من ابتدا درک دانش آموزی خودم را درباره برنامه درسی عرض می کنم. در حضور متفکرین و متخصصین برنامه درسی.
به عنوان درس پس دادن ؛ تصور من واقعا به عنوان یک دانش آموز از برنامه درسی این است که برنامه درسی را یک پلت فرمی می دانم یک پلت فرم اجتماعی. یک پروتکل اجتماعی می بینم که در این پروتکل اجتماعی که قرار است و انتظار می رود که فرصت های یادگیری تولید شود ، توسعه پیدا کند ، توزیع مجدد شود برای امور و فرصت ها و بخت های یادگیری ، بخت های آموختن برای زیستن، یادگیری چگونه آموختن، چگونه زیستن، باهم زیستن، زندگی صلح آمیز داشتن و بقیه داستان ها.
این درک من است که برنامه درسی به مثابه یک پروتکل اجتماعی می خواهد فراهم بیاورد بخت های آموختن را برای همه ی گروه های اجتماعی. فرصت های علم آموزی و علم ورزی را در جهت رفاه اجتماعی، در جهت کیفیت زندگی، در جهت تحقق ذات بشری. شکوفایی.Social Welfare . رفاه اجتماعی و در جهت توسعه پایدار.
فاعل این پرتکل کیست؟ یک فاعل است که بگوییم فاعل این پروتکل و متصدی و متولی این پروتکل بگوییم دولت است. حالا دولت چه بوروکرات ها و کارشناسان شان و چه ایدئولوگ ها و تن افزارهای شان. ایدئولوگ هایی وجود دارند و پروتکل را آنها تدوین می کنند و یک تعداد افراد تن ورزی هستند که کارهای فنی آن را انجام می دهند. یا نه فاعل این پروتکل اجتماع دانشمندان است ، یعنی جوامع متخصصین. یا نه فاعل این پروتکل ذینفعان اجتماعی است. دی نفعان محلی . مدرسه در دامن Community .
برنامه درسی در دامن محله، اجتماع شهروندان، خانواده ها، خیرین، سرمایه گذاران اجتماعی، کارآفرین های اجتماعی، نهادهای مدنی، نهادهای صنفی. یا نه پروتکل نهادهای مدرسه ای به معنای خاص است، جوامع حرفه ای .
آن چیزی که من تصور می کنم . نمی خواهم این ها را بحث کنم . ابتدا مروری می کنم به درک ناچیز خودم درباره برنامه درسی.
من تصور می کنم یک شبکه رضایت بخشی لازم است. یک شبکه اجتماعی رضایت بخشی که هم دولت می تواند در آن باشد هم می تواند اجتماع باشد و هم می تواند حرفه ای ها ، صنفی ها ، مدرسه ها ، نهادهای علمی ، شبکه داشمندان و متخصصین باشد . یک چنین وضعیت 360 درجه و تعامل اجتماعی رضایت بخشی که همه اینها خودشان را کانتری بیوت بکنند ، مشارکت بنند تا برای فرزندان و نسل های آینده پلت فرمی ایجاد شود که آنها از این بخت های یادگیری به طور برابر بهره مند شوند در جهت آن چیزهایی که بیشتر بتوان در مورد آن صحبت کرد.
پرسش مهمی که تنش بنده است آن است که تنش ذهنی و تنش وجودی به عنوان یک ایرانی ، به عنوان یک دانش آموز و معلم این بود که این پروتکل ارجاعش به چه باشد ؟ این پروتکل را با ارجاع به چه منابعی تعریف می کنیم و تحدید می کنیم و چهارچوب هایش را مشخص کنیم. آیا به عرف عام و Common Sense مراجعه بکنیم.
عقل سلیم بشری می گوید ما برای فرزندانمان چه نوع پروتکل اجتماعی برای آموختن داشته باشیم. عقل سلیم، عقلی که دنبال پیشرفت نسل آینده است. به دنبال توسعه نسل های خودش است. دنبال سعادت و شادکامی فرزندان است. دنبال رشد و شکوفایی فرزندان و توسعه اجتماعی است.
ممکن است بگوییم مرجع این پروتکل ، مصلحت های عملی جامعه است. عرف و منافع عمومی و مصالح عمومی جامعه است. مراجعه می کنیم ببینیم منافع عمومی و چه ایجاب می کند بر اساس آن این پروتکل را ببندیم. یا نه ، علم و تخصص است.
