تعاملات پیچیده اجتماعی در جهان معاصر، اهمیت و ضرورت مقوله آموزش شهروندی را دوچندان میکند، لذا یک جامعه مبتنی بر ساختار دولت – ملت، آموزش شهروندی از نوع سیاسی را یکی از ملزومات و زیرساختهای اساسی جامعه میداند. در این مقاله قصد داریم به اهمیت آموزش سیاسی شهروندی در فرایند مشارکت سیاسی و دموکراسی بپردازیم. در بسیاری از کشورهای غیر دموکراتیک به دلایل نادرست، پیچیده بودن آموزش سیاسی را بهانهای برای کماهمیت کردن این آموزش در سطوح پایه عنوان میکنند؛ درصورتیکه هرچه چنین آموزشهایی در سنین پایینتری صورت گیرد از پایداری بیشتری برخوردار خواهد بود
مسئولیتپذیری، انتقادگری و جامعهپذیری را میتوان از مولفههای حیاتی برای یک شهر و شهروند دانست. آموزش سیاسی بهعنوان یکی از آموزشهای شهروندی در فرایند جامعهپذیری، مشارکت فعالانه در زندگی اجتماعی و سیاسی و نهایتاً دموکراسی نقشی بیبدیلی دارد. در این بین عوامل متعددی را باید در نظر داشت. برنامهریزی مبتنی بر هویت ملی و آموزههای دینی از منابعی است که میتوان در این راستا بهکار گرفته شود. عوامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نقش پررنگ در قوام بخشیدن به آموزش سیاسی و درنتیجه انتقادگری، مسئولیتپذیری و احساس تعلق به حاکمیت و وطنپرستی دارد.
در اینکه آموزش سیاسی برای شهروندان لازم و ضروری است، شک و بحثی نیست؛ ولی آن چیزی که در اینجا میخواهیم بدان بپردازیم زمان و مقطع آموزشی است. بنابراین این سوال مطرح میشود که شهروند در چه مقطعی نیاز و آمادگی پذیرش چنین آموزشهایی را دارند؟
مقطع آموزش رسمی سهم بهسزایی در آموزش ایفا میکند، از همینرو مدرسه بهعنوان یکی از موسسات اجتماعی، نقش نافذی در اجتماعی کردن افراد دارد. لذا به دلیل اینکه مدرسه یک موسسه اجتماعی و سیاسی کردن موثر است، نقش بالایی در فرایند مشارکت سیاسی و دموکراتیزه کردن جامعه و در نهایت حاکمیت، ایفا میکند. برای رسیدن به چنین مقصودی، با یک برنامهریزی دقیق، میتوان دررسیدن به بلوغ سیاسی شهروندان به نتایج مطلوبی دست یافت. البته این مهم بهشرط آن است که در مدرسه دموکراسی برقرار باشد و برنامه تحصیلی در راستای بالا بردن فهم سیاسی و مشارکت مدنی قرار گیرد و از همه مهمتر معلمان نیز درزمینه علوم سیاسی و اجتماعی آموزشدیده باشند.
آموزش سیاسی دانشآموزان، شناخت آنها را بالا میبرد و آنان نسبت به سرنوشت خود، مسئولیتپذیرتر و جامعهپذیرتر خواهند شد.
مسئولیتپذیری، انتقادگری و جامعهپذیری را میتوان از مولفههای حیاتی برای یک شهر و شهروند دانست. آموزش سیاسی بهعنوان یکی از آموزشهای شهروندی در فرایند جامعهپذیری، مشارکت فعالانه در زندگی اجتماعی و سیاسی و نهایتاً دموکراسی نقشی بیبدیلی دارد. در این بین عوامل متعددی را باید در نظر داشت. برنامهریزی مبتنی بر هویت ملی و آموزههای دینی از منابعی است که میتوان در این راستا بهکار گرفته شود. عوامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نقش پررنگ در قوام بخشیدن به آموزش سیاسی و درنتیجه انتقادگری، مسئولیتپذیری و احساس تعلق به حاکمیت و وطنپرستی دارد.
در اینکه آموزش سیاسی برای شهروندان لازم و ضروری است، شک و بحثی نیست؛ ولی آن چیزی که در اینجا میخواهیم بدان بپردازیم زمان و مقطع آموزشی است. بنابراین این سوال مطرح میشود که شهروند در چه مقطعی نیاز و آمادگی پذیرش چنین آموزشهایی را دارند؟
مقطع آموزش رسمی سهم بهسزایی در آموزش ایفا میکند، از همینرو مدرسه بهعنوان یکی از موسسات اجتماعی، نقش نافذی در اجتماعی کردن افراد دارد. لذا به دلیل اینکه مدرسه یک موسسه اجتماعی و سیاسی کردن موثر است، نقش بالایی در فرایند مشارکت سیاسی و دموکراتیزه کردن جامعه و در نهایت حاکمیت، ایفا میکند. برای رسیدن به چنین مقصودی، با یک برنامهریزی دقیق، میتوان دررسیدن به بلوغ سیاسی شهروندان به نتایج مطلوبی دست یافت. البته این مهم بهشرط آن است که در مدرسه دموکراسی برقرار باشد و برنامه تحصیلی در راستای بالا بردن فهم سیاسی و مشارکت مدنی قرار گیرد و از همه مهمتر معلمان نیز درزمینه علوم سیاسی و اجتماعی آموزشدیده باشند.
آموزش سیاسی دانشآموزان، شناخت آنها را بالا میبرد و آنان نسبت به سرنوشت خود، مسئولیتپذیرتر و جامعهپذیرتر خواهند شد.
این مهم بهشرط آن است که در مدرسه دموکراسی برقرار باشد و برنامه تحصیلی در راستای بالا بردن فهم سیاسی و مشارکت مدنی قرار گیرد و از همه مهمتر معلمان نیز درزمینه علوم سیاسی و اجتماعی آموزشدیده باشند جوانان میتوانند طرز کار دموکراسی و نهادهای دموکراتیک را از سطوح پایه آموزش فراگیرند تا به شهروندانی مسئولیتپذیر، نسبت به آینده سیاسی خود تبدیل شوند. البته در بسیاری از کشورهای غیر دموکراتیک به دلایل نادرست، پیچیده بودن آموزش سیاسی را بهانهای برای کماهمیت کردن این آموزش در سطوح پایه عنوان میکنند؛ درصورتیکه هرچه چنین آموزشهایی در سنین پایینتری صورت گیرد از پایداری بیشتری برخوردار خواهد بود و جوانان را قادر خواهد کرد تا نقش خود را بهعنوان شهروند مسئولیتپذیر و قانونمدار بهتر بازی کنند. لذا افراد به مشارکت سیاسی علاقهمند میشوند و اجبار به مشارکت در سیاست را بیشتر احساس میکنند و در نتیجه آنها را به فعالیتهای سیاسی مانند مبارزات انتخابی و عضویت در احزاب ترغیب میکند. این امر به دموکراتیزه کردن جامعه از پایین به بالا و درنتیجه به فرایند دموکراسی کردن حکومت خواهد انجامید و طرز نگرش و رفتار شهروندان یک جامعه را نسبت به حقوق و تکلیف خود نسبت به حکومت تغییر خواهد داد.
بنابراین با ساماندهی دموکراتیک در سطوح پایین دستگاههای آموزش، جامعهای مسئولیتپذیرتر نسبت به سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود خواهیم داشت که به توزیع عادلانه ثروت و قدرت در جامعه و درنهایت به مشروعیت بخشیدن به قدرت و بقای حکومت منجر خواهد شد.
بنابراین با ساماندهی دموکراتیک در سطوح پایین دستگاههای آموزش، جامعهای مسئولیتپذیرتر نسبت به سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود خواهیم داشت که به توزیع عادلانه ثروت و قدرت در جامعه و درنهایت به مشروعیت بخشیدن به قدرت و بقای حکومت منجر خواهد شد.
روزتامه همدلی
نظرات بینندگان
یک دفعه بفرمائید مدرسه کانون شستشوی مغزی کودکان و نوجوانان است جهت تثبیت نظام سیاسی.
دانش آموزان آن گونه که نظام سیاسی می خواهد بار می آیند نه آن طور که لازمه زندگی اجتماعی است.
در جهان سوم شدّت و حدّت این شستو بسیار شدیدتر است چون دموکراسی که از آن دَم زدید موجودنیست.
ما بی رحمانه از بایر بودن قلب و مغز کودکان در جهت ترویج خودخواهی های خود سود استفاده را می بریم.
تقریبا چیزی شبیه نظریه فروید. منتهی او جانی بالفطره می خواست تربیت کند ما نقش های مورد انتظار نظام سیاسی خود را. هر دو خودخواهانه و ضایع کردن آزادی بشر است یعنی خیانتی به آنان.