آن چیزی که در چهل سال گذشته و در چهار دهه گذشته برنامه درسی بر اساس آن شکل گرفته ایدئولوژی اسلامی است. ایدئولوژی خاص اسلامی طبقه حاکم که چند ویژگی آن را به درک ناچیز خودممی گویم.
این ایدئولوژی ضد چپ است. این ایدئولوژی اسلامی از ابتدا ضد چپ بود. در انتخاب ، در گزینش های آموزش و پرورش راست ترین تفکرها حاکم بود و هر کسی که یک نوع فکر چپ در او احتمال داده می شد با روایت های مختلف ، چپ مدنی ، چپ آزادمنشانه و انواع چپ های دیگر حذف می شدند.
این ایدئولوژی ضد مدرن است. با دنیای مدرن ستیزه بیمارگونه دارد. و این نتیجه دنیایی است که ما الآن در آن به سر می بریم نتیجه یک آموزش و پرورشی بود که یک زمانی جمعیت 20 میلیونی داشت الان سرنوشت بیش از چهارده میلیون بچه ها به این ایدئولوژی سپرده شده و ضرب در سه و نیم اگر سایز خانواده را در ایران در نظر بگیریم بخش بزرگی از جمعیت ایران و کل جمعیت ایران تحت تاثیر این ایدئولوژی اسلامی بود که به شدت آمرانه حاکم بود بر امر پروتکل اجتماعی که عبارت است از تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش.
ضد صلح جهانی است. از ابتدا جنگ و ستیز با دنیا ، کنترل جهان و منطقه را به ذهن بچه ها وارد کرده و صلح و گفت و گو و زندگی مسالمت آمیز جهانی را برای بچه ها مطرح نکرده است.
نگاه نکنید که این بچه های ما تحت تاثیر خانواده ها صلح را هم می فهمند. این نتیجه ی دغدغه خانواده ها بود. زندگی جامعه بود که مقاومت می کرد. این ایدئولوژی مردسالار هم هست و حتی ضد زن است. سال ها بچه های خردسال ما را در لباس هایی به نام حجاب در کلاس ها محدود کرده به عنوان شرعیات. به شدت مردسالار است و به شدت دولت سالار است، حکومت سالار است. به زندگی به سهم جامعه به زیست جهان توجه ندارد ، به دولت اهمیت می دهد و به حاکمان. به عنوان این که مقدسند. آنها می دانند صلاح بچه ها چیست و از آنجا برنامه های درسی تالیف می شود .
نخبه گرا است ! اسلامی سازی علم یک ایدئولوژی دولتی است و اسلامی سازی آموزش و پرورش هم یک ایدئولوژی دولتی است.
خیلی نخبه گرا است !
به جامعه به عقل عمومی به ( Common Sense ) به نسل های جدید ، به تفکر انتقادی اجتماعی اهمیتی قائل نیست. نخبه گراست. آن هم نخبگان سنتی نه نخبگان ایدئولوژیک. حتی نخبگان سنتی هم مقهور و مغلوب این نخبگان هستند.
خیلی از علمای سنتی هم حرفشان را نمی توانند بزنند در مقابل این نخبگان حاکم.
وخودشان را در این چهار دهه باز تولید کردند. بازتولید اجتماعی چیزی که در نظریات بازتولید اجتماعی و بازتولید فرهنگی...
و آخرین تعریفی که می توانم از این ایدئولوژی داشته باشم که حاکم بر برنامه درسی ماست یک ایدئولوژی آشفته هم هست. به شدت آشفته. ذهن آشفته، زبان آشفته و دنیای آشفته که امروز ما در آن به سر می بریم.
این که در قرآن در سوره های مبارکش خدای متعال به حروف مقطعه قسم می خورد بنده به عنوان یک دانش آموز کوچک یک معنایش که مفسران بزرگ گفتند خداوند اصلا به زبان قسم می خورد. می گوید زبان را پایمال نکنید ، زبان خانه هستی است. ما زبان را هم آشفته کردیم. چرا آشفته است؟؟
شما می بینید در ضد مدرن ترین ایدئولوژی ها از پست مدرن ترین دیدگاه ها مثل فوکو ، کوهنژ و ... استفاده می شود. خیلی عجیب است ! عرض می کنم این ضد زن است چون تصویری که در کتاب های درسی در طول این چهار دهه برای بچه ها از دختر داده شده ، دختر آن موجودی نیست که تولید کند خلاقیت کند ، مشارکت کند و ثروت ملی ایجاد بکند و برای همین است که ما از نظر اقتصادی عقبیم.
