1- همان گونه که خوانندگان گرامی مسبوق و مستحضر هستند، اکنون مدت هاست که آموزش و پرورش ایران، همچون بیماری محتضر، با معضلات عدیده و پیچیده ای روبروست ...
این مشکلات گوناگون، با سوق یافتن به چرخۀ "همجوشی، همپوشی و هم افزایی"، بهمن وار در حال حجیم تر و وخیم تر شدن هستند، چندان که تدبیر امور این وزارتخانه حیاتی را، با دشواری و پیچیدگی فراوانی مواجه ساخته و دیگر کمتر کسی است که آگاهانه و داوطلبانه جرأت بر عهده گرفتن سُکان وزارت آن را داشته باشد . چه، به نیکی می داند که با چه میزانی از مشکلات، مطالبات و توقعاتِ انباشته شده ای در زمینه های ساختاری، کارکردی، معیشتی و منزلتیِ جامعۀ هدف روبه رو خواهد شد که به طرفه العینی هر اَبرمدیری را زمین گیر و فلج و بی اعتبار خواهد ساخت و با سوزاندن توان و اعتبار او، پس از فرو افتادن به ورطۀ تقابل با بدنۀ عطشناک، منتظر و نابردبار خود، در یک بازه زمانی کوتاه، تفالۀ او را به بیرون پرتاب خواهد کرد ؛ از این جهت کرسی صدارتِ وزارت آموزش و پرورش را می توان به گاو مکانیکی مستقر در شهربازی پارک اِرم و امثالهم ... تشبیه کرد که هیچ سواری قادر به دوام طولانی بر پشت آن نیست و دیر یا زود سرنگون می شود !
2- اهل فن به نیکی واقف هستند که این وزارتخانه، به عنوان نهادی عمومی و فراگیر با انبوهی از مأموریت های خطیر، متکفل ایفای نقش در سطح و گسترۀ ملی، و محل التقا و به هم پیوستن کلیه نهادها و جریانات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، قومی، نژادی، اقتصادی و حتی نظامی، اعم از دولتی و غیر دولتی، به شمار می آید ، از این رو حل و فصلِ معضلات آن، در گرو تجدید نظر در نگرش و سیاست های کلان نظام و مُستلزم همکاری و همراهی و مشارکت و مُعاضدت کلیه نهادها و دستگاه های سهیم و دخیل در این حوزه( به ویژه خانواده ها به مثابه صاحبان و سهام داران اصلی این عرصه) و به کارگیری سیاست ها و اقدامات فرا بخشی و فراسازمانی سنجیده و هماهنگ است .
3- هنگام آسیب شناسی و نقد یک سازمان، سهل ترین و سطحی ترین نگاه، متهم ساختن بخشِ نیروی انسانی و در رأس آن وزیر و مدیران یک مجموعه (عناصر مرئی) و دشنام دادن به آن ها، و غفلت از تنگناها و چالش های ساختاری (عناصر نامرئی) است. همانگونه که به درستی برخی صاحب نظران اشاره کرده اند .
این وزارتخانه دارای ساختار بوروکراتیک و سازمان های اقماری بسیار عریض و طویلی است که اداره امور روزمره آن را بسیار دشوار و پیچیده ساخته است و خود به تنهایی برای بلعیدن هر برنامه و بودجه ای و زمین گیر ساختن هر وزیر و مدیری کفایت می کند .
در حال حاضر، این وزارتخانه مشتمل بر شش معاونت، یازده سازمان اقماری، حدود هفت مرکز و همچنین ۳۲ مدیر کل است که تمشیت و هماهنگی و همنوایی آن ها کاری سترگ و گیج کننده به شمار می آید .
از این رو، در کنار نقد افراد و مدیران ناکارآمد و فرصت طلب، نباید به هیچ روی از ساختارِ منسوخ، متمرکز و متصلبِ اداری و سازوکار بوروکراتیک و بدنۀ حجیم و سنگین و ناکارآمد این وزارتخانه ها و خوی محافظه کاری و بیگانه با تحرک و چالاکی که به مرورِ دهور در آن نهادینه گشته و رسوب کرده و در تار و پود مناسبات حاکم بر آن تنیده شده و نیز هراس و انزجار ناخواسته از هرگونه ابداع و دگرگونی در روند حاکم بر آن ها و ... غفلت ورزید .
این ساختارِ بیمار، فرتوت و فرسوده، همچون یک سیاه چاله عظیم و عمیق، مستعد بلعیدن و هَضم و هَدمِ هر گونه تغییر و نوآوری است و آن را مغایر با مصالح و منافع و موجودیت و عاداتِ مألوف و مأنوس خود تلقی می کند و اصولا ماهیت، ترکیب و تجربۀ آن مقتضیِ احتراز و اجتناب جستن از هرگونه ریسک و خطر کردن است و هنگامی که فرد یا ایده جدیدی وارد آن می شود، همچون یک مار بوآ و یا کروکدیل های کمین گشاده در کنارۀ یک باتلاق یا برکۀ راکد، آهسته و چراغ خاموش، به سمت طعمۀ خود حرکت می کند و اندک اندک با انواع بندها و تبصره ها و مواد قانونی و انبوه آیین نامه های تاریخ مصرف گذشته، آن را محاصره و به بند می کشد و بتدریج آن را در زیر دندان ها و آرواره های قوی خویش خُرد و در دستگاه گوارش خود له و بلع می کند و سپس به سرعت و سهولت آن را هضم و در نهایت دفع می کند؛ از این رو، امید و اتکا به چنین ساختاری نشاید و نباید، زیرا، این هیولای سِتَرونِ دیوان سالاری و دیوان سالاران، در کلیت خود، در پرتو عارضۀ "نفرین منابعِ" مستولی بر جوامع نفتی و رانتی، و ابتلاء مزمن به "ایدئولوژی کارمندی"، به تدریج از هر گونه بار معنایی و آرمانی تهی گشته و در دل سودایی جز آرمیدن در بستر نرم و گرم و چرب اداری و در سر رؤیایی جز صیانت از موقع و مقام خود و اشباعِ اشتهای سیری ناپذیرِ حقوق و مزایای سالیانه و اضافه کار ماهیانه ندارد .
در واقع،کم نبوده اند کسانی که با یک دنیا ایده و امید و آرزو و انگیزه وارد این عرصه و معرکه شده اند اما پس از خرج اعتبار و انرژی و شوقِ انباشته شدۀ خود، در نهایت خسته و فرسوده و سرخورده، بدون هیچ دستاورد ملموسی مجبور به مستحیل شدن در مجموعه خود و یا ترک و هَزیمت از آن شده اند بدون آن که دیگر یادی و نامی از ایشان باشد .
4- از همین روی، بسیار سطحی نگرانه و ساده لوحانه خواهد بود که آمار و افراد نخبۀ شهید یا مقتول و محذوف از گردونه حیات سیاسی- اجتماعی جامعه استبداد سالار ایرانی را تنها مقصور و منحصر به حذف های فیزیکی و مقتول با تیر و شمشیر بیانگاریم ، در حقیقت داستانِ حزن آورِ نخبه کشی در ایران تنها محصور و محدود به استفاده از تیر و شمشیر و کمان نمی شود، بلکه بسیاری از ایشان قربانی همین هیولاها و دیوهای سیستماتیک و هنجارهای بیمار و بی رحم اداری ، سیاسی و اجتماعی شده اند .
5- بدیهی است که غلبه بر این دیوان سالاری مُزمن، خشن و بی روح چندان سهل و آسان نیست و مُستلزمِ تجهیز به نگرشی فرابخشی و امکانات فراسازمانی و عزم و ارادۀ ملی و جد و جهد جمعی، تحتِ زعامت و رهبریِ وزیران و مدیرانِ بصیر، با هوش و موجه و برخوردار از آتوریته و کاریزمای شخصی- تشکیلاتی و متکی بر یک تیم قویِ کارشناسی- اجرایی و مُستظهر به حضور و حمایتِ مستمر و آگاهانه بدنه اجتماعی و نهادهای مدنی- صنفی برآمده از آن است ؛ و خلاصه آن که، مهار و هدایتِ این اژدهای چند سر، به چیزی فراتر از اصلاحات بَطی و سطحی و گذرا نیاز دارد و اگر نگوییم مُستلزم انقلابی عمیق است، حداقل نیازمند اصقلاب( ترکیبی از اصلاح و انقلاب) خواهد بود .
6- گفته شده که در عهدِ باستان، در شهر بابِل افزون بر 60000 خدا وجود داشت، چندان که به تعبیر ظریفی اگر نعمتی هم از آسمان برای زمینیان نازل می شد، بین راه به خدایان گیر می کرد و مجال رسیدن به بندگان را نمی یافت!!! ... این ماجرا بی شباهت به سرنوشت جامعه فرهنگیان کشور نیست ... بدین معنا که در این وانفسای تنگنای مالی و کسری فزآینده بودجه ای، با عنایت به کثرت جماعت ستاد نشین و دستان دراز و گشاده و دهان های باز و گرسنه ایشان، دیگر چیزی برای صف نشینان نمی ماند ؛ بنا به اذعان و تاکید کارشناسان این حوزه ، در حال حاضر قریب 98/0بودجه آموزش وپرورش صرف حقوق پرسنلی و امور جاری آن می گردد و طبعا دیگر چیزی برای ارتقاء و روزآمد کردن سیستم آموزشی و بهینه سازی نیروی انسانی آن باقی نمی ماند .
از جهتی دیگر می توان ساختار کنونی بوروکراسی اداری- آموزشی را به یک سیستم آلوده و فرسودۀ آب لوله کشی تشبیه نمود که هر تلاش و ایده نوینی که در بستر و کانال آن وارد شود، پیشاپیش محکوم به زَوال و فنا خواهد بود ؛بر این اساس، اصلاح، تمرکز زدایی و چالاک سازی این وزارتخانه شدیدا عیالوار، از پیش شرط های اساسی هر گونه موفقیت و تحققِ برنامه ها و ایده ها و پیشروی آرمان ها خواهد بود .
6- و سرانجام آن که، از هر مَنظَر و با هر رویکردی که به مساله نگاه کنیم، بی گمان پس از سال ها آزمون و خطا، اکنون وقت آن فرا رسیده است که در اهداف، بَستر، مَعبر و مِعیارهای معرفی و گزینش وزیران و مدیران این وزارت خانه سرنوشت ساز تجدید نظر اساسی صورت گیرد ...
7- همان گونه که اشاره شد، در حال حاضر، آموزش و پرورش ایران با انبوه چالش های پیچیده و در هم تنیده مواجه است که با فروغلتیدن به چرخۀ "همجوشی،همپوشی و هم افزایی"، پیوسته بر ضخامت و وخامت آن افزوده شده است و چه بسا در شرایط عادی چشم انداز امید بخشی برای نجات این "نهنگ به گل نشسته"، متصور نباشد، اما نباید از نظر دور داشت که در فرآیند تحولات اجتماعی گاهی بستر و شرایطی فراهم می شود که حتی سخت ترین نسوج و بافت های اجتماعی(از جمله سنت ها و رویه های متصلب اجتماعی، اداری و بوروکراتیک ...) با باز کردن گارد خود و گشودن آغوش خویش، آماده پذیرش تحولات و جراحی های بزرگ می گردند .
یکی از این شرایط نادر برهه هایی است که جامعه و حاکمیت دچار تحولات و دگردیسی های عمیق و وسیعِ سیاسی- اجتماعی می گردد که از آن جمله اند بروز انقلابات و انتخابات ؛ در واقع در پرتو چنین شرایطی، از درون و بیرون گارد مقاومتِ هنجارها و سنت ها و ساختارهای صُلب و سخت سیاسی - اجتماعی و اداری باز و یا در هم شکسته می شود، بدین معنا که هم بدنه و هم رئوس ساختار مفروض(صف و ستاد)، از سر اجبار یا اختیار، به لحاظ فکری و روانی آماده تن دادن به تغییرات می شوند و این را حق مسلم قدرت و مدیریت فائقه و پیروز می انگارند و حداقل در بدو کار، جرأت یا قدرت در افتادن و درایستادن در قبال آن را ندارند و این بهترین فرصت برای بازسازی و باز مهندسی سازه های بیمار و نا به هنجار است، .و البته نباید از خاطر دور داشت که چنین شرایط و دروانی(بسان عبور ستاره هالی) بسیار کوتاه و گذراست و اگر قدرت و مدیریت جدید از طرح و تدبیر و سرعت کافی و لازم برای اغتنام از این فرصت های طلایی و نادر برخوردار نباشد، رویه های پیشین بزودی با بستن درب قُلاع خویش، مجددا در سنگر و لاک دفاعی پیشین فرو رفته و به فرم و نقشِ سابق و مألوف خویش باز می گردند و غلبه بر آن ها، به فرض امکان، بسیار دشوار و پر هزینه تر خواهد شد . به عبارتی، پدیده های اجتماعی شبیه گچ( و نه گِل رُس) هستند که پس از خیس شدن و شُل شدن، فرصت زیادی برای شکل دادن آن ها در دست نیست و در صورت درنگ و تعلل چه بسا بسیار بدقواره تر از قبل شکل بگیرند .
با این مقدمه و تمثیل، اینک بر دولتمردان و مدیران جدید است که با اغتنام از فرصت و شرایط پسا انتخاباتی با سرعت و دقت و قاطعیت هر چه تمام تر دست به کار اصلاح و بازسازی این دیوانسالاری بدسِگال و سِتَرون و فرسوده و پوسیده و ناکارآمد شوند .
8- بدیهی است که نجات این "نهنگ به گل نشسته و در حال نَزع"، چندان سهل و ساده نیست و مُستلزمِ عزم و ارادۀ ملی و جد و جهد جمعی، و تجهیز به نگرشی فرابخشی و امکانات فراسازمانی تحتِ زعامت و رهبریِ وزیران و مدیرانِ بصیر، جسور، مجرب، مقتدر، موجه و برخوردار از آتوریته و کاریزمای شخصیتی- تشکیلاتی(و حتی یک سر و گردن برتر از سایر وزرای کابینه) و متکی بر یک تیم قویِ کارشناسی- اجرایی و مُستظهر به حضور و حمایتِ مستمر و آگاهانه بدنه اجتماعی و نهادهای مدنی - صنفی برآمده از آن است ،و خلاصه آن که، مهار و هدایتِ این اژدهای چند سر، به چیزی فراتر از اصلاحات بَطی و سطحی و گذرا نیاز دارد و اگر نگوییم مُستلزم انقلابی عمیق است، حداقل نیازمند اصقلاب( ترکیبی از اصلاح و انقلاب) و یک اتاق تکانی جدی و بنیادین خواهد بود .
9- و سرانجام آن که، از هر مَنظَر و با هر رویکردی که به مساله نگاه کنیم، اکنون وقت آن فرا رسیده است که در اهداف، بَستر، مَعبر و مِعیارهای معرفی و گزینش وزیران و مدیران این وزارت خانه سرنوشت ساز تجدید نظر اساسی صورت گیرد ، زیرا پس از سال ها آزمون و خطا، به نظر نمی رسد که دیگر پیکرۀ مجروح و زار و نزار این وزارتخانه تحمل جَرح و فَصد دیگری را داشته باشد ..
. شاید این آخرین ضربۀ پنالتی دولت دوازدهم در این میدان باشد، پس باید مراقب باشد که چه کسی را پشت توپ قرار می دهد !
تا خداوندگارن قوم را چه تدبیر آید و چه تقدیر افتد ...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان