صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« می زند که بیاگاهاند؛ بغض معلمی نیست که از شیطنت یا کم کاری دانش آموزی رنجیده و یا آن را بی احترامی به خود تلقی کرده باشد. در نتیجه چون نیت اصلاح و تنبیه به معنای آگاهی بخشی بوده، تنبیه او که ساختاری مطابق با اندیشه و رفتارش می ساخته است، می توانسته از تنبیه دیگران کارآمدتر باشد»

زندگی و اندیشه شمس تبریزی با تکیه بر وجهه ی معلمی او ( 4)

صدای معلم منتشر می کند ؛

گروه رسانه/

آن چه در زیر می آید ؛ بررسی « زندگی و اندیشه شمس تبریزی با تکیه بر وجهه ی آموزگاری او » است که در فصل نامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی س 15 - ش 57 و در زمستان 1398 به کوشش طاهره قاسمی دانش آموخته ی دکتری و زبان ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا و علی محمدی استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا منتشر گردیده است .

 

بررسی روش های تربیتی و معلمی شمس تبریزی در صدای معلم

خاطره های شمس از دوران آموزگاری

شمس از دوران آموزگاری اش خاطره هایی بازگو می کند. او معلمی توانمند است که در مدت کوتاه (سه ماه)، به کودکان قرآن یاد می داده است. از میان این خاطره ها، چند بار شمس، از تنبیه جسمی کودکان سخن به میان می آورد و آن هم به خاطر طرز و رویه ای است که او در تربیت آنها داشته است، اما در باقی موارد از تنبیه صحبتی نیست. در برخی موارد، کودکان از طبقه بزرگان بوده اند. او در تمام خاطره ها به نحو شگفت انگیزی به هدف می رسد.

در حکایتی تعریف می کند که در حلب به پسر یکی از بزرگان در مدت سه ماه قرآن را کامل یاد داده است. کودکی که دو سال به مکتب رفته و علاوه بر آن عمویش نیز به او درس گفته بود، با این حال، هنوز قرآن را خوب نیاموخته بود. شمس ابتدا با مادر کودک شرط می بندد که در زمان آموزش، از کودک هیچ نپرسد که تا کجا آموختی. بعد از سه ماه پسر به گونه ای قرآن می خواند که مادرش غافلگیر می شود و از شادی بیهوش می شود و به شکرانه " عوض دویست، پانصد درم" (شمس تبریزی 1391 : 1/ 340) به شمس می دهد و از او می خواهد که نزد آنها بماند، اما شمس نمی پذیرد. (همان جا) در خاطره ای دیگر از کتاب مقالات که به زبان عربی نوشته شده است؛ باز خاطره ای مشابه خاطره بالا ذکر می کند. این که در ارزروم مکتب داری می کرده و کودکی را سه ماهه قرآن آموخته است. (همان: 343)

 

خاطره کودک گستاخ

یکی از خاطره های دوران آموزگاری شمس، درباره کودکی بسیار گستاخ و ناآرام است که پدر و مادر و تمامی همسایگان را به ستوه آورده است و لحظه ای آرام ندارد. پدر و مادرش کودک را نزد شمس می آورند. او نیز با پدر و مادرش شرط می بندد که اگر با دست شکسته به نزدشان برگردد، نباید گله و شکایتی داشته باشند. آنها قبول می کنند. شمس آن روز به کودک کاری ندارد و احوال و سکنات او را زیر نظر می گیرد. پسر ناآرام که از فضای مکتب خسته شده، مدام سرش را می چرخاند، بلکه سرگرمی پیدا کند. کودکان دیگر را با کشیدن مویشان و سر به سر گذاشتن شان، آزار می دهد. کمی زودتر هم از استاد اجازه می گیرد که به خانه بازگردد. فردا دوباره به مکتب می آید. شمس به او می گوید که تا کجای قرآن را می توانی بخوانی؟ می گوید: تا سوره طلاق. می گوید: بخوان. از شتابی که در ورق زدن قرآن دارد، برخی از ورق های قرآن پاره می شود. شمس که از قبل برنامه اش این است که او را تنبیه کند و حتی با «خواجه رئیس » نیز هماهنگ کرده است، شروع به کتک زدن او می کند و به واسطه خواجه رئیس، تنبیه او را متوقف می سازد. او هفته ای در خانه می ماند. بعد از آن به مکتب بازمی گردد. کودک بسیار مودب و آرام است. چند روز به همین منوال سپری می شود. ناگهان یکی از کودکان که شمس از او با نام « غماز » یاد می کند، سخن چینی می کند که پسر مشغول «کعب» بازی است. شمس علی رغم میل باطنی اش، با چوبی که فقط برای ترساندن است؛ به سراغ او می رود. در راه با خود می گوید کاش غماز سخن چینی نکرده بود یا این که کسی به کودک اشاره می کرد که بگریزد؛ اما این اتفاق نمی افتد. شمس کودک را با خود به مکتب می آورد. سخت او را تنبیه می کند، به گونه ای که یک ماه در خانه می ماند و بعد از التیام، کودک با اشتیاق هر چه تمام تر به مکتب می آید و شمس نیز او را خلیفه مکتب می کند. (شمس تبریزی 1391 : 1/ 294 – 291)

بررسی روش های تربیتی و معلمی شمس تبریزی در صدای معلم

تحلیل شخصیت شمس در جایگاه آموزگار

شمس در این داستان آموزگاری است دانا و باهوش، مهربان، با برنامه، جدی، موفق در حرفه خود، با اقتدار و توانمند و حتی روان کاوی که با نگاه به احوال کودک، به درون او نیز پی می برد و روان او را می کاود. بعد از سپری شدن مراحل تنبیه و تربیت و آموزش کودکان، آنها به طور شگفت آوری مجذوب و شیفته شمس می شوند. در حقیقت شمس، با دیگران کم اختلاط می کرده و به ویژه با عوام کاری نداشته است. در سرگذشت او می بینیم که هر که با او همنشین شده، از مجذوبان او گشته است، چنان که « سلطان ولد که یک ماه از شام تا قونیه با او هم سفر شده بود، به شمس ارادت می ورزید» . (زرین کوب 1377 : 157)

برخی ویژگی های شخصیتی شمس، در کسوت آموزگاری اش، از این قرار است:

شمس برنامه تربیتی داشته است

شمس برای تربیت کودکان و همچنین آموزش آنها، با برنامه و روش خاص خودش پیش می رود. ابتدا شروطی را با اولیای کودکان مطرح و بعد شروع به کار می کرده است. برای نمونه، در مدت آموزش نباید کسی از کودک می پرسید که تا کجا آموخته ای؟ (شمس تبریزی 1391 :1/ 340) و برای  «کودک گستاخ » نیز برنامه منظمی را در پیش دارد. اول با پدر و مادر کودک شرط می بندد که « اگر دست شکسته بر شما آید، هیچ تغیری نکنید » .  (همان: 291) ، دیگر این که روز اول، به او هیچ کاری ندارد، فقط حرکات و سکنات او را زیر نظر می گیرد. حتی زمانی که به آزار و اذیت کودکان می پردازد، چنین وانمود می کند که چیزی نمی بیند. از روز دوم است که تنبیهات او را آغاز می کند و این که خودش می گوید رغبتی به تنبیه کودک ندارد، اما گویا، این مسئله جزو برنامه اوست.

درک درستی از احوال کودکان داشته است

او کودکان را خوب می شناسد. اگر خطایی از آنان سر بزند، می داند که این طبیعت کودک است و معتقد است تربیت برای کودکان بسیار مهم است و آنها اگر زیر نظر انسان شایسته تربیت شوند، از خامی و پختگی نجات می یابند. برای نمونه فردی نزد او می آید و « از کودک خود شکایت می کرد بسیار. از زبانم این آمد که عاقبتش نیکو شود. کودک است، از کودکی است آن چه می کند نه اصلی. چنان که غوره و زردآلوی خام تلخی کند، ترشی کند، آن از کودکی غوره است و از خامی، الا باید که غوره در نظر آفتاب باشد » . (شمس تبریزی 1391 : 1/ 302)

رئوف و مهربان و صبور بوده است

شمس اگر به شاگردانش سخت می گیرد و با آنها با لحن تند و خشن صحبت می کند یا دست به تنبیه بدنی می زند، به نظر خودش، از روی «مهر و نصیحت" بوده است . جماعتی شاگردان داشتم، از روی مهر و نصیحت ایشان را جفایی می گفتم » . (همان: 2/17 ) درباره کودک گستاخ نیز همین گونه است. او به نوعی خود را موظف می داند که برای تربیت کودک این گونه رفتار کند. حتی علی رغم میل باطنی اش به این کار می پردازد. او بسیار مهربان و دل نازک است و در جایی دیگر هم این مهربانی و خوی نیک را از او می بینیم، تا جایی که نمی تواند کسی را که جنایتی مرتکب می شود، شکنجه کند « کسی جنایتی می کند، می آورند که پیش من شکنجه کنند. هیچ دل من طاقت نمی دارد. اگر طاقت آن را داشتم، هم نیکو بودی »  (همان: 30)

او رئوف و مهربان است؛ در داستان کودک گستاخ، چند بار این نکته اثبات می شود:

بار اول زمانی است که «خواجه رئیس» (رئیس مکتب) را پنهانی واسطه می کند که در زمان تنبیه کودک بیاید و مانع از ادامه کتک زدن شود. (همان:292)

بار دوم، زمانی است که « کودک غماز » سخن چینی می کند و خبر می آورد که کودک مورد نظر با چند کودک دیگر «کعب بازی » می کند. در این زمان است که می گوید: « کاشکی آن غماز، غمازی نکردی » و علی رغم میل باطنی اش به سراغ کودک می رود.(شمس تبریزی 1391: 2/293 )

سوم، زمانی است که کودک را برای آخرین بار تنبیه می کند. با ضربه ای که به او می زند، خون از پای او جاری می شود. با مشاهده حال او می گوید: « چیزی در دلم پاره شد » (همان جا) و از دیدن آن صحنه ناراحت می شود.

از دیگر مهربانی های او این است که خواسته کودک را برآورده می کند. خواسته کودک «خلیفه شدن و مؤذنی » است که حین ورود به مکتب از شمس تقاضا می کند. در پایان داستان می بینیم که کودک به هر دوی آنها دست یافته است. این که دکتر زرین کوب درباره او می گوید: « زود خشمی و تندخویی او که از عهد کودکی باز جزو طبیعتش محسوب می شود، از او معلمی مهیب و احیانا موفق می ساخت » .( 1377: 152) درباره او صدق نمی کند. در حقیقت او کودکان را از روی خشم و غضب تنبیه نمی کند، بلکه این کار، فقط برای مصلحت است و از کسانی که فقط به خاطر خشم و « غیظ » کودکان را تنبیه می کنند، انتقاد می کند. (شمس تبریزی 1391: 1/ 235 – 234)  

بررسی روش های تربیتی و معلمی شمس تبریزی در صدای معلم

تنبیه بدنی از نظر شمس

تنبیه کودکان به عنوان ابزاری برای تربیت و تعلیم، سال هاست که منسوخ گردیده و شیوه ای ناکارآمد تلقی می گردد. عده زیادی از متخصصان تعلیم و تربیت، به دلیل زیان هایی که این شیوه به سلامت جسم و روان کودک وارد می کند، با آن مخالف هستند. با این حال، این شیوه حتی امروزه نیز طرفداران خود را دارد. برخی از افراد، حتی روان شناسان، هنوز این شیوه را کارآمد می دانند. (حسینی 1391: 103 – 101 ) در اسلام نیز تنبیه بدنی کودکان برای تربیت و اصلاح آنها، به عنوان آخرین شیوه تربیتی در نظر گرفته شده است. همچنین بسیاری از اندیشمندان اسلامی، تنبیه کودکان را جایز می دانند، به شرطی که به سلامت کودک آسیبی نزند. (همان: 114 – 112)

تنبیه کودکان در زمان شمس تبریزی وجود داشته و در مکتب خانه ها، تا زمان نه چندان دور رایج و شایع بوده است. در مکتب خانه ها، انواع و اقسام وسیله ها را برای تنبیه کودکان به کار می بردند. شمس نیز تنبیه جسمی کودکان، البته برای تربیت اعتقاد دارد، اما تفاوت اساسی تنبیه شمس با دیگران، درست با واژه  تنبیه، تعبیر می شود. شمس به مثابه یک عارف بزرگ، که ظرافت های بیانی و ارتباطی را می فهمد، هم در نیت و هم در رفتار، غایت نگر بوده است. تفاوتی که کار شمس دارد، همین است که می زند که بیاگاهاند؛ بغض معلمی نیست که از شیطنت یا کم کاری دانش آموزی رنجیده و یا آن را بی احترامی به خود تلقی کرده باشد. در نتیجه چون نیت اصلاح و تنبیه به معنای آگاهی بخشی بوده، تنبیه او که ساختاری مطابق با اندیشه و رفتارش می ساخته است، می توانسته از تنبیه دیگران کارآمدتر باشد.

او کودکانی را که از نظر اخلاقی ناآرام و گستاخ و یا بهانه گیر باشند با تنبیه جسمی، تربیت می کند. با این حال، همین تنبیه را به شرط هایی انجام می دهد. نخست این که کودک باید در خردسالی تنبیه بدنی شود:  «چون بزرگ شود در خودرایی، نصیحت سود ندارد » .  (شمس تبریزی 1391 : 1/ 235 – 234) در جایی دیگر باز بر همین نکته تاکید می کند: « به خردگی باید آن خو گرفتن تا زودتر کار آید که شاخ تر راست شود بی آتش، چون به آتش خشک شد، بعد از آن دشوار گردد. به وقت تری پای در کفش باید کرد تا پای جای کند تا به وقت خشکی نرنجاند » . (همان: 306) دوم این که تنبیه باید به قصد تربیت باشد. هنگامی که کودک بهانه گیری را می بیند که غذا نمی خورد و بهانه گیری می کند که بادام می خواهم، می گوید: « اگر این بچه را به من دهند، چنانش برآرم که نه این خواهد نه آن، چنان که هر که ببیندش، گوید فریشته است این، این آدمی نیست. آن گاه او از من بادام خواهد، یکی در رویش بزنم. هان گرسنه ای؟ نان بخور، اگر نه هرزه مگو » . ( همان: 198) همچنین « غرض من از خشونت آن است تا نفس تو، سر از کجا برکند. آری وقتی باشد که هرزه می کشند کودکان را. نه جهت ادب، بلکه جهت غیظ نفس. خود آنجا شفاعت کنم که بس کن، نفس خود را ادب کن، کودک را مکش » . (همان: 235 _ 234)

ما با این باور، که تندی شمس ( و منظور از تندی، برخورد او با دانشمندان، فیلسوفان و عارفان روزگار خویش است)، در رفتار او با کودکان نمودار گشته است، موافق نیستیم. از قضا می خواهیم بگوییم علی رغم آن شخصیت پرپیچ و تاب، آن حالات روشن و تیز و لبه دار که مایه آزار تهی مغزان و مدعیان باشد، در کار و بار تحصیل کودکان وجود نداشت. تنبیه شمس، همان گونه که پیش تر گفتیم، دلیل های روان شناسی داشت که با توجه به ساختار آموزش و پرورش روزگار او از قضا پیشرو بود. بدین روی این مقاله بر آن نیست که تندی و بی پروایی شمس را به تعلیم او در کار کودکان سرایت دهد.

ادامه دارد

پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی

بررسی روش های تربیتی و معلمی شمس تبریزی در صدای معلم

بخش نخست

بخش دوم

بخش سوم


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

بررسی روش های تربیتی و معلمی شمس تبریزی در صدای معلم

یکشنبه, 20 شهریور 1401 17:08 خوانده شده: 589 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور