از رایجترین راههایی که والدین برای آرام کردن کودکانشان به کار میبرند، استراتژی «پرت کردن حواس» است. چنان که بارها دیدهایم کودک برای تحقق هدفش بیتابی میکند. او علاقه به کاری ندارد که بزرگترها او را وادار به انجامش میکنند. اگر نهایتا اجبار ادامه یابد، معمولا کودک به آخرین حربه دفاعی خود پناه میبرد: گریستن و فریاد زدن. اینجاست که والدین یا «بزرگترها» به استراتژی «پرت کردن حواس» متوسل میشوند. این امر معمولا به کمک ایجاد سروصدا یا اعطای شیئی جذاب (اعم از عروسک، اسباب بازی، موبایل و ...) به کودک صورت میپذیرد. هرچند این استراتژی همیشه کارگر نمیافتد، اما صحنۀ به دام افتادن کودک واقعا دیدنی است. او در اوج گریه و فریاد به ناگاه ساکت می شود و توجهش کاملا به طعمه معطوف میشود و حتی شاید لبخندی هم بزند.
فاصله بسیار کوتاه میان این لبخند و آن اشکها معمولا نقل محافل خانوادگی است. در نهایت پدر و مادر از توفیق خود در تغییر توجه کودک از برآوردن هدفی نامطلوب به رفتاری مطلوب راضی به نظر میرسند و کودک نیز به واسطه فراموش کردن مطالبات خودش و تن سپردن به مطالبات کاذب و ساختگی، راضی به نظر میرسد. همه راضیاند، دست کم تا تنش بعدی.
آیا این استراتژی کنترلی، فقط به دوران کودکی محدود میماند؟
یکی از راههای مواجهۀ متولیان جامعه با مطالباتِ «نامطلوب» مردم، این است که توجه اذهان را به مسائلی بیربط و جذاب منحرف سازند. فرد یا افرادی را تصور کنید که از وضعیت شان ناراضیاند. آنها منطقاً برای رفع نارضایتی، باید عوامل اصلی آن را از بین ببرند. اما آنچه در عمل اتفاق میافتد ادامۀ همان شرایط زیستیِ قبلی است، منتهی با این تفاوت که توجه این فرد یا افراد به مسائلی دیگر جلب شده است، مانند همان أسباببازی یا عروسکی که به کودک اعطا میشود و به یک باره گریهاش را به خنده بدل میسازد.
تلقین رضایت از شرایط حاضر، هدف اصلیای است که نهادهای محافظهکار برای خود تعیین کردهاند.
تمام مناسک و روشهای سرگرمسازی و تفریح در عصر حاضر ذیل این استراتژی قابل بازخوانیاند: رسانهها، تبلیغات، آموزش و پرورش، اخبار و ... . در این معنا میتوان عصر ما را عصر «حواس پرتی» نامید. عصری که تمام ارکان جامعه در پرت کردنِ حواس خودشان/خودمان با یکدیگر همدست شدهاند.
در نهایت نیز سرنوشت ما همانند سرنوشت کودکانمان است: همه احساس رضایت میکنند: هم متولیان و نهادهای محافظهکار فرهنگی و سیاسی، هم نهادهای اقتصادیِ بهرهمند از تبلیغات، و هم به ویژه، خود مردم در مقابل تلویزیونهایشان، دوربینهای عکاسیشان، ویترینهای فروشگاههایشان، آینههای باشگاههایشان و ... .
اما آنچه ما را امیدوار میکند این است که آرامش کودکان مقطعی است. هر چند والدین پس از هر بار «پرت کردن حواس» لبخندی رضایت مندانه میزنند، اما میدانند که این آرامش آتشی است زیر خاکستر و هر لحظه ممکن است کودکشان چیزی تازه و به زعم آنها «نامطلوب» طلب کند.
این نگرانی در تمامی نهادهای محافظهکار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... نیز به چشم میخورد.
کنترل مردم، هر چند در اغلب موارد با موفقیت انجام میپذیرد، اما استمرارش هیچگاه تضمین شده نیست. راه مقابله با این فریب کاری، آگاه سازیِ مردم از شیوه های فریب خوردنشان است.
زمانی که دستِ نهادهای مروج حواسپرتی برای مردم رو شود و هیچ حربۀ فریبندهای باقی نماند، دیگر هیچ تغییری، جز تغییرات رادیکال، نمی تواند مردم را راضی کند. این امید البته تاحدی خوشبینانه است، چرا که از یک سو، یکی از کارکردهای نظام سرگرم سازیِ عمومی، پرت کردن حواسِ اذهان، حتی از شناختِ وضعیتِ خودشان است و از سوی دیگر، تجربۀ پیشرفت صنعتِ سرگرمسازی نشان میدهد که در غالب موارد، یک گام جلوتر از مردم حرکت کرده است. و این البته رسالت ما را سنگین تر و راه ما را دشوارتر می سازد.
برگرفته از کانال "درنگها"
نظرات بینندگان
البته نیرنگ رسانه و حضرات در حواس پرتی ما معلوم است اما به کاری که خودمان با کودک مان یا کودکان پیرامون مان کرده ایم ربط نمی دادیم. تشکر
ماجرای انتقال پایتخت به مکران که اصلا امنیت لازم برای پایتخت شدن را ندارد.
بهانه آلودگی هوا و انفجار جمعیت مهاجرت کرده و تمرکزگرایی صرف.
اما دلیل پنهان و اصلی فرار از وعده بزرگ زلزله در تهران.
برای انحراف موضوع ناترازی انرژی و برق، بهانه قرار دادن آلودگی هوا برای تعطیلی مدارس و دانشگاه ها. حال برای مشروع ساختن بخوانیم آموزش مجازی یا غیرحضوری.
بدتر آن که برای این صرفه جویی علاوه بر فلج کردن آموزش ، ادارات و بانک ها را هم تعطیل
می کنند. یعنی کلا مملکت فلج می شود.
انجراف اذهان و فریب یک دو تن خیر، کل ملت.
فراموشی ملت در ماجرای سوریه و انزوای سیاسی جدیدی که نصیب ایران شده است. عربستان کلی کشور عربی و غیراروپایی برای بحث در مورد سوریه دعوت کرده اما ایران را خیر.