در طول مهر ماه شاهد واکنش هایی به نوشته جناب آقای دکتر محسن رنانی تحت عنوان" فردا اول خلقت است" بودیم ( 1 ) . تردیدی نیست که برخی از معلمان و مدیران مدارس و حتی مدیران ستادی آموزش و پرورش از سخنان دکتر رنانی رنجیده اند.
ایشان نظام آموزشی ایران را مکانیکی زنگ زده تلقی می کند و ادعا می کند که نظام های پیشرفته ارگانیک هستند. البته، عبارت " عصر نظام های کاتالیک فرا رسیده است" همچنان برای من قابل فهم نیست.اما مواضع دکتر رنانی چگونه ارزیابی می شود؟
به نظرم بستگی دارد این مواضع در کجا باشد و مخاطبانش چه کسانی باشند. اگر بیانات دکتر رنانی در یک محفل آکادمیک و یا در یک نشست کارشناسی و خطاب به سیاست گذاران و برنامه ریزان باشد، چندان قابل ایراد نیست. اما خطاب قرار دادن معلمان و تحقیر تلویحی آنها در رسانه عمومی، آن هم در زمانی که همه گوش ها برای شنیدن زنگ مدرسه و آغاز سال تحصیلی تیز شده است، حداقل نشانه بد سلیقگی است.
روز بازگشایی مدارس خجسته است و شایسته است جشن گرفته شود و معلمان و دانش آموزان ترغیب و تشجیع شوند تا بتوانند با روحیه بهتری آموزش و یادگیری را شروع کنند نه اینکه از هر گوشه ای صدای مصیبت خوانی به گوش برسد. البته، سخنان و مواضع رنانی دور از واقعیت های موجود نیست ولی هر راستی را نشاید گفت. چرا؟
چون به نظرم مواضع رادیکال دکتر رنانی و امثال ایشان می تواند سرمایه اجتماعی را تضعیف کند ؛ به تعبیر تولمن روانشناس آمریکایی، نباید بچه را با آب لگن بیرون ریخت. منظور ایشان این است که دست آوردها را نفی نکنیم.
همین آموزش و پرورش و همین معلمان سهم بزرگی در تربیت فرزندان این مرز و بوم دارند. تنها نباید بخش خالی لیوان را دید.
اگر اتوریته و نفوذ معلم و مدرسه تضعیف شود و معلمان به عنوان گروه مرجع، مشروعیت خود را از دست بدهند، دیگر نه تو مانی و نه من.
تصور کنید که سخنان دکتر رنانی عزیز به باور عمومی تبدیل شود. آنگاه پیامدهای زیانبار این باور بسیار گسترده و غیرقابل تحمل خواهد شد. چون براساس اصل پیش گویی خودکام بخش، باورها آفریننده هستند و اگر مردم و دست اندرکاران تعلیم و تربیت به ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش باور داشته باشند، این باور رفتار آنها را در جهت ناکارآمد و ویران سازی این نظام هدایت خواهد کرد.
آنگاه دکتر رنانی و همنوایان ایشان ممکن است همراه با احساس غرور خطاب به مردم بگویند "دیدید که مواضع ما چقدر دقیق ودرست بود" غافل از آنکه خودشان در آفرینش این ویرانی سهمی داشته اند.
باوجود این،من گاهی با دکتر رنانی و امثال ایشان همدل می شوم، جایی که احساس می کنم آستانه تحریک مسوولان به قدری بالا رفته که گوش های آنها به جز فریاد و جیغ بنفش چیزی را نمی شنود و به انتقادهای ملایم کمترین توجهی نمی کنند.
( 1 ) سخنان دکتر محسن رنانی :
فردا اول خلقت است
فردا اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز میشود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز میشود. همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع میشود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز کشتوکار در مزرعهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد.
فردا رئیس جمهور به مدرسه میرود و زنگ اول مهر را میزند. اما نه رئیس جمهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسهها مان زنگ زده است، که کتابهامان زنگ زده است، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگ زدگی می آید. چه حکایتی است! رئیس جمهوری که بیشتر اعضای هیات دولتش زنگ زدهاند، باید زنگ اول مهر را بزند. ما نسل آدمهای زنگ زدهای هستیم که میخواهیم کودکانی راکه جنس شان از طلاست، صیقل دهیم و پرداخت کنیم.
از فردا ۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگ زده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درماندهی سیاستمداران زنگ زده شده است، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد. آن هم در عصری که نظامهای آموزشی ارگانیک به پایان خود میرسند و عصر نظامهای آموزشی کاتالیک فرا رسیده است.
وقتی برای وزیر پیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا میگویم عقبماندگی ما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته میشود و اکنون با این شیوههای آموزشی، اگر بذری هم در درون کودکان باشد میخشکانیم. گفت اینها حرفهای مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد. و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست. راست هم میگفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانهها کند و بقیه انرژیاش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش میبندند، پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمیرسد.
آی معلمهای عزیز، ما میدانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید. شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است، باور کنید املا مغز کودکان ما را زنگ زده میکند، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمیزند بلکه متلاشی میکند، باور کنید رقابتهایی که بر سر نمره ایجاد میکنید از ترکشهای جنگی مخربتر است. لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید. ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان بیشتر شد، آلودگی هوایمان بیشتر شد، شکاف طبقاتیمان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد، تعداد زندانیانمان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم.
پس لطفاً به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید.
باور کنید اگر بچههای ما ندانند که فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت، و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود، و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست، هیچ چیزی از خلقت کم نمیشود؛ اما اگر آنها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالیها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.
لطفاً برای بچههای ما شعر بخوانید، به آنها موسیقی بیاموزید، بگذارید با هم آواز بخوانند، اجازه بدهید همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند، بگذارید وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمیکشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان ما نگیرید. اجازه بدهید خودشان ایمان بیاورند، دین را در مغز آنان تزریق نکنید، فرصت ایمان آزادنه و آگاهانه را از آنان نگیرید، زبانشان را برای نقد آزاد بگذارید، آنان را از وحشت آنچه شما مقدس میپندارید به لکنت زبان نیندازید. بگذارید خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید.
اکنون که شما و ما و فرزندان ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دست کم هوای هم را داشته باشیم، نداشتهها و تنگناها و غمها و عقدههای خود را به کلاسها نبرید. ترا به خدا در کلاسهایتان خدایی کنید نه ناخدایی. شاید خدا به شما و ما رحم کند و از این زندان خودساخته رهایمان سازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
دوست و همکار عزیز ابتدا پرسشی دارم از بیان اینکه سخنان دکتر رنانی باعث تضعیف آموزش و پرورش و معلم میشود مگر در دنیای واقعی آموزش و پرورش ایران و جامعه معلمی قدرتی وجود دارد که نگران تضعیف آن هستید
دوم آنکه در دنیای ارتباطات و حجم وسیع اطلاعات مگرمیشود مقاله ای را چاپ کرد و از گروه خاصی خواست که مقاله را بخوانند و برای دیگران ممنوعیت ایجاد کرد روی سخن دکتر رنانی همه کسانی است که دغدغه آموزش و پرورش رادارند خواه معلم خواه سایر اقشار و مسئولین آن هم با این فر ض اگر بخوانند
سوم حاصل 40 سال آموزش و پرورش در ایران بعد از تغییرات زیادی که صورت گرفته هنوز سر در گمی در آموزش و نظام آموزشی مشهود است و خروجی مدارس ما تاسف بار است
ای کاش در تمام این سالها همه اندیشمندان و دوستداران آموزش و پروش فارغ از هر جناح بندی سیاسی میگفتند و می نوشتند وحالا که رنانی ها می نویسند و واقعیت را بیان میکنند به بهانه تضعیف آموزش و پرورش منع شان نکنیم
با دید و برداشتی از زندگی بعد از انقلاب و قبل از انقلاب و خیلی بیشتر در اینده ی دور را دیده و دردش این است : اگر آنها زندگی کردن را و عشق ورزیدن را و عزت نفس را و تاب آوری را بیاموزید چون نجات این دنیا و انسان ان را در این جمله اش معلوم است
نمونش این معلمین بی سواد عربی و انگلیسی
ما هفت سال زبان خوندیم تو راهنمایی دبیرستان بعد یک جمله ساده بلد نیستیم بگیم
یعنی ای زنگ زده ها نتونستن یک جمله یاد ما بدن
ادبیات همینطور
هیچکی یه شعر درست حسابی بلد نیست ولی آهنگای تتلو رو حفظن همه
اصلا ب نظرم همش الکیه
ای کاش بجای این همه درسهای خزعبلات
بچهها رو تو دوران مدرسه فقط میگفتن رمان بخونن
اونم رمانای استاندارد
اونوقت کلی انسان باسواد تحویل جامعه میدادیم
انسان توانمند
این همه معلم زبان و ریاضی هم نیاز نبود
فصل امتحانات و هزینه امتحانات هم میرفت رو هوا