به صورتی که اگر فوکوی بیچاره اینجا باشد حتم دارم سکته می کند !
دوبار سکته می کند.
در واقع آن ایدئولوژیکی که شریعتی گفته واقعا نیست. واقعا آن ایدئولوژیکی که شریعتی گفته نیست. من خودم دانش آموز شریعتی هستم ، شریعتی را در خواب دیدم ستایش کردم ، پای درسش نشستم در حسینیه ارشاد با کتاب هایش بزرگ شدم و کتاب هایش را در باغچه کاشتیم ، دوباره از زمین درآودیم و خواندیم دوباره کاشتیم. این زندگی ما بود. اما من ناقد شریعتی هستم. چون شریعتی بزرگ است. ما روی شانه ی شریعتی ایستاده ایم شاید بیشتر از شریعتی بتوانیم ببینیم. چون شریعتی فرزند روزگار دیگری بود.
الآن از شریعتی ها شریعتی استفاده می کنند آنها مشکل است !
در نتیجه من فکر می کنم این ایدئولوژی ضد تراس معنوی ، ایرانی ضد میراث معنوی ایرانی هم است چون یک زمانی دین و معنویت و میراث دینی برای بچه هایی که در مدارس هدف و در مدارس علوی که من یکی از دانش آموزان این مدارس هستم معنویت و تراس دینی ارزش داشت قداست داشت یک منبع الهام بود.
این ایدئولوژی آن منبع را هم تخریب کرده مثل تخریب همه منابع دیگر این سرزمین.
من تصور ذات باور از ایدئولوژی ندارم. به عنوان یک دانش آموز و از نظر ایسنشیالیستی ایدئولوژی یک جایی است که بگویم این اهریمن است.
ایدئولوژی در همه ما می تواند نوعی رویکرد ایدئولوژیک و رفتار و کردار تولید کند .
ما باید کردارهایمان را تحلیل بکنیم . تحلیل بکنیم زبان ایدئولوژی خودمان را ، منتهی خشن ترین شکل کردار ایدئولوژیک در قالب ساختار خشن به صورت یک خشونت نمادین و آموزش و پرورش ما از سوی یک حاکمیت سیطره پیدا کرده است و به این معنا نیست که ایدئولوژیک فقط آنجاست به معنای هابزی کلمه و آن لویاتان است !
نه ایدئولوژی در همه ما هست !
هر صدای بلندی که می خواهد منفعت کاذب ایجاد بکند ایدئولوژی گریبانش را گرفته است.
این فراستخواه هم باشد باید نقد کند. من باید مرتب خودم را نقد بکنم و کردارهای ایدئولوژیک خودم را و اما این که استاد دیگری فرمودند که این ایدئولوژی اسلام یا مسلمین است من می گویم این ایدئولوژی حاکمانی است که بر ما حکومت می کنند به نام اسلام حتی ایدئولوژی مسلمین نیست که باید نقد بشود ایدئولوژی حاکمان است که در چهار دهه گذشته بر ما حکومت می کنند.
اتفاقا نابرابری های موجودی که عزیزان صحبت فرمودند نتیجه یک نوع سرمایه داری اسلامی دولتی رانتی است .
شما ببینید این مدارس را چه کسی ساخته چه کسانی از اینها برخوردارند؟
من ، درباره کنکور بررسی کردم .
من پنج شش تا تحقیق درباره کنکور انجام دادم. من می دانم اینها از کجا آمده اند !
من می دانم طبقه جدید با آرایش مذهبی ، با دستور زبان مذهبی چگونه بازتولید می شود و به اسلام هم قائل نیست.
اینها هستند که نابرابری را تولید می کنند.
ایدئولوژی اسلامی حاکم اصلا هیچ نسبتی با پیغمبر رحمت ندارد.
یک مصادره به مطلوبی است از میراث دینی ما.
عرض می کنم این ضد زن است چون تصویری که در کتاب های درسی در طول این چهار دهه برای بچه ها از دختر داده شده ، دختر آن موجودی نیست که تولید کند خلاقیت کند ، مشارکت کند و ثروت ملی ایجاد بکند و برای همین است که ما از نظر اقتصادی عقبیم. نتیجه این تعریفی است که از زن در کتاب هاب درسی شده است. ایدئولوژی دو نوع است. یک ایدئولوژی اجتماعی و یکی ایدئولوژی دولتی. ما فعلا بیشتر در آموزش و پرورش درصدد نقد آن ایدئولوژی دولتی هستیم.
به نظر من حقوق بشر یک ایدئولوژی اجتماعی است. اما وقتی آمریکا یعنی حاکمان آمریکا به نام حقوق بشر به عراق حمله کردند و این گرفتارهای ها را ایجاد کردند آن ایدئولوژی دولتی است ، بر ساخته شده از حقوق بشر است.
رویای آمریکایی یک ایدئولوژی اجتماعی است. اما این راست نژاد پرست حاکم بر آمریکا یک ایدئولوژی دولتی از این رویای آمریکایی درست کرده اما آنهایی که در آمریکا ، آمریکا را ساختند ، هاروارد را درست کردند ، آن پیورتین هایی که برای پاپ خدمت به خلق را اجابت دعوت حق می دانستند ، آنهایی که در دلارهایشان هم نوشته اند :
" IN GOD WE TRUST "
آنهایی که پرستش خدا را خدمت به خلق می دانستند ؛ این رویای امریکایی یک ایدئولوژی اجتماعی بود همان گونه که مشروطه ایدئولوژی اجتماعی ما بود. همان طور که ملیت ایدئولوژی اجتماعی ما بود. ناسیونالیسم ایدئولوژی اجتماعی بود ولی وقتی رضاشاه در قالب یک دولت این ناسیونالیسم را مصادره به مطلوب می کند و یک ایدئولوژی دولتی ایجاد می کند این ایدئولوژی دولتی است. آن خطرناک ترین بخش است . ایدئولوژی وقتی خطرناک است که در قالب یک دولت بازتولید می شود و الا ایدئولوژی اجتماعی در جای خودش باید مسیر نقد دیگری را باید داشته باشد.
من باید مقایسه کنم بین حاکمیت پهلوی با ناتل خانلری، با فروزان فر. فروزان فر ایدئولوژی داشت اما ان ایدئولوژی که در دولت باز ساخته می شد به عنوان یک مدرنیزاسیون دولتی آن ایدئولوژی اجتماعی است. عیسای صدیق نبود.
ایدئولوژی تجربه معاصر عقلانیت بشری فاشیسم شده ، ایدئولوژی نازیسم شده ، ایدئولوژی استالینیسم شده ، ایدئولوژی نژادپرستی آپارتاید در آفریقا شده و ایدئولوژی داعش شده ، القاعده شده و بنیادگرایی اسلامی شده و ایدئولوژی همان چیزی شده که آموزش و پرورش ما را در یک دوره ای از دنیای پر از رقابت عقب نگه داشته و ما تا بتوانیم برسیم به دنیای پیشرو خیلی کار داریم به دلیل همین نگاه ایدئولوژیک عقب ماندیم و امیدوارم یک فرصتی بشود که درباره این مسائل صحبت کنیم .
بومی سازی علم یک ایدئولوژیک دولتی است .
اسلامی سازی علم یک ایدئولوژی دولتی است و اسلامی سازی آموزش و پرورش هم یک ایدئولوژی دولتی است.
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
کمترین توهّم قابل بیان آنان، داستان فردی را مانند؛ که تصور می کند اگر نصف مسیری را با سرعت 40 برود و نیمی دیگر را با سرعت 60 به میانگین سرعت 50 رسیده و به هدف خود می رسد، در حالی که دارای میانگین 48 است. و با این توهّم اگر 30 را انتخاب کند می تواند با 70 جبران کند در حالی که میانگینش 42 و جبران آن با 120 است ! جبران سخت است!
اشتغال کامل و سند چشم انداز !
فقیه کامل از نگاه نهج البلاغه !
بار الهی ! متوهّمین و مقنّط کنندگان را از ما دور کن! و معنای کامل را برای ما کامل کن!
فراموش نمی کنیم که آیه الله رشاد خلیفه ایشان را به عنوان هدیه مقام معطم رهبری به سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی معرفی فرمودند.
در چنین شرایطی اصطلاحا وضعیت در حالت آچمز قرار دارد. این بن بست و گره کور تنها یک راهکار دارد ...
برخورد ایدئولوژیک با آن، نتیجه اش می شود :
سوزاندن کتاب مرجع پزشکی هاریسون توسط یک آیه الله مشهور
یقینا پیامد چنین تفکری با شعار " مدرسه زندگی "به دنبال " مدارس اسکولاستیک " است.
خاطرش در اینجاست که ایشان به نظام تعلیم و تربیت هجوم آورده اند.
باید همه مراقب باشند. پیامدهای این نوع تفکر بسته و منجمد می تواند ویرانگر باشد و فاتحه سند تحول بنیادین را بخواند.
کسانی که به دنبال تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی هستند. عیب کار هم در اینجاست که آنچه از اسلام و قرآن و مذهب فهمیده اند را مطلق می دانند و از همه بدتر می خواهند همه مانند آنها فکر کنند، حرف بزنند و عمل کنند.
اگر خواستی لعن و نفرین را جایگزین تعقل و مبارزه با افراطی گری کنی چنین اعجوبه هایی را لعن و نفرین کن.
اگر واقع بین باشید در یکسال گذشته غیر از این بوده است؟!!
" علیکم انفسکم "
خود شکن، آیینه شکست خطاست.
آقای صادق طباطبایی می گوید در همان اوایل انقلاب که قرار بود انتخابات برای تایید جمهوری اسلامی برگزار شود خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم : آقا، حالا که دنیا شما و رهبری شما و این انقلاب به این عظمت را پذیرفته و به رسمیت شناخته است چه نیازی به رفراندوم داریم؟ من مطمئن هستم اگر شما «جمهوری اسلامی» را به عنوان نظام سیاسی کشور اعلام کنید، هم مردم ما و هم دنیا، آن را خواهند پذیرفت.
امام فرمودند : شما الان نمی فهمید. 50 سال دیگر خواهند گفت با سوءاستفاده از احساسات مردم، نظام مورد نظر خود را بر مردم تحمیل کردند. نه، حتما باید رای گیری شود و دقیقا تعداد مخالف و موافق معین شود.
عده ای می خواهند و در تلاشند خلاف این رویه در نظام تعلیم و تربیت عمل کنند. این همان نگاه ایدئولوژیک به اسناد استراتژیک است. لطفا مراقب و محافظ انقلاب اسلامی باشیم.
همه مملکت ایران را به هم بزنم براى اینکه من باشم و هیچ کس نباشد؟! نه، همه باشید، و همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روى قانون عمل بکنید. قانون اساسى را باز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون
در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سرفرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه مى گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، مى گوید من انقلابى هستم! امروز همه انقلابى هستند! امروز همه دلسوز براى ملت هستند!...
این مردمى که شماها را روى کار آورده اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روى مسند نشانده اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهورى را تضعیفش نکنید.
بترسید از آن روزى که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود.
از آن روز بترسید که ممکن است یکى از «ایام الله» ـ خداى نخواسته ـ باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه [این[ است که فاتحه همه ما را مىخوانند!
امانت بزرگى از دست این ملت تحویل گرفتید و مقتضاى امانتدارى این است که آن را به طور شایسته حفظ کنید و به طور شایسته به نسل آینده و دولت هاى آینده تحویل بدهید، و مادامى که این طور باشید ملت پشت شماست، و مادامى که ملت همراه شما باشد هیچ آسیبى به شما و به کشور نمى رسد.
یکى از انگیزه هایى که دیکتاتورى پیش مى آورد این است که دیکتاتورها مى بینند ملت همراهشان نیست، اعمال دیکتاتورى مى کنند.
آن روزى که شما احساس کردید که مى خواهید فشار به مردم بیاورید بدانید که دیکتاتور دارید مى شوید. بدانید که مردم معلوم مى شود از شما روبرگردانده اند. مادامى که مردم هستند و کمک دارند به شما مى کنند، شما اگر مردم نبودند نمى توانستید این جنگ را اداره بکنید، این شک ندارد.
« اما جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی ای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی می گوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می شود اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست. »
(صحیفه امام؛ ج4، ص479)
با عنایت به مطالب فوق و به ویژه دیدگاه های امام راحل برخی در اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش این نکته مهم را عامدا و یا سهوا نادیده نه انگارند.
در این صورت خطر نفوذ تفکر ایدیولوژیک به اسناد استراتژیک قابل کنترل است.
جریان تحجر تشکیلاتی در یکی دو سال اخیر پررنگ شده است. مسئله خطر و آسیب تحجر برای نظام تعلیم و تربیت کشور به مراتب بیشتر از خطر سکولارسازی ان است،
در واقع بنیان سکولاریسم در نظام تعلیم و تربیت کشور همان جریان تحجر است که به تمام ابعاد سکولاریسم در کشور ارزش داده و قداست میبخشد.
مبنای این جریان ایدئولوژیک کردن رویکردها، اهداف، روش ها، محتوای آموزشی، شیوه ارزش یابی، معلم، و نهایتا دانش آموزان و خانواده هاست.
دستبردهای گسترده و سریع به کتاب های درسی بدون مجوز و مصوبه و بدون اطلاع مولفان و بدون اجرای آزمایشی و نیز تغییرات گسترده تشکیلاتی و ورود افراد غیر سازمانی به سازمان و انتصاب ایشان در مهمترین بخش ها و کنار گذاشتن عملی کارشناسان، صاحب نظران و متخصصان آن تنها زوایای آشکار این نگاه ایدئولوژی زدگی است.
مترادف دانستن آن دو بدفهمی بزرگی است.
وقتي نامه انتقادي 60 نفر از استادان دانشگاههای کشور به رئيس جمهور را پس از گذشت يك سال بازخواني كردم و با شرايط موجود سازمان پژوهش مطابقت دادم، هر هشت ايراد به انتصاب آقاي دكتر ذوغلم را وارد دانستم.
خوب است شما نيز يك بار اين هشت مطالب را بخوانيد :
۲. خطر تعمیق شکاف میان برنامههای درسی قصدشده با برنامههای درسی اجرا و کسب شده؛
۳. خطر تشدید بیعدالتی آموزشی، ناشی از کاهش کیفیت برنامههای درسی بهویژه در مدارس دولتی و مناطق دور دست؛
۴. خطر فرصتسوزی و تکرار اشتباهات و تجارب ناکارامد گذشته در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی؛
۵. خطر طرد و حذف نیروهای کارشناسی باسابقه، توانمند و مجرب در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی؛
۶. خطر غلبه تفکر خودبسندهنگر و بیاعتنا به عقلانیت سازمانی و دانش تربیتی؛
۷. خطر شکاف آموزشی میان کشور ما با نه تنها کشورهای پیشرو، بلکه حتی با کشورهای منطقه؛ چنان که شواهدی از آن را در آخرین اجرای مطالعات پرلز و تیمز شاهد بودیم.
۸. مهمتر از همه بیاعتنایی به دانش انباشته علم برنامه درسی با انتصاب افراد نامتخصص به این سازمان به شدت تخصصی.
موارد ا و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸ را با چشم عادی و غیر مسلح نیز می توان به عیان دید و لمس کرد.
و این جای تاسف بسیار است.
« سخن از قصۀ پرغصۀ سطحینگری و انتصابهای نابهجا در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزشوپرورش است. »
انتصابهای پیاپی (از رئیس سازمان گرفته تا مدیران میانی) در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزشوپرورش، سیلی از نگرانیها و دغدغهها را در میان اصحاب تعلیم و تربیت به وجود آورده است. همه می پرسند، چه بر سر آموزشوپرورش کشورمان خواهد آمد؟
اگر این گونه جایگاه رهبری نظام برنامهریزی درسی و سکاندار اصلی ابتکار عملهای آموزشی و پرورشی کشور، جولانگاه سیاستزدگی و سطحینگری و کممایگی شود؟!
چرا تغییر و تحول در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی که می تواند این سازمان را، همچون موجودی زنده و منعطف، آمادۀ تصحیح خطاهای خسارتبار گذشته کند، چنین چشمانداز غمباری را بر روی ما گشوده است؟!
جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای ذوعلم
سلام علیکم و با احترام، سوالی دارم :
چه فرق دارد سند ۲۰۳۰ با نگاشت چهارم غیرقابل استناد جنابعالی
... وقتی که اسناد تحولی مصوب، کنار گذاشته شده و برچسب خیانت به شورایعالی آموزش و پرورش توسط شخص شما بر آنها زده می شود. ...
خودتان قضاوت کنید:
واقعا چه فرق دارد اجرای سند ۲۰۳۰ با اجرای نگاشت چهارم غیرمصوب شما؟!
نفس هر دو عمل، عدول از موازین جمهوری اسلامی و از مصادیق قانون گریزی و سرپیچی از انتظارات و منویات رهبری است.
اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است و لو به خلاف و به ضرر خودشان باشد.
شما ولیّ آنها نیستید که بگویید این به ضرر شماست ما نمیخواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛
شما هم خواهش میکنم از اشخاصی که ممکن است یک وقتی یک چیزی را طرح بکنند که این طرح برخلاف مسیر ملت است، طرحش نکنند از اوّل، لازم نیست. شما آن مسائلی که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه بروید، و لو عقیدهتان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. خب، باشد. ملت میخواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را میخواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متَّبع است.
انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که برخلاف مسیر است. یعنی انصاف نیست، که نمیشود هم، پیش نمیرود. اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه
اولاً مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی.
و ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، برخلاف مصلحت ملت است؛ برخلاف مصلحت خود آقایان است.
صحیفه نور، ج 9 ص 304
غايت برخورد ايدئولوژيك با اسناد تحولي كشور - كه زاييده پيروان « مکتب تفکیک » (مکتب مَعارفی خراسان ) است - چيزي جز خالصسازی كتب درسي اندیشههای فلسفی، علمي و هر آنچه عالمان عرصه هاي علم و دانش در جهان گفته اند، نيست.
پيروان مکتب تفکیک، به جداسازی و نابسازی فکر و شناخت قرآنی از شناخت بشری و رهاندن آن از تأویلات و مزج با دیگر افکار مي انديشد.
ظاهر اين نگاه صد در صد ايدئولوژيك، مقدس و ارزشمند مي نمايد؛ اما بهتر است به نظرات منتقدان جدي آن نيز توجه شود.
در مقاله « عقل خودبنیاد دینی » محمدرضا حکیمی، اصول و محورهای کلی مکتب تفکیک را اینگونه میشمرد:
1- جدایی فلسفه، عرفان و دین
2- برتری و اصالت شناخت دینی
3- استناد شناخت دینی به قرآن و حدیث
4- اتکا به ظاهر آیات و روایات
5- ردّ هرگونه تأویل
6- پرهیز از فهم فلسفی یا عرفانی دین
7- خودکفایی معرفتی دین
8- تفکیک در تفسیر دین نسبت به فلسفه و عرفان
9- اتکای عقل به وحی
10- تقدم دین در اختلاف میان دین و عقل.
پيروان اين مكتب به شدت به روش معرفتی « ملاصدرا » میتازند و روش او را موجب خلط روشی شناختی میدانند.
البته متأخران مکتب تفکیک، مانند محمدرضا حکیمی، فلسفه را بهکلی نفی نمیکنند و مکتب تفکیک را تنها جدایی میان روشهای دینی و روش فلسفی میدانند.
ايشان فلاسفه را ویرانگران دین شمرده و همهٔ گزارههای فلسفی را در تضاد با تعالیم الهی میداند و قیاس ابلیس در تمرد از امر الهی را برهان فلسفی دانسته و همهٔ قضایای حقیقیه و خارجیه را باطل میداند و مدرسین فلسفه را فریبکار میخواند.
مخالفت با فلسفه در نسل بعدی مکتب تفکیک، به شدتِ مؤسسان مکتب تفکیک نبوده است؛ از آن جمله محمد رضا حکیمی، نسبت میان فلسفه با وحی قرآنی را نه تباین کلی، بلکه عدم تساوی کلی میداند.
در دیدگاه متاخرين، عقل صریح نه تنها با وحی در تنافی نیست بلکه وحی، مبتنی بر عقل صریح است.
در كل منتقدان مکتب تفکیک، یکی از مبانی اصلی تفکیک را ضدیت با فلسفه دانستهاند.
« حکمت و عرفان اسلامی از یونان و یونانیین نیست، بلکه اصلاً شباهت به آن ندارد. ... بالجمله، فلسفة امروز حکمای اسلام را و معارف جلیلة اهل معرفت را به حکمت یونان نسبت دادن، از بی اطلاعی بر کتب قوم است ـ مثل کتب « فیلسوف عظیم الشأن اسلامی، صدرالمتألهین قدس سرّه » و استاد عظیم الشأن فیض، عارف جلیل ایمانی قاضی سعید قمی قدّس سرّه ـ و نیز از بی اطّلاعی به معارف صحیفة الهیّه و احادیث معصومین سلام الله علیهم است، پس، هر حکمتی را به یونان نسبت داده و حکمای اسلامی را تابع حکمت یونان انگاشته اند.»
آداب الصلوة، امام خمینی، ص 304
و به این که هر چه باید و لازم است مى بایست از این منبع الهى اخذ شود؛ بدون این که میان آنها با معارف بشرى ( ساير علوم ) خلط و یا التقاطى حاصل گردد.
اما همين گروه ( مكتب تفكيك ) بودند كه تفسير قرآن امام خميني را به تعطيلي كشاندند. ...
شايد تا كنون براي شما هم سوال شده باشد كه ماجرای به تعطیلی کشاندن جلسات تفسیر قرآن رهبر کبیر انقلاب قدّسسرّه چه بود؟
برخورد پيروان مكتب تفكيك به ويژه در مشهد مقدس كه با فلسفه و حكمت و عرفان و دانشمنداني چون حكيم ملاصدرا مخالف بودند، با تفسير امام خميني ره آنقدر تلخ و غمانگیز است که قلم توان آن را ندارد.
چرا كه چنين فرصت نابي براي هميشه از بين رفت.
اما آن امام عزيز در جلسه آخر تفسير سوره حمد بیاناتی دارند که برای همه درس و پند است.
امام خميني ره ریشۀ مخالفتهاي پيروان اين مكتب را در سه امر خلاصه میکنند :
- جهل نسبت به مراد حقیقی حکیم و عارف،
- حب نفس
- عدم تهذیب.
« اسلام، فقط عبارت از احكام فرعيه نيست؛ فرعند اينها، اساس، چيز ديگر است، نبايد ما اصل را فداى فرع بكنيم؛ و بگوييم كه اصل، از اساس بيخود [است و] اگر هم اصلى بگوييم، يك اصلى كه خلافِ واقع است بگوييم.
حيف است يك دستهاى از اهل علم كه مردم صالح و خوبى هستند، اينها محروم بمانند از يك مسائلى
با اين سوء ظنها، و اين جداكردن ها، خودشان را از يك خيراتى، اين موجب تأثر است كه يك حوزهاى از يك خيراتى كه هست، محروم بماند؛ حتى از فلسفه كه يك امر عادى است، تا برسد به آن مسائل ديگر؛
و عمده اين است كه به مطلب يكديگر نرسيدهاند؛ چون نرسيدهاند، اين صحبتها پيش آمده؛ اگر برسند به مطلب يكديگر، نزاعى در كار نيست. نه او اين آقايى [را] كه تكفيرش مىكند، با ريش و عمامه، خدا مىداند، و نه اين آقا [او را]. اگر بداند او چه مىگويد، انكار نمىكند.
اين نمىداند او چه مىگويد، انكار مىكند. اگر بداند كه گرفتارى او اين است كه تعبيرات [نارساست، نمىگويد كه اين] تعبيرات كفرى است. »
مراقب باشيم « خطر تحجر از سكولاريسم به مراتب بيشتر است. »
نبايد گذاشت امثال مكتب تفكيك كه اين قدرت را داشت تا تفسير امام خميني ره را به تعطيلي بكشاند، نظام تعليم و تربيت را به تعطيلي بكشاند، هرچند به نام قرآن كريم و دين و مذهب باشد. »
و السلام
تعریف "شب": شب زمانی است که آفتاب در منطقه ای "طلوع" کند؛
تعریف "روز": روز به زمانی گفته می شود که آفتاب در منطقه ای "غروب" کند...