بگوییم برنامه درسی به مثابه یگ امر تخصصی یعنی به شکل تخصصی بین رشته ای متخصصین امر به ما باید کمک بکنند با ارجاع به متخصصین این پروتکل را تعریف می کند.
این جزء مباحث روشنی است که من در موردش یک تامل هایی دارم و از شماها باید بیاموزم .
بعد از این می رسیم به جایی که در این پروتکل ارزش ها را نیز در نظر بگیریم. کدام ارزش ها. ارزش های پایه یا ارزش های استعلایی. ارزش های پایه همان رفاه اجتماعی هستند ، خوشبختی جامعه، توسعه. ارزش های استعلایی به تدریج به سمت ارزش هایی مانند برابری، ارزش های اخلاقی، ارزش های معنوی و... مطرح می شود.
به تدریج این بحث مطرح می شود که ما برای این پروتکل به آرمان هایمان مراجعه کنیم. آرمان ها می تواند آرمان های آزادمنشانه و آرمان های متعصبانه باشد.
فرهنگ مان هم مبنا قرار گیرد برای این پروتکل. میراث فرهنگی مان و بعد سنت ها مطرح می شود.
اگر بخواهیم به پروتکل هایمان توجه داشته باشیم باید به سنت هایمان هم توجه کنیم. بعد بحث می شود که ما آیین هایی داریم . حالا این آیین هایمان آیین ایرانی است و چقدر در این پروتکل مورد توجه قرار می گیرد. به تدریج مسئله عقیده پیش می آید. چقدر این پروتکل را با عقاید ببندیم.
آیا عقاید ما بخشی از زندگی است یا عقاید ما تمامی خواهانه است ؟ می خواهد بر همه زندگی سیطره پیدا کند و بعد به تدریج مسئله مسلک به وجود می آید ، مرام به وجود می آید. چقدر این پروتکل را بر اساس مسلک ها و مرام ها تعریف می کنیم. حالا این مسلک ها هم آیا انحصارگرا هستند یا شعورگرا هستند.
آیا مسلک ها اجازه می دهند با مسلک های دیگر هم گفت و گویی صورت بگیرد یا مسلک ها انحصارطلب هستند و شمول و گفت و گو و کثرت را برنمی تابند ؟
اینجا مسئله هویت پیش می آید. در این پروتکل به مسئله هویت مان چقدر باید توجه داشته باشیم.
تا می رسیم به ایدئولوژی. شما بحث را بر اساس این تعریف فرمودید که این برنامه درسی نسبتش با ایدئولوژی چیست؟
ابتدا دو نکته عرض می کنم. یک نکته این که من تصورم این است که ایدئولوژی در برنامه درسی به یک الگوی چند منبعی نیاز دارد. برای پروتکل اجتماعی برنامه درسی ما به همه منابع و ساحت های انسانی می توانیم مراجعه کنیم و استفاده کنیم.
من تصورم در منبع برنامه درسی و مرجع برنامه درسی انتخاب اجتماعی است. انتخاب عقلانی است. انتخاب عقلانی در سطح فرد فرد خانواده ها ، پدر و مادری که می خواهند بچه هایشان را به مدرسه بسپارند و در واقع به برنامه درسی در مدرسه و یکی هم انتخاب اجتماعی است یعنی عقلانیت اجتماعی. یعنی خرد اجتماعی. یعنی عرضه و تقاضا ، گفت و گوی اجتماعی ، گفت و گوهای آزادمنشانه اجتماعی در سپهر عمومی تعلیم و تربیت.
ببنید !
تعلیم و تربیت حیاط خلوت خصوصی ما نیست.
تعلیم و تربیت قُرق ایدئولوژی گروهی و دولتی ما نیست.
تعلیم و تربیت ساحت عمومی انسانی است.
همه باید بتوانند درباره آن حرف بزنند.
مطالباتشان، خواسته هایشان و مصائب شان را بیان کنند یعنی در این حوزه عمومی است که آن عقلانیت آزادمنشانه و کثرت پذیر اجتماعی و انتقادی که در آن همیشه فرصت های تامل وجود دارد. خطاها قابل کنترل هستند. امکان نقد جدی وجود دارد و همه ذینفعان برنامه درسی زبان دارند که حرف بزنند و شنیده می شوند و دیده می شوند. یک پروتکلی که زمان بخشی می کند برای همه گروه های اجتماعی که درباره تعلیم و تربیت بچه هایشان حرف بزنند. مطالباتشان را بیان کنند. ملاحظات شان، تنش هایشان و عقیده هایشان را.
هر آن چه دیده اند بگویند.
این تصور من به عنوان یک دانش آموز این است این مرجع برنامه درسی به مثابه سوشال پروتکل است.
آن چیزی که در چهل سال گذشته و در چهار دهه گذشته برنامه درسی بر اساس آن شکل گرفته ایدئولوژی اسلامی است. ایدئولوژی خاص اسلامی طبقه حاکم که چند ویژگی آن را می گویم.
ادامه دارد
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان
برخورد ایدئولوژیک با آن، نتیجه اش می شود :
۱- سوزاندن کتاب مرجع پزشکی هاریسون توسط یک آیه الله مشهور
۲- به نام " مدرسه زندگی " به کام " مدارس اسکولاستیک "
امروز روز عمل به سند تحول است و نه طرح مباحث و جلساتی که زمینه تضعیف انسجام و وحدت رویه درباره اجرای آن را دچار اختلال می کند.
برگزاری این نوع جلسات که برای اولین بار در حال اجرا در سطح سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی نشان از عدم عزم جدی برای اجرای سند تحول بنیادین دارد.
این در حالی است که در شرایط فعلی سازمان پژوهش تا حدود زیادی چه به لحاظ ساختار و چه به لحاظ نیروی انسانی تخریب شده است.
در یک کلام بگویید از سند تحول بنیادین چی
فهمیدید؟ اگر معلم هستید بگوئید حاضرید اختیار
و آزادی عمل خود را در کلاس درس از دست بدهید؟
مغز کودکان را شستشو دهید و آنان را فتوکپی هم تحویل جامعه دهید؟
تدریس معلم به خط و نشان نیاز ندارد به تربیت
حرفه ای و تخصصی نیازمند است، علت عقب ماندگی ما همین ترسیم اسنادی است که تمثیل اراده افراد و گروه خاصی است. آموزش و پرورش
وابسته نتیجه اش می شود من و شما.
اشباع اخلاقی ، پند و اندرز تربیتی و....
چیزی که هیچ جهت آموزش و پرورش را به رشد و توسعه نمی رساند حتی به ترویج اخلاق هم منجر نمی شود. از بین برنده اختیار و اراده و خلاقیت معلم، دانش آموز و مدیر...... است . ضدیت با اخلاق و معنویت ثمر حتمی آن خواهد بود مگر الان نیست؟
کاری نداره بروید سایت مربوط و مطالعه کنید و تحلیل محتوای خود را بندبند با هم سهیم شوید.
« رسالت اصلی وزارت آموزش و پرورش، اجرای سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است. »
بسیار ممنون خواهم بود
این اپوزوسیون به جای اجرای سند تحول بنیادین، صراحتا این اسناد را خائنانه و سکولار می داند و به جای پیگیری منویات رهبری و تمکین از قوانین به دنبال اجرای نگاشت چهارم سند برنامه درسی ملی است که غیرقابل استناد است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در یکسال گذشته بی دستاوردی است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش عدم محبوبیت مدیران فعلی آن به دلیل تقسیم آن به خودی و غیرخودی است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش رو شدن بی تدبیری و بی برنامگی محض مدیران فعلی آن است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش، طرح و برنامه های ناکارآمد و شکست خورده است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش نارضایتی قاطبه نیروهای سازمان و مقاومت در مقابل آنارشیسم تحمیلی است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش، موج تهمت هایی چون سکولار، عوام زده و ... از سوی مدیران به کارشناسان، متخصصان و صاحب نظران است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش، ناکام ماندن اسناد تحولی است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش، نادیده گرفتن منویات رهبری است.
مشکل اصلی سازمان بی اعتبار شدن تغییرات بی پایه و منهدم کننده ساختار علمی و پژوهشی است.
مشکل اصلی سازمان، برخورد ایدئولوژیک با اسناد استراتژیک است.
مشکل اصلی سازمان پژوهش نگاه سیاسی به مهمترین حوزه تعلیم و تربیت اسلامی کشور است.
شرایط مشابهی که باعث وقوع حادثه سوزاندن کتاب هاریسون توسط آیه الله تبریزی اتفاق افتاد نتیجه چنین دیدگاه افراطی است، هم اکنون در سازمان پژوهش در حال اجراست.
متاسفانه در این مورد هم پای یک روحانی در میان است که همه کارشناسان و مولفان را سکولار، مجری ۲۰۳۰ و ... معرفی می کند
و به جای اجرای سند تحول بنیادین، به دنبال تغییر این اسناد و دستکاری کتاب های درسی موجود آن هم بدون اجازه مولفان و برنامه ریزان درسی و بدون اجرای آزمایشی و تایید مراجع ذی ربط است.
این رفتار ایدولوژیک با کتاب های درسی خارج از روال قانونی و منطقی است که اگر به داد سازمان پژوهش رسیدگی نشود، در آینده نزدیک توجیه آن حتی توسط حوزه علمیه هم مشکل خواهد بود.
اولین پروژه : استقرار یازده حوزه تربیت و یادگیری مصرّح در برنامه درسی ملی به عنوان مرجع تخصصی برای پژوهش و برنامه ریزی درسی و استانداردهای محتوایی بسته های یادگیری در هر حوزه.
سوال اینجاست :
آبا به راستی یازده حوزه تربیت و یادگیری مصرح در سند برنامه درسی ملی به عنوان مرجع تخصصی سازمان پژوهش ... همین هاست؟!!!
پس از یکسال تغییر و تحول در سازمان پژوهش، هشت کلان پروژه ارائه فرموده اند که اولین آن کذب محض و ادعایی دروغین و خلاف واقع است.
فاین تذهبون ؟!!!
جناب آقای ذوعلم !
تعلیم و تربیت حیاط خلوت خصوصی شما نیست.
تعلیم و تربیت قُرق ایدئولوژی گروهی و دولتی شما نیست.
شما چه بخواهید و چه نخواهید
شما چه قبول کنید و چه نکنید
سازمان پژوهش به مردم، همه سلیقه ها و عقیده ها و مذاهب و حتی ادیان است.
هنر شما باید این باشد که بتوانید اعتماد کل کشور را جذب و در هدایت و راهنمایی کل کشور با حفظ مرجعیت علمی سازمان پژوهش را ارتقاء دهد.
لطفا این سازمان استراتژیک را فدای یک ایدئولوژیک خاص نکنید.
تمام بچه جبهه ای ها، انقلابی ها، رزمندگان و جانبازان هم از چند وقت پیش یکجا از بسیج اخراج و همان عده تازه وارد اپوزسیون، اعضای اصلی پایگاه شهید موسوی شده اند.
این در حالی است که " استقلال" هویت اصلی بسیج است.
بسیج ادارات هیچگاه نباید بخشی از حوزه استحفاظی یک مدیر باشد. ( وگرنه باید شاهد نهادینه شدن فساد در ادارات باشیم. )
بنابرین نه تنها تعلیم و تربیت بلکه پایگاه بسیج سازمان پژوهش نیز نباید قُرق تفکر ایدئولوژیک گروهی خاص باشد.
البته در اصل اپوزیسیون در اصطلاح به مجموعه افراد و نهادهای مخالف گفته می شود که در صدد براندازی نظام حاکم می باشند.
ولی این به ضرورت به معنی مخالفت با اصل نظام حکومت نیست، بلکه ممکن است به مخالفت با آن بخش که دولت در دست دارد تنزل کند.
مثل همین مورد که در داخل یک دولت، فرد یا افرادی مخالف ماموریت سازمان خود باشند.
در چنین شرایطی اصطلاحا وضعیت سند تحول بنیادین سند تحول بنیادین در حالت آچمز قرار دارد.
در این میان مهمترین نکته عدم همراهی و تایید حتی یک نفر متخصص تعلیم و تربیت و یا یک نفر متخصص برنامه ریزی درسی از افکار و رفتار آقای ذوعلم است.
با این رویه سند تحول به روایت علی ذوعلم آینده ای مبهم، شکننده و تفرقه برانگیز دارد.
نیازمند توجه به همه ابعاد تعلیم و تربیت و آحاد مردم و همه بینش ها و نگرش ها و علایق و سلایق
سند تحول چنین است اما مجریان چنین نیستند و آن را نیز تغییر خواهند داد. آینده آبستن حوادثی است که یقینا برای اولین بار در کشور به وقوع خواهد پیوست. مسببین آن نگاه افراطی مدیران فعلی است.