اشاره
گاهي احساس مي شود برخي، « وزارت آموزش و پرورش » را با « بنياد ملي نخبگان » اشتباه گرفته اند. اين كه چرا با اتخاذ سياست « نخبه گرايي1 »، مأموريت اصلي و وظيفه ذاتي آموزش و پرورش كه همانا توسعه و تعميق « آموزش عمومي2 » ناديده گرفته مي شود و با محوريت دادن به « نخبه گرايي »، موضوع آموزش و تربيت دانش آموزان عملاً تضعيف و ناكارآمد مي شود؛ سؤالي مهم و در عين حال مسأله اي غير قابل انكاري است.
با نگاهي اجمالي به عناوين و تعدد طرح و برنامه ها و فوق برنامه هايي كه توسط دولت هاي مختلف به نام طرح و برنامه هاي آموزشي، پرورشي، ورزشي و ... به مدارس، معلمان و دانش آموزان تحميل مي شود و در نتيجه قدرت و توان فعاليت هاي آموزشي را از ايشان مي گيرد، به سادگي قابل مشاهده است. اين كه چرا متوليان امر آموزش و پرورش به چنين سياستي تن در مي دهند موضوعي است كه در اين نوشتار به اجمال به آن مي پردازيم.
مقدمه
توجه بيش از حد به سیاست « نخبه گرایي » در آموزش و پرورش، بين عده كمي از دانش آموزان ( به عنوان نخبه ) با عده كثيري از ايشان، « شكاف آموزشي» ايجاد مي كند؛ كه رفته رفته عميق تر و وسيع تر مي شود، تا آن كه به « ناعدالتي آموزشي» مي انجامد. در حالي که علي القاعده همه دانش آموزان كشور بايد به يك اندازه از امكانات و شرايط آموزشي و تربيتي مناسب بهره مند شوند.
در یک تحلیل اجمالي واقع گرايانه از مشاهده وضعيت طرح و برنامه هاي قبلي و فعلي مي توان فهميد که چگونه رویه های سیاست گذاری، برنامه ريزي، اجرا، ارزش يابي، تشويق و ... ، از تضاد، کشمکش و نگرش های گروه های ذینفع، تأثیر می پذیرد. از این رو اجرای اعم اغلب طرح و برنامه هاي آموزشي و پرورشي به میزان زيادي مطابق با اهداف و سياست هاي گروه ها و جريان هاي مؤثر در تصمیم گیری و صاحبان قدرت و نفوذ، شكل مي گيرد.
اين كه چرا همواره اين وزارت تعليمي و تربيتي به جاي « اقامه فريضه آموزش عمومي » و تحقق اهداف والاي تعليم و تربيت، آن هم به همه دانش آموزان كشور؛ بخش اعظمي از وقت و سرمايه هاي مادي و معنوي خود را صرف تحقق « فضيلتي به نام سياست نخبه گرايي » مي كند؛ » جاي بررسي و سؤال است.
از سوي ديگر آيا اين گونه اقدامات باعث دوري و كم توجهي به تحقق اهداف و مأموريت هاي ذاتي آموزش و پرورش كه در قانون اساسي كشور مورد تآكيد قرار گرفته، نمي شود ؟
هدف از این نوشتار، بررسی و نقد رویکرد « نخبه گرایي » در برابر رویکرد « آموزش عمومي » در آموزش و پرورش است.
در اين مجال مي خواهيم علل و عوامل و نيز تأثيرات غلبه اين تفكر در وزارت آموزش و پرورش را بررسي كنيم. بي شك همراهي و نقد سازنده شما در ارتقاء و اعتلاي نظام آموزشي كشور مفيد خواهد بود.
-
Elitism
-
Public education
نخبه گرايي چيست ؟
اصطلاح « نخبه » که معادل انگلیسی آن Elite است، از کلمه Eligere به معنای « انتخاب» و یا « انتخاب کردن» مشتق شده است. اين واژه در مفهوم ابتدایی خود در قرن 17 و 18 ميلادي برای بیان کیفیت کالاهایی به کار برده می شد که دارای مرغوبیت و برتری خاصی نسبت به سایر کالاهای مشابه بودند. هم چنين در آن زمان، « نخبه » به گروه هایی از افراد جامعه که جایگاه یا مقام و منزلت سیاسی، اجتماعی ویژه ای داشتند، مانند کشیشان، ماموران عالی رتبه دیوانی، اشراف زادگان و فرماندهان نظامی اطلاق می شد. اما در سیر تطور واژه ای، اين كلمه به مفهومی مبدل شد که از نظر معنا شناسی، تحولات معنایی وسیعی پیدا کرد. هم اکنون « نخبه » بیش تر به کسانی گفته می شود که در رشته یا زمینه خاصی دارای تخصص یا مهارت بوده و در آن زمینه فعالیت دارند.
اما اصطلاح « نخبه » در آموزش و پرورش، به دانش آموزي گفته مي شود كه يك يا چند استعداد او نسبت به ساير دانش آموزان پيشرفت بهتري داشته و يا از آمادگي بالاتري برخوردار است. طبق نسبت اين دانش آموزان نسبت به سايرين حداكثر سه درصد است.
چرا نخبه گرايي ؟
همان طور كه گفته شد این مفهوم همزمان با قرن هفدهم و هجدهم میلادی در غرب به سبب پیوند لیبرالیسم با مفهوم دموکراسی، قابليت طرح در جامعه را پيدا كرد. طبق ديدگاه لیبرالیسم - که خود را با طبقه مسلط و سرمایه دار وفق داده بود - می بایست خود را برای آرمان های دموکراتیک بازسازی کند. با توجه به اين مطلب، پرورش نخبگان براي توسعه اين ديدگاه ضرورت مي يافت. لذا وزارت آموزش و پرورش هم مأموريت مي يافت تا زمينه هاي شناسايي و پرورش استعدادهاي برتر را در اولويت قرار دهد.
البته اين به آن معنا نبود كه ساير افراد به حال خود رها شوند؛ بلكه آنان هم بايد به عنوان پياده نظام تفكر ليبراليسم به گونه اي تربيت مي شدند كه زمينه ساز تحقق اهداف پيش بيني شده را در درجات پايين تر فراهم آورند....
در ايران پس از انقلاب اسلامي، كه شعار « نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي » مبناي برنامه ريزي و عمل قرار گرفت، انتظار اين بود كه اين مفهوم با معناي غربي خود، مورد استفاده قرار نگيرد. بلكه با توجه به ميزان لازم به اين مفهوم توجه و تأكيد شود. طبق استانداردهاي بين المللي تنها « سه درصد » دانش آموزان را مي توان به عنوان نخبه قلمداد كرد و دولت ها موظف هستند براي اين سه درصد مدارس و شرايط لازم را فراهم آورند.
اما اين كه اين تفكر سه درصدي به عنوان يك هژموني و تفكر غالب تمامي طرح و برنامه هاي آموزش و پرورش را در سيطره خود گرفته و موجبات تعطيلي آشكار و پنهان آموزش عمومي را فراهم آورد، اعتراف ناگواري است كه در ايران پيوسته تكرار مي شود.
سوابق نشان مي دهد به دليل ضعف هاي سيستمي اعم از برنامه ريزي، اجرا، ارزيابي و در يك كلام « مديريت »، در به كارگيري اين مفهوم چندان تغييري انجام نشد. يعني روح حاكم بر نخبه گرايي غربي، با همان آسيب ها بر جامعه و از جمله آموزش و پرورش ايران تحميل شد.
وقتي طرحي مانند مسابقات فرهنگي يا علمي كه در اصل خود فقط طريقيت دارند و نهم موضوعبت، محور فعاليت هاي اصلي و فوق برنامه مي شود، برنامه هاي اصلي آموزشي و تربيتي تحت الشعاع آن به تدريج كنار گذاشته مي شود. زيرا مطالبات مسئولان مهم تر از وظايف اصلي است كه هرگز مطالبه نمي شود.
بياييد با هم قدري درباره اين سوال ها بيانديشيم :
-
شما در چند سال گذشته چند طرح و برنامه آموزشي، پرورشي و ورزشي سراغ داريد كه با وجود صرف هزينه هاي سنگين از جمله چاپ پوستر، برگزاري همايش، اعطاي جوايز و ... به دلايل متعدد با ناكاملي روبه روشده و به اصطلاح عقيم مانده و كنار گذاشته شده اند ؟
-
آيا هدف اين طرح و برنامه ها يافتن دانش آموزان و معلمان نخبه بوده است و يا غايت آن آموزش همه دانش آموزان و معلمان مدارس كشور بوده است ؟
-
آيا اين طرح و برنامه ها توانسته است آن دسته از دانش آموزان و معلماني است كه به دلايل مختلف معمولاً علاقه چنداني به حضور در چنين فعاليت هايي ندارند را به ميدان بياورد ؟
-
به نظر شما معمولاً چند درصد از دانش آموزان و معلمان در چنين فعاليت هايي شركت مي كنند ؟
-
چرا اغلب افراد علاقه چنداني به حضور در چنين همايش ها، مسابقات و برنامه هايي را از خود نشان نمي دهند ؟
-
آيا فكر نمي كنيد اغلب اين طرح و برنامه ها نسبت چندان معقولي با وظيفه اصلي و شغلي اين افراد ندارد ؟
-
آيا محتوا و سطوح چنين برنامه هايي معمولاً با توان و قدرت و نيز وظايف دانش آموزان و معلمان تناسب معنا داري دارد ؟
-
آيا اين طرح و برنامه ها باعث اتلاف وقت و عمر افراد و سرمايه هاي مادي و معنوي زيادي از اعتبارات محدود اين نهاد نمي شود ؟
-
به نظر شما اين گونه طرح و برنامه ها بيش تر يك موفقيت براي برگزار كنندگان آن است؟ يا واقعاً موجب ارتقاي علمي و حرفه اي دانش آموزان و معلمان را فراهم مي آورد ؟
-
اين گونه فعاليت ها با توجه به حجم، تعداد و هزينه هاي آن آيا تناسب معقول و قابل قبولي با ميزان رشد و تأثير گذاري آن در ارتقاي تعليم و تربيت دانش آموزان و معلمان داشته است ؟
-
آيا افرادي كه همه ساله در اين فعاليت ها شركت مي كنند، نسبت به قبل تغيير چنداني كرده اند و يا عموماً همان افراد هستند؟
-
چند طرح و برنامه از اين دست را مي شناسيد كه با تغيير مديران به طور كلي از صحنه خارج شده و ديگر نشاني از آن ها ديده نمي شود ؟
-
آيا فكر نمي كنيد علت اصلي آن، ناديده گرفتن مآموريت ذاتي است كه قانون اساسي و اسناد تحولي بر عهده وزارت آموزش و پرورش گذاشته اند ؟
-
به نظر شما با وجود ناكارآمدي سياست نخبه پروري، چرا هنوز هم اغلب مديران آموزش و پرورش بر اين امر تأكيد و پافشاري دارند ؟
مثال هاي عيني
-
سال هاي متمادي است كه قاريان و حافظان ايراني در مسابقات بين المللي قرآن كريم رتبه اول جهاني را كسب مي كنند.
سؤال : آيا اين رويه نخبه گرايي توانسته است در توسعه آموزش عمومي قرآن آحاد جامعه موفق باشد ؟ ...
-
برگزاري جشنواره ها، مسابقات و همايش هاي علمي، پرورشي و فرهنگي در آموزش و پرورش، آيا توانسته است تأثيرات ملموس و قابل قبولي را در « جهش علمي » عموم دانش آموزان، معلمان و مدارس ايجاد كند ؟
***
احتمالاً سؤالي كه با خواندن اين نوشتار به ذهن شما متبادر مي شود اين است كه : طرح و برنامه هايي كه با رويكرد شناسايي نخبه ها و به روش رقابت هاي قهرماني در كشور برگزار مي شود، آيا خود آسيب زا نيست و باعث كم رنگ شدن اصل آموزش و تربيت نمي شود ؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت : سياست « نخبه گرايي» در ذات خود اغلب اذهان را فريب مي دهد و در مقابل آموزش عمومي و تربيت مي ايستد.
نخبه گرايي در مقابل آموزش عمومي
توسعه علمي و فرهنگي در آموزش و پرورش را می توان بر اساس دو رویکرد « نخبه گرایانه » و « آموزش عمومی » صورت بندی و تدوین کرد :
الف - در رویکرد نخبه گرایانه، موقعيت گروهی اندک، سرنوشت ساير دانش آموزان، معلمان و مدارس آموزش و پرورش را تعیین می کند.
ب - در رویکرد آموزش عمومی، