جامعه ایران ، یک جامعه بدون گفت و گو است. سیطره "مونولوگ " بر " دیالوگ "، اشتیاق به" پرگویی" و " کم شنوی "، میل مفرط به تحکم و سلطه ورزی، نبود سازوکارهای روشن و شناخته شده برای گسترش گفت و گو های معنادار و جمعی، حاکمیت اسطوره قاطعیت، و طرد فرآیند های دستیابی به سازش های ماندگار در فرهنگ سیاسی، از نشانه های مهجور ماندن " گفت و گو " در ایران است.
اما از طرف دیگر شکل گیری " گفت و گو " یک ضرورت انکار ناپذیر برای ایران امروز به شمار می رود. حجم برخی از بحران ها به درجه ای رسیده است که جز با شکل گیری یک گفت و گوی واقعی قابل حل و فصل نیست؛ رشد فزاینده آسیب های اجتماعی، سقوط سرمایه اجتماعی، افول اعتماد عمومی، بحران آب و محیط زیست، کاهش مشارکت اقتصادی، در کنار رشد فزاینده نیروی کار جوان ناامید از اشتغال، افزایش چشمگیر پرونده های قضایی و بحران حکمرانی خوب و پاسخگو، کار را به جایی رسانده که خطر یک اضمحلال اجتماعی هر روز بیشتر می شود. با این وجود چنان رفتار می کنیم که گویی اوضاع کاملا آرام است و هیچ خطری از درون، کشور را تهدید نمی کند. و پرسش اصلی اینکه؛ حال چرا برای حل مشکلات موجود " گفت و گو " نمی کنیم ؟ دستیابی به یک "گفت و گو" ی سازنده مستلزم پذیرش تساوی و برابری در مواضع مشارکت کنندگان در امر "گفت و گو " است
"گفت و گو "پیش از هر چیز یک محصول فرهنگی است، مبتنی بر سنتی که در آن مدارا، صبوری، حق طلبی، خردورزی و اعتماد و احترام به یکدیگر، به اندازه کافی نهادینه و ماندگار شده باشد. همچنین" گفت و گو " محصول یک فرهنگ سیاسی است که در آن توطئه اندیشی، سازش ناپذیری، یکسان اندیشی، خودمحوری و هویت اندیشی در آن سهم غالب را نداشته باشد.
به نظر می رسد سنت فرهنگی و فرهنگ سیاسی غالب در ایران هنوز هم به اندازه کافی، دارای عناصر برانگیزاننده و تقویت کننده " گفت و گو " نمی باشد!
فارغ از نفس و اصل " گفت و گو " که می تواند لذت بخش و ارزشمند تلقی شود، این امر باید موجب انباشت تجربیات انسانی، پیوسته و گامی به جلو تلقی شود. انباشتی که می تواند به ارائه راهبردهایی جهت توسعه پایدار کشور بینجامد.
متاسفانه بسیاری از نمونه های بارز این پدیده در کشور بی حاصل، و بیشتر شکل مناظره ، یا جنگ حنجره با حنجره یافته اند که تنها مقصود آن سرکوب یا ساکت کردن رقیب می باشد. چنین " گفت و گو" هایی هرگز نتوانستند به الگوهایی موفق در غرب همچون موارد گفت و گوی تاریخی پوپر، هابرماس، گادامر و لومان نزدیک شوند!
دستیابی به یک "گفت و گو" ی سازنده مستلزم پذیرش تساوی و برابری در مواضع مشارکت کنندگان در امر "گفت و گو " است. دستیابی به این برابری هم پیش از هر چیز نیازمند وجود آزادی مکفی جهت انتقاد و به پرسش گرفتن تبعیض ها و نابرابری ها می باشد. در جامعه ای که وجود یک دولت نفتی و حداکثری ، موجد شکل گیری رانت های عمده در آن شده است، کمتر می توان به شکل گیری روابط برابرانه امید داشت. از همین رو " گفت و گو " به نوعی اخلاق بخشنامه ای از جنس گشت ارشاد تقلیل یافته است!
" گفت و گو " ابزاری برای رسیدن به تفاهم و دستیابی به حقیقت است. راهی برای به اشتراک گذاردن تجربیات بشری، و البته همراهی و همدلی با یکدیگر در جاده نیل به کامیابی و سعادت!
در فرهنگ ما هنوز هم رگه هایی پررنگ از باطل یا مهجور دانستن دیگران، نشانه هایی از میل مفرط به ارشاد یا هدایت دیگران، و انگیزه هایی برای اتهام زدن و حذف دیگران به چشم می خورد.
در فرهنگ سیاسی ما هنوز هم سازش کم و بیش معنای خیانت دارد! و احترام به حقوق دیگران، دستاوردی متعلق به فرهنگ خبیث غرب شمرده می شود! پر واضح است که با چنین زمینه ای نیل به فرهنگ " گفت و گو " امری بطئی و دراز مدت می باشد!
نکته پایانی:
با وجود همه علائم مذکور، باید به سمت بسط " گفت و گو " پیش رفت. گفت و گو امروز نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت است. شاید از مسیر تربیت نسلی که از کودکی؛ در خانه و مدرسه، اهمیت زایدالوصف آن را آموخته باشد...
کانال مهران صولتی
نظرات بینندگان
البته جایی که فرهنگ گفت و گو وجود ندارد،گفت و گو معنایی ندارد!!بعنوان مثال وقتی کارشناس مسوول حفاظت پرسنل حراست اداره کل آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران از هر اقدامی جهت تسویه حساب شخصی و تخریب و تخطئه ی منتقدان استفاده می کنه و یا شیوه نامه ی قانونی مشارکت همکاران در کارگروه های تخصصی رو متوقف میکنه که معلمان به اداره کل مراجعه نکنند و یا با مطرح کردن استعلام اطلاعات در ارتباط با پست کارشناسی که تا دیروز در زمره مشاغل حساس محسوب نمی شده اما وقتی منتقد ایشان مطرح می شود،حساس می شود و یا با پیش بینی پاسخ استعلام اطلاعات که فلانی تأیید نمی شود،در عمل قدرت اعمال فشار خود را به رخ می کشد که دیگر گفت و گو معنایی ندارد!!متأسفانه کار در اداره حراست آموزش و پرورش شهرستان های استان تهران از اراده ی رئیس اداره حراست هم خارج شده است!!اینجا گفت و گو معنایی ندارد!!گفت و گو را هم پرونده سازی می کنند!!
1- هنگام توضیح معلم گفت وگو می کنند.
2- زمانی که دوستشان سؤال مطرح می کند گفت وگو می کنند.
3- در جلسه آزمون گفت و گو می کنند!
در هنگام مطالعه به جای تمرکز بر درس گفت و گو می کنند!
4- به جای شرکت در مباحث درسی ، در باره همه چیز الا مباحث درسی گفت وگو می کنند!
متاسفانه جامعه روشنفکری ما بیمار است و گویا قرار نیست برای بهبود بیماری مزمن خویش تلاشی صورت دهد. هرگاه در مباحث علوم انسانی صحبت می شود لنگ و پاچه امثال پوپر و ... به وسط کشیده می شود. گویا در پیشینه تاریخی ما گفت و گویی نبوده که واقعاً چنین چیزی اصلاً صحت ندارد. نویسنده محترم به خوبی می داند همان کسانی که در ایران متهم به گریز از گفت و گو هستند بیش از امثال حضرت ایشان با مردم گفت وگو می کنند.
کاش به خویشتن خویش باز گردیم ....کاش ....
دوست ندیده رسوای من!
سگ خانگی ات فرض کرده اند آنها که از راه مراعات انسانیت به فرهنگ محذوف انگاری دیگران در انداخته اندت!
هیچ نیاموخته اندت که که در صدور حکم و اتخاذ لحن دستوری و احساس صلاحیت کردن کمی دست به عصاتر بدوی؟
پوپر یا هابرماس یا گادامر از به تمامی مطالعه شده های تو هستند؟
بی جرم و بی مجرم به قضاوت گرمی؟
به موجب چه مصونیت رانت خوارانه ای خود را محق به صدور گزاره های معرفتی فارغ از ملکه ی دلیل و مهم استناد یافته ای؟
چرا جلو زدن از شارع خود را شرعی می دانی
تعهد تو به آرمانی ست که صرفا در پاسخ به منفعت تو شکل گرفته است؟
موضوع تو چیست؟
محمول موضوعیتی هستی؟
من سخت درنمی یابمت رفیق!!!
امثال تو در صادقانه ترین و انسانی ترین موضع خود تنها اقبال به سلایقشان را کیش خود می دانند
چون تو سفره لیسانی اند که پاچه خوار الیگارش وضعیت موجود اند؟
شکایت نیروهای استثمار شده قراردادی آموزش و پرورش از همه به اصطلاح مسئولین به خدا
السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
خدایا، پروردگارا،ای ولی نعمت بی همتا، ای پناه بی پناهان یار و یاور ما فقط تویی.
آخر چرا کسی رنج ما را نمی بیند؟
چرا کسی صدای دردناله ما را نمی شنود؟
این دست نوشته و شکوائیه
نیروی های قرارداد معین نه رتبه بندی دارند، نه گروه و طبقه ،خیلی از همکاران ما فرزندانشان به سن ازدواج رسیده اند، خیلی از همکاران ما نوه دار شده اند و پدر بزرگ و مادر بزرگند اما هنوز در حسرت رسمی شدن هستند. .
شکایت نیروهای استثمار شده قراردادی آموزش و پرورش از همه به اصطلاح مسئولین به خدا
السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
خدایا، پروردگارا،ای ولی نعمت بی همتا، ای پناه بی پناهان یار و یاور ما فقط تویی.
آخر چرا کسی رنج ما را نمی بیند؟
چرا کسی صدای دردناله ما را نمی شنود؟
این دست نوشته و شکوائیه
نیروی های قرارداد معین نه رتبه بندی دارند، نه گروه و طبقه ،خیلی از همکاران ما فرزندانشان به سن ازدواج رسیده اند، خیلی از همکاران ما نوه دار شده اند و پدر بزرگ و مادر بزرگند اما هنوز در حسرت رسمی شدن هستند. .