در هندسهی هر جامعهای با اندکی کنکاش و البته نگاه علمی میتوان پیوند و قرابتی عمیق و منطقی و مبتنی بر الگویی مشخص میان ناورداهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن جامعه یافت. سرگشتگی، حیرانی، بلاتکلیفی و استیصال همگی مشخصّهها و مولفههای یک جامعهی آشوبناک هستند، که بینظمیهای این سامانهی اجتماعی براساسِ قوانینِ قطعیِ علمی شکل گرفته و دینامیکِ بینظمیهایِ این سیستمِ بهشدت پیچیده و حسّاس در حوزههای مختلف از قواعدی مَحتوم مانند الگوها، درونپیوستگی، خودهمانندی، خودسازماندهی، حلقههای بازخوردی و تکرار پیروی میکند.
گُسترهی همهگیریِ یکنواخت و همنَسَقِ یک سَبکِ خاصّ از زندگیِ مردمان جامعه و گرایشِ ناگهانی، به یکباره و همگانیِ ایشان به مُدلی دیگر از زندگی و همچنین اِنگارههایِ تولید، رَواج و فراگیریِ موسِمیِ واژگانِ تُهی از معنا و عمل و التیام و در نهایت مُدلِ توسّلِ دیوانهوار به پدیدهها، نظریهها و تکنولوژیهای نوظهورِ آن سویِ مرزها و جلوههای پُر زَرق و برق جذّاب و فریبای آنها نمونههایی آشکار و در دسترس از شواهد و مصادیقی در اثباتِ سردرگُمی، سرگردانی و درماندگی در سطح جامعه هستند.
راست این است که ما مُتحیّر و مَدهوش در آرزوی زیستن در یک دنیای قشنگِ خیالی هستیم، که با اجزاء و ارکان و تاریخچه و بهای پرداختشده و منطق و کارکرد و پیچیدگیِ دینامیسمِ تکامل و تداوم و پیوستگیِ بنیادِ آن بیگانهایم و از دریچهی باریکِ خیالِ خود وجوهی سهلالوصول، صوری، سطحی و به قیاسِ خود مُنفصل و گُسَسته از آن را برگُزیده و در کَمالِ اِنفِعال طلب میکنیم.
نگاهی اِجمالی به حوزههای مختلف اعمّ از آموزش عمومی، حفاظت از محیط زیست و منابع و آثارِ طبیعی و تاریخی و تمدّنی، توسعهی فرهنگِ عمومی، صنعت و فنّآوری، سرمایهگذاری و اقتصاد، مدیریّتِ منابعِ انسانیِ مُتخصّص و دانشوری و علماندوزی نشان میدهد بُحرانها و چالشهایِ جاریِ این عرصهها در تناسبی پیوسته و پیوندی وَثیق و دَرهمتنیده با یکدیگر هستند. از این روی نمیتوان و نباید به ابعادِ مُخاطرات، بُحرانها، آسیبها و فُرصَتهای هر یک از این موضوعات بهصورت مُستقل و بدونِ لحاظ کردنِ تاثیراتِ متقابل و مستقیمِ آنها بر همدیگر پرداخت.
در اغلبِ این حوزهها برای حلِّ بُحرانهای موجود بهنُدرت تاکتیک و استراتژیِ عِلمی و بلندمدّتی از سوی مدیران و سیاستگذارانِ ارشدِ سازمانها و نهادهای مربوطه اتخاذ شده است، که اگر چه یک دلیل عُمده برای رویکردهای گَهبهگاهی که صرفا موجبِ تاخیر در بُروزِ ابرچالشها شدهاند، عافیتجوییهای آنی و شخصی و عدم دلبستگی و باورِ عمیق به عاقبتبهخیری جمعی است، اما باید حلقهی مفقوده و شاهکلیدِ تغافُل در طراحیِ یک برنامهی جامع را عدمِ وجودِ نگاهِ علمی و مُبتنی بر پَژوهش به مسائل برشُمُرد.
واقعیت آن است که در اغلبِ موارد نزد مدیرانِ ارشد و تصمیمسازِ حوزههای کلیدی و حیاتی کشور، به طور خاصّ، و نزدِ عمومِ افراد جامعه به طورِ عام، تعریف و تفسیر و درکِ درستی دربارهی بسیاری از مفاهیم وجود ندارد و برخی واژگان بر اساسِ میزانِ گِرایه و تکرار در جلسات و مجامع و محافل و رسانهها وزن پیدا میکنند و در قامتِ کلیدواژهای فاخر، به عُنوانِ نمادی و اثباتی بر شخصیتِ فرهیختهی گوینده به استخدام گرفته میشوند. از این نمونه، ما اغلب عِلم و پَژوهش را در جامعیّتِ اجتماعی، بَشَری و کارآمدیهای متنوّع و گُستردهی آن برای پیشرفت و ارتقاء مراتبِ زندگی و توسعه و رُشدِ اجتماعی و رسالت و نقشِ بسیط و ارزندهی آنها در حلّ بُحرانها و چالشها نادیده گرفته و آنها را در حدّ معقولاتی شیک و فانتزی اما محفوظاتی، کتابخانهای، محدود در فضاهای آموزشی و آکادمیک، قابل استحصال از طریقِ صورتبندیهای جدید و با ریزهخواری فکری در کنار سفرهی دیگران، خریدنی، فروختنی و در نهایت یک برگه گواهی یا تصدیقِ کسبِ فُلان درجهی علمی تقلیل داده و آنچه گوهری ارزشمند و پُرکاربُرد در یک دنیای قشنگ تلّقی میشود را به ابتذال کشیدهایم.
در سالهای اخیر با واژههایی نظیرِ تولیدِ علم، مرزهایِ دانش، علومِ استراتژیک، فَرهنگِ پَژوهش و از این قبیل به کرّات در سخنرانیها، یادداشتها و محافلِ مُختلف برخورد داشتهایم، اما کمتر شاهدِ تعریفی دقیق، شفّاف و مُتقَن برای این واژگان از سویِ بهکارگیرندگانِ این مفاهیم بودهایم، حال آنکه بسیار موجّه و بهجاست اگر بپرسیم منظور از تولیدِ علم دقیقا چیست و با چه مکانیسمی باید علم را تولید کرد؟ خودآگاهیهای انسانی و اجتماعی چه نقشی در تعیینِ مقصد و مقصودِ تولیدِ علم دارند؟ مرزهای دانش با کدام متر و عیار و مرجعی قابل رصد و معرفی هستند؟
آیا آگاه هستیم که برای رسیدن به مرزهای دانش و عبور از آن باورمندی به تکامل تدریجی و با برنامه بسیار حیاتی و انتخابی لاجَرم و ناگُزیر است؟
چه مَرجعی و با چه پُشتوانهای میتواند برخی علوم را استراتژیک و برخی را غیراستراتژیک بداند؟ پرداختن به این علومِ استراتژیک چگونه میتواند جبههی پیشرانی از نقد و نظر و نقشه و تدبیر را برای توسعهی آیندهی کشور رقم بزند؟
آیا درصددِ بهکارگیریِ صِرفِ این علومِ توسعهیافته در آنسوی مرزها هستیم یا در فکرِ مکتبآفرینیهایی مُبتنی بر دستاوردهای علمی و اندیشهگی خود در آستانهی مَلموسِ مُحیطی و جهانی هستیم؟
فَرهنگِ پَژوهش از چه مولفههایی برخوردار است و بر چه اساسی این مولفهها مُعرّفِ فَرهنگِ پژوهش هستند؟ آیا اشاعهی فَرهنگِ پَژوهش با شیوههای دستوری و یا با برگزاری کارگاههای آشنایی نسلهای جوانتر با این مقولهها قابل استحصال است؟ یا اینکه اساسا مکانیسم انتقال و توسعهی فَرهنگ از جُمله اخلاق، مسئولیتپذیریهای اجتماعی، شوق و شورِ تجلیّاتِ انسانی، توجّه به مخاطراتِ محیط زیستی، هوشیاری و هوشمندی عصری و نَسلی با الگوسازیهای اصیل و قاعدهمند در قالبی غیرمُستقیم تجربهی موّفقتری را رقم خواهد زد؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.