«از نظر من، عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی، خودشان یک یادگار و میراث هستند و همانطور که به یک بنای تاریخی احترام میگذاریم و دور آن حصار میکشیم تا کسی روی آن یادگاری ننویسد، آنها هم مراقبت و نگهداری میخواهند.
البته که آرتیستها به علت خصلت هیجانی و احساسیشان، ممکن است بعضی مواقع با ما هم راستا نباشند، اما نباید آنها را کنترل احساسی کرد».
اینها حرفهای علی معلم است. بعد از درگذشت کیارستمی و زمانی که مهرجویی در مراسم یادبود او، از سر خشم، اعتراضاتی را با لحنی تند مطرح کرده بود.
حرفهای معلم، همیشه آرام، متین و دوست داشتنی بود.
دنیای تصویر هم نشریهای خاص و متفاوت در زمان خود بود. تفاوت، دغدغهی همیشگی علی معلم بود.
چه در تصاویر رنگی دنیای تصویر در آن روزهای سیاه و سفید و چه در شادمانیهای جشن حافظ در روزگاری که لبخند برای خیلیها، پدیدهای نامیمون و نامبارک محسوب میشده است و مرزهای هنر، به چارچوبِ تنگِ سلیقهی برخی کجسلیقهگان محدود و مسدود بوده است.
علی معلم اما، میکوشید از حاشیهها دور باشد و سبک خودش را ادامه دهد.
او را دوست داشته باشیم یا نه، استقلال سلیقهی او و تلاش حرفهای او قابل ستایش است. در جامعهای که این هر دو، چندان مورد ستایش واقع نمیشوند.
در فرهنگهای تشابهطلبی مثل فرهنگ ما، قلب انسانهای متفاوت، معمولاً زودتر از آنچه انتظار میرود از حرکت میایستد.
روزنوشته ها
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.