" در هیچ مدرسه خاصی نه تحصیل کرده ام و نه تدریس "
در روزهای اخیر موضوع حذف" آزمون ها " در دوره ابتدایی ، مدارس نمونه و سمپاد محل بحث و مناقشه بسیار بوده است .
بطحایی در این باره می گوید: آزمونهای مکرر و طاقتفرسا در دوره ابتدایی، به اذعان صاحبنظران علوم تربیتی تاثیری مخرب بر فعالیتهای تربیتی و کسب مهارتهای زندگی دانشآموزان در این دروه بر جا گذاشته است. دانشآموزان ابتدایی اکنون به جای آنکه مهارتهایی را که در زندگی فردی و اجتماعی خود نیاز دارند،تمرین کنند، مجبورند برای اینکه در آزموهای پیشرو نمرات قابل قبولی را کسب کنند، بسیاری از عمرشان را صرف مهارتهای تستزنی کنند. در کنار این مساله، مطالعه کتابهای کمک آموزشی و جزوات تکمیلی و تمرینی که در کنار تکالیف مدرسه از کودکان خواسته می شود، وضع بسیار دشواری را برای آنان رقم زده است.
وی درباره تاثیرات مخرب روحی و شخصیتی این آزمونها بر روی دانشآموزان اضافه می کند: یکی از مهم ترین آثار این وضع سخت، افسردگی و اجتماعی نبودن بچهها خواهد بود. به دلیل اینکه فرصت حضور در جمعها از دانشآموزان گرفته میشود، آنان به تدریج دچار افسردگی و انزوا میشوند و حتی متاسفانه شاهد هستیم که ناکامی بچهها در آزمونها، گاهی منجر به اقدام خودکشی از سوی آنها می شود زیرا موفقیت در این آزمونها به نوعی ارزش در خانوادهها تبدیل شده است. در اینجا سوالی مطرح می شود که چرا باید این لطمهها به فعالیتهای تربیتی و اخلاقی بچهها، تحمل شود؟ و چرا این ایراد در نظام آموزشی را نباید تصحیح کنیم؟
خانم حکیم زاده و آن روسای محترم دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی که در حمایت از این مصوبه بیانیه صادر می کنند بدون آن که چند خطی آن را تحلیل و یا آنالیز کنند ؛ در زمان رشد سرطانی مدارس سمپاد کجا بودند و چه می کردند بطحایی در ادامه به افشای اهداف اصلی برخی انتقادها و سمت و سوی مغرضانه آنها پرداخت و تاکید کرد: به هرحال هرگاه هر تغییری در نظام آموزشی و برنامهها انجام شود، انتقادهایی را به دنبال خواهد داشت و حتما گروهی هستند که منافعشان به خطر خواهد افتاد که بخش زیادی از این منافع اقتصادی و مالی است. به عنوان مثال گروهی از مدارس در این سالها برای خود دکان و دستگاههایی ترتیب دیدهاند و تابلوهایی بر سردر مدارسشان نصب کرده اند که به عنوان یک مدرسه، آموزشگاه یا برگزارکننده کلاس تست موفق خود را میشناسانند که بر اثر این اقدام این تابلوها دیگر معنایی ندارد و در نتیجه منافع بسیاری از آنها از بین خواهد رفت و به اصطلاح دکانشان تخته میشود.
بطحایی در پایان صحبتهای خود بر استمرار آزمون در دوره متوسطه تاکید کرد و گفت: مدارس استعداد درخشان و مدارس نمونه دولتی در دوره متوسطه دوم به هیچ عنوان شامل این مصوبه نخواهند شد و این آزمونها کماکان در این دوره باقی خواهند ماند اما کیفیت آنها را افزایش خواهیم داد.
بطحایی در روزهای بعد چنین می گوید :
" حذف آزمون از ورودي پايه هفتم به معني حذف مدارس تيزهوشان نيست، بلكه آزمون مدارس تيزهوشان نيز شامل مصوبه اخیر حذف آزمون مي شود؛ بنابراين مدارس تيزهوشان را داريم، اما آزمون نداريم و دانش آموزان با استعدادهای متنوع از طريق اجراي طرح هايي مانند طرح شهاب، شناسايي و تقويت مي شوند. "
به نظر می رسد وزیر آموزش و پرورش در این سخنان دچار برخی اشتباهات راهبردی فاحشی شده است .
در حال حاضر کم تر مدرسه ای را می توان پیدا کرد که به نوعی درگیر این آزمون ها نباشد .
جالب است که موسسات برگزاری آزمون ها " بی نام و نشان " نبوده و با مجوز وزارت آموزش و پرورش اقدام به برگزاری آزمون ها در مدارس می کنند اما ظاهرا مسئولان این وزارتخانه از کنار آن به راحتی می گذرند ...
نخستین پرسش آن است که آیا این موسسات خود سر و بدون هماهنگی با مدارس شبکه درست کرده و اقدام به برگزاری آزمون می کنند ؟
واضح است که پاسخ منفی است .
پس چرا وزارت آموزش و پرورش چنین موضعی اتخاذ کرده است ؟
همان گونه که قبلا نیز گفته شده است ؛ وزارت آموزش و پرورش سرانه لازم و کافی در اختیار مدارس دولتی نمی گذارد .
از سوی دیگر مطابق قانون اساسی تحصیل باید رایگان باشد .
اما چون این گونه امور و اقدامات به زعم این کارشناسان " فوق برنامه " و.... محسوب می شود نقطه ای است که می توان روی آن کاملا مانور داد و حتی " قانون را دور زد . "
مدرسه اقدام به برگزاری انواع کلاس ها و آزمون ها می کند و همه به نوعی از آن منتفع می شوند .
از معلم و خدمتگزار و مدیر مدرسه تا سطوح مختلف مدیریتی در آموزش و پرورش .
از آن جا که این گونه " گردش های مالی " خیلی شفاف نیست محلی برای پورسانت ، فساد و... می شود .
تنها عنصری که در این چرخه ناسالم قربانی می شود " دانش آموز " است که البته صدایش هم به جایی نمی رسد .
خانواده ها هم مشغول تفاخر و پز دادن برای بازی مشهور " چه کسی بیشتر دارد " می شوند .
زاویه دیگر این قضیه که از نظرها دور مانده است حذف آزمون مدارس تیزهوشان ( سمپاد ) بوده است .
تنوع مدارس در نظام آموزشی ایران را تا عدد 20 تخمین زده اند .
بدون تردید این تنوع بر اساس " نیاز " جامعه و یا بازار شکل گرفته است .
اگر تقاضا نبود قطعا عرضه ای هم شکل نمی گرفت .
اما تمایل به " متفاوت بودن " و " ابراز وجود از طریق کالای متفاوت " در فرهنگ ایرانی موجب شده است تا این مدارس شکل بگیرند .
نکته جالب آن است که این همه تنوع در مدارس " دولتی " است که محتوای آموزشی و سیاست ها از بالا به پایین دیکته می شوند و واحدهای آموزشی نمی توانند خارج از اراده حاکمیت و حتی در پیروی از سیستم های آموزشی نوین برای خود برنامه تولید کنند .
همین وضعیت تقریبا در مدارس غیردولتی نیز حاکم است .
اولیاء دانش آموزان تصور می کنند که دانش آموزشان در " مدرسه خوب " و " پاستوریزه " درس می خوانند اما واقعیت آن است که آسمان همه جا تقریبا یک رنگ است .
زمانی که یک " مدرسه " به واسطه برخی تبلیغات بدون پشتوانه علمی و رگباری " اصطلاحا " برند " می شود سیل تقاضا برای ثبت نام شکل می گیرد .
و این درست همان زمانی است که فساد سیستمی در سایه فقدان و یا ضعف مکانیسم های نظارتی و کنترل آغاز می شود .
ترکیب طبیعی و متوازن جمعیتی مدارس به لحاظ استعداد ، هوش و ... مختل شده و مدرسه قوی و ضعیف شکل می گیرد .
این در حالی است که نرم افزار اصلی آموزش در روح نظام آموزشی یکسان است و برون دادی متناسب با هزینه های صرف شده ندارد .
در مدرسه فرهاد رقابت نبود اما تبلیغات فراوان و فقدان اراده لازم و کافی برای فرهنگ سازی و تغییر بینش و نگرش خانواده ها موحب شده است که تحول خاصی در نظام آموزشی صورت نگیرد .
مسئولان و مدیران آموزش و پرورش دائما صحبت از " مدرسه شاد " می کنند .
« رضوان حکیم زاده » در برنامه فرصت برابر که ساعت 8 شب روز یکشنبه 22 بهمن ماه از شبکه آموزش پخش شد، می گوید : ( این جا )
" بر اساس سند تحول بنیادین، مدرسه کانون تربیت است و دوره ابتدایی، حساسیت خاص خودش را دارد. در این دوره، آموزش و یادگیری باید با استفاده از مهارتهای یادگیری صورت گیرد تا کودکانمان در یک فضای صمیمی و بانشاط و شاد، در کنار هم یاد بگیرند و از این یادگیری لذت ببرند و باید در مدارس با مهارتهای زندگی بیشتر آشنا شوند تا خلاقیت و توانمندی خود را نشان دهند.
برگزاری این آزمونها، باعث شده بود که شادی را از کودکانمان بگیریم و باید گفت که سود اصلی این مصوبه به نفع کودکی، کودکان این مرز و بوم است... "
پرسش من از خانم حکیم زاده آن است که عناصر و یا اِلمان های " مدرسه شاد " چیست ؟
گفته می شود که رقابت در مدارس مخل شادی دانش آموزان و زمینه ساز افسردگی و بیماری های روانی در آنان است .
این مسئولان تصور می کنند با حذف این گونه آزمون ها به سوی " نقطه مطلوب " حرکت خواهد شد .جا زدن شهاب به جای سمپاد در حالت خوش بینانه نشانه " ناآگاهی " و در وجه دیگر فریب افکار عمومی و آدرس دادن به آینده ای نامعلوم برای فرار از فشار افکار عمومی و پاسخ گویی است
اما نسخه آنان برای حل مساله " اقتصاد مدرسه " چیست ؟
آیا اگر آزمون ورودی حذف شود سایر متغیرهای مزاحم کنترل خواهند شد ؟
آیا الگوی مدارس به سمت " شاد بودن " حرکت خواهند کرد ؟
مبرهن است که " مدرسه فرهاد " که توسط " توران میرهادی " بنیان نهاده شد الگوی یک مدرسه شاد و انسانی بوده است .
در این مدرسه به جای رقابت الگوهای کار تیمی و گروهی بوده است .
مدرسه فرهاد الگوی یک مدرسه موفق بوده است .
« ... شیوه اداره دبستان فرهاد برپایه مشارکت و دانش آموز محوری بود. خانم میرهادی می گوید: " در همه جا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمی است که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند...در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشتند و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند وظیفه قانون گذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند. "
خانم میرهادی می گوید : "یکی از قوانینی که بچهها وضع کرده بودند؛ این بود که هیچ معلمی حق نداشت دانشآموزی را از کلاس بیرون کند و حق تنبیه نیز نداشت. نمره، شرط و ملاک قبولی نبود و اگر دانشآموزی در یکی از درسها ضعیف بود وظیفه نمایندهها و دیگر دانشآموزان بود که ضعف او را برطرف کنند تا همگام با دیگر دانش آموزان در درس پیشرفت کند.نمایندهها مشخص میکردند چه تکالیفی به بچهها داده شود تا باعث پیشرفت آنها شود. برنامههای گردش علمی با آنها بود و پس از این گردش همه دانشآموزان با کمک هم یک کتاب درباره این سفر مینوشتند. وجود کتابخانه فعال بهعنوان قلب مدرسه در روند آموزش نقش اساسی داشت. من تجربه تأسیس کتابخانه را در کتاب «دو گفتار در زمینه تأسیس کتابخانه در مدرسه» به چاپ رساندهام. مشارکت در مدرسه فرهاد حرف اول را میزد. "
در مدرسه فرهاد رقابت نبود . خانم میرهادی می گوید : "در مدرسه فرهاد شاگردان با هم مقایسه نمی شدند. می دانستیم هیچ دو انسانی با هم یکسان نیستند. استعداد و توانایی افراد متفاوت است. آهنگ رشد افراد باهم اختلاف دارد. خصوصیات خلقی و ذهنی افراد یک جور نیست. آهنگ رشد دانش آموزان با هم اختلاف دارد. شاگردان با هم کار می کردند به هم کمک می کردند گروه های کاری تشکیل می دادند و کار را جمعی پیش می بردند. معلمان با ظرافت و در گروه از شاگرد قوی تر برای کمک به شاگرد ضعیف تر استفاده می کردند. گروه های کاری تشکیل می دادند و کار را پیش می بردند. معلمان هر ماه پیشرفت دانش آموزان در دروس از طریق پرسش ارزیابی می کردند اما نه برای نمره دادن بلکه برای سنجش میزان درک و تسلط به مطلب کارشده و برنامه ریزی کارها ، درس ها و تمرین ها برای ماه بعد."
خانم میرهادی در انتقاد از آموزش و پرورش رسمی می گوید: "مقایسه دانش آموزان با یکدیگر ، به وجود آوردن زمینه رقابت مداوم ، ارزشیابی دائم از طریق نمره و تعیین جایزه برای هر کار ، نسل جوان ما را به بند کشیده است." او می افزاید : "در آموزش و پرورش ما با یک مجموعه آزمون های سست و بی پایه ، گروهی از دانش آموزان را استعدادهای درخشان می نامند و در محیط های جداگانه امکانات تحصیلی خیلی بهتری برای آنها تهیه می کنند و گروهی را با عنوان المپیادهای علمی آموزش اختصاصی می دهند . این گروه در مسابقات بین المللی شرکت می کنند. از نخبگان صحبت به میان می آید " او نتیجه می گیرد که دانش آموزان استعدادهای درخشان و المپیادی نهایتا جذب کشورهای توسعه یافته می شوند و اضافه می کند : " بنابراین زحمت از ما و برداشت از آنها " ( این جا )
حال پرسش اصلی و راهبردی از وزیر آموزش و پرورش آن است که چرا اجازه نمی دهند حتی در میان بیش از 105 هزار مدرسه فقط یک " مدرسه " با این الگوی موفق اداره شود ؟
آیا این حرف هایی که بطحایی ، حکیم زاده ، نوید ادهم و... می زنند به نوعی بازی با واژه ها و سرکار گذاشتن مردم و افکار عمومی نیست ؟
و اما وجه دیگری که قصد تحلیل آن را دارم " مدارس تیزهوشان " و یا " سمپاد " است .
نگاهی به تاریخچه شکل گیری این نهاد نشان از نزول جایگاه و حتی سقوط این مدارس دارد .
این نهاد از چارت " سازمان " اکنون به " مرکز " تنزل پیدا کرده است .
در اسفندماه ۱۳۷۹، با تصویب «قانون تجمیع» از سوی شورای عالی اداری، اختیار مدارس تحت پوشش سازمان تا حد زیادی خصوصاً در شهرستانها به سازمان آموزش و پرورش استان واگذار شد. اکنون، رئیس سازمان، براساس اجازهنامهای از سوی وزیر آموزش و پرورش تنها بر مدارس تهران اعمال مدیریت میکند.
در جلسه ۲۳ دی ۱۳۸۹ هیئت امنای سمپاد که به ریاست وقت، دکتر حاجی بابایی، برگزار شد مصوبهای دارای ۱۲ بند به تصویب رسید؛ که مهمترین آن، شماره ۴ و ۵ آن جلسه بود. یعنی «واگذاری مسؤولیت برگزاری آزمونهای ورودی مدارس استعدادهای درخشان به استانها». یک هفته بعد، در تاریخ 27 / 10 / 89 ، هیئت امنای سمپاد توسط شورای عالی اداری به ریاست رئیس جمهور وقت، دکتر احمدینژاد، ملغی گردید و شورای مشترک سیاستگذاری با دانش پژوهان جوان جایگزین شد.
در فروردین ۱۳۹۰ مهری سویزی به ریاست مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانشپژوهان جوان منصوب شد. در دوره ریاست او گسترش مدارس سمپاد رشد فزایندهای یافت به طوری که تعداد این مدارس که در مهرماه ۸۹، ۳۵۸ مدرسه و در مهرماه ۹۰، ۴۳۹ مدرسه بود، در مهرماه ۹۱ به ۵۳۸ و در مهرماه ۹۲ تعداد مدارس استعدادهای درخشان به ۶۶۰ مدرسه افزایش یافت. آمار دانش آموزان سمپاد که در مهرماه ۸۸، ۶۰ هزار و ۲۰۰ نفر بوده که تا مهرماه ۹۱، به ۱۰۶ هزار و ۳۴۵ نفرو در مهرماه ۹۲ به ۱۵۰ هزار نفر رسید.
آزمون ورودی سال ۱۳۹۰ سمپاد و آزمون ورودی مدارس نمونه دولتی ادغام شد و به این ترتیب، سوالات هوش از این سنجش دانشآموزان استعدادهای درخشان حذف شد. همچنین از آن سال ظرفیت کلاسهای این مدارس به ۳۰ نفر افزایش یافت و به همین دلیل در سال ۱۳۹۱ آزمون تکمیل ظرفیت برای پایه دوم متوسطه برگزار شد. ( این جا )
حال پرسش این است که چرا سمپاد در حال حاضر به این نقطه " بحرانی " رسیده است ؟
وزیر آموزش و پرورش می گوید در دوره اول متوسطه آزمون سمپاد نداریم اما در دوره دوم متوسطه به هیچ عنوان حذف نمی شود .
در واقع سه سال از 5 سال مفید برای آموزش تیزهوشان حذف می شود .
حال قرار است که در این 2 سال چه کار خاصی بر روی این دانش آموزان انجام شود ؟
آلترناتیو این آزمون را " طرح شهاب " معرفی می کنند . این در حالی است که شهاب برای تشخیص استعدادها و توانایی های فرد بر اساس ظرفیت های خودش و هدایت آن به مسیر تعریف شده است و اساسا مقایسه ای صورت نمی گیرد .
جا زدن شهاب به جای سمپاد در حالت خوش بینانه نشانه " ناآگاهی " و در وجه دیگر فریب افکار عمومی و آدرس دادن به آینده ای نامعلوم برای فرار از فشار افکار عمومی و پاسخ گویی است .
فارغ از این ناهماهنگی مسئولان و مدیران چند دهه ای آموزش و پرورش چرا در مورد علل ناکامی طرح شهاب سخن نمی گویند ؟
آیا وضعیت فعلی نسبت به قبل تغییر قابل ملاحظه ای کرده است ؟سیر فزآینده " خروج نخبگان " از جامعه ایران موجب شده است تا وزن " پخمگی " افزایش پیدا کند . (متوسط بهره هوشی ( آی کیو ) ایران عدد 84 است
هنر مسئولان سابق وزارت آموزش و پرورش مانند " حاجی بابایی " آن است که جمعیت نرمال تیزهوشان در یک جامعه را از عدد " 5 /1 تا 2 درصد " به حدود 25 درصد تا حتی 30 درصد رساندند !
اولیاء دانش آموزان هم برای " تفاخر " و " بر چسب زدن جعلی " با فرزند خود مانند " کالا " رفتار کرده و حاضر بوده و هستند هر مبلغی را برای این " برچسب " تقبل نمایند .
توجیه این مسئولان هم ظاهرا احترام به نظر مردم و جامعه بود در حالی که نوعی فریفتن و سرگرم کردن آنان بود .
پرسش این است که خانم حکیم زاده و آن روسای محترم دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی که در حمایت از این مصوبه بیانیه صادر می کنند بدون آن که چند خطی آن را تحلیل و یا آنالیز کنند ؛ در زمان رشد سرطانی مدارس سمپاد کجا بودند و چه می کردند ؟
نکته جالب آن است برای حمایت افکار عمومی همه این مباحث را با هم خلط کرده اند در حالی که " آزمون " در شکل درست ، منطقی و برنامه ریزی شده آن یکی از عناصر مهم در ارزشیابی و پیشرفت تحصیلی است .
چندی پیش در یکی از دبستان ها در حوزه مدیریت خانم حکیم زاده حیوانی را در برابر چشمان وحشت زده و نگران دانش آموزان دختر دبستانی ذبح کردند . ( این جا ) و ( این جا ) و ( این جا ) و( این جا ) ( این جا )
آیا از نظر دانشیار دانشگاه تهران این گونه کارها با الگوی مدرسه " شاد " تناسب و هم خوانی دارد ؟
آیا در کشورهای توسعه یافته مانند " فنلاند " که ایشان مواد آموزشی آن ها را تدریس می کنند نیز این کارها را می کنند ؟
آیا این کارها و موارد مشابه استفاده از ظرفیت های دوران کودکی است ؟
و اما نکته مهم تر و راهبردی آن که چرا جامعه در مجموع نسبت به " حذف تدریجی سمپاد " واکنش نشان نمی دهد و حتی به صورت ضمنی از این وضعیت شادمان است ؟
چندی پیش در یادداشتی با عنوان " مریم میرزاخانی ، اعتراض و نخبگان داخلی " نوشتم : ( این جا )
" ... بروجردی می گوید: از سوی دیگر نتايج بررسی سالانه نام نويسی های بين المللی دانشگاههای آمريكا نشان میدهد در سال تحصيلي 2011-2010 كه 5 هزار و ۶۲۶ ايرانی در حال تحصيل در اين كشور هستند و اين رقم 19 درصد افزايش نسبت به سال قبل را نشان ميدهد. در این رابطه می توان به آمارهای داخلی نیز مراجعه کرد؛ بر اساس آمار مجلس شوراي اسلامي در سال 1389، 60 هزار نخبه ايرانی از ايران مهاجرت كردهاند كه اغلب از المپيادهای علمی و يا جزو نفرات برتر كنكور و يا دانشگاه ها است.
آمار واطلاعات نشان می دهد اکنون 25 درصد از ايرانيان تحصيل كرده، در كشورهای توسعه يافته زندگی میكنند که از مجموع مهاجران حدود 40 درصد را دختران و زنان تشكيل میدهند. "
تخمين زده ميشود که سالانه 150 تا 180 هزار تحصيلکرده به دليل شرايط نامناسب اجتماعي، اقتصادي و سياسي کشور از ايران خارج ميشوند.
خروج این تعداد نخبه از کشور موجب شده است تا متوسط بهره هوشی ( آی کیو ) ایران عدد 84 شود . ( میزان نرمال و یا خوب 100 است )
در حال حاضر در نظام آموزشی ما وضعیت طوری شده است که تعداد قابل توجهی از دانش آموزان و خانواده های آنان هزینه های زیادی را متحمل می شوند تا فرزندشان در المپیاد رتبه کسب کند و یا جذب دانشگاه های برند شوند تا از این طریق بتوانند جواز ادامه تحصیل و داشتن یک شغل مناسب و جایگاه اجتماعی – اقتصادی را در یک کشور توسعه یافته را تجربه کنند ... "
سیر فزآینده " خروج نخبگان " از جامعه ایران موجب شده است تا وزن " پخمگی " افزایش پیدا کند . (متوسط بهره هوشی ( آی کیو ) ایران عدد 84 است .
صد البته طبیعی است در جامعه ای با چنین مختصاتی دیگر " نخبگی " تحمل نشده و جامعه " شمشادی " شکل خواهد گرفت .
« مجتبی لشگربلوکی » در این مورد چنین می گوید . ( این جا )
" ... برخی می گویند جامعه ایرانی از قدبلندها تنفر دارد. به همین دلیل ممکن است ثروتمندان و حتی سلبریتیهایش را تخریب کند. از منظر جامعه ایرانی سرمایهدار یا دزد است یا پدری دزد داشته است!
جامعهی ایرانی عدالت را برابر با نابودی قدبلندها میداند. به همین خاطر ما با یک جامعه شمشادی روبه رو هستیم. جامعه شمشادی یعنی جامعهای که از بزرگها خوشش نمیآید و درختها و علفها همه شمشاد دیده میشوند. جامعهای که قیچیهایش برای بریدن آنکه رشد میکند، همیشه آماده است.
حکایت ما حکایت شمشادهای کنار خیابان است که هر چند وقت یکباری با قیچی مامور شهرداری هماندازه میشوند و اندازه ارتفاعشان به آنها یادآوری میشود، قدبلندهای ایرانی (چه شرکت های بزرگ و چه شخصیت های بزرگ)، وقتی از حدی بزرگتر میشوند، به لطف قانونها و مامورها چیده میشوند ....
نظرات بینندگان
همکار محترم
فکر می کنم مبهم سخن نگفته باشم .
بنده مخالف آموزش مهارت های زندگی نیستم .
با آزمون زدگی و کاسبی به این شکل هم کاملا مخالفم .
اما صداقتی در گفته های مسئولان نمی بینم .
آقایان روزشان به سمپاد می رسد .
آیا حاضرند بساط آزمون را در در سایر مدارس مانند مدارس آقای حداد عادل ، سلام ، رفاه ، مفید و... برچینند ؟
تجارب من نشان می دهد این افراد نه برنامه ای دارند و نه مرد میدان هستند و مردم را با شعار و پوپولیسم دل خوش کرده اند .
پایدار باشید .
دوست عزیز
نظر شما درست است .
روی دیگر قضیه به تقویت مدارس ویژه می رسد .
باید به دنبال احصا و درمان ناکارآمدی مدارس دولتی بود .
نباید آدرس غلط داد .
پایدار باشید .
دوست عزیز بازنشسته
جریان و روح آموزش در ایران نیاز به یک تحول عمیق در مفاهیم دارد و جوهره آن " صداقت " است .
پایدار باشید .
آقای جواد
کجای جملات و یا عبارات من دقیقا درست نیست ؟
ضعف عدالت در جامعه یک شبه حاصل نشده است .
گام نخست باید از اقتصاد شروع شود.
وقتی اقتصاد مبنای درستی داشته باشد سایر زیر سیستم ها هم در جا و مسیر اصلی و منطقی خود قرار می گیرند .
این کارها در واقع سرنا زدن از سر گشادش است .
در متن خود در حوزه آموزش راهکار هم داده ام .
پایدار باشید .
آقای جمال
عدم برگزاری آزمون در دوره ابتدایی حرف جدیدی نیست .
اما من در تعجبم وقتی ارزشیابی در دوره ابتدایی از نوع " توصیفی " تعریف و تبیین شده است دیگر آزمون بازی و کمک آموزشی و... دیگر چه صیغه ای است ؟
واقعا مسئولان چه نیازی به این همه تبلیغات دارند ؟
آیا این مافیای آزمون و کنکور خارج از آموزش و پرورش است ؟
پایدار باشید .
به نظرمی رسد دیدگاه جنابعالی درموردمدارس تیزهوشان فراترازآن است که اکنون درحال اجراست اتفاقا حذف مدارس تیزهوشان درمرحله اول به نفع تمامی دانش آموزان تیزهوش است من فرمایش جنابعالی رااینگونه طرح می کنم( جامعه ای که نخبگانش راازغیرنخبگان جدامی کندبه هردوآنها ضربه می زند زیراددرنهایت نخبگانی ناآشنا باجامعه پرورش داده که تحمل آنهارانداشته وازجامعه می گریزند ومجبوراست بانیروهایی که سالهاآنهاراتحقیرکرده است زندگی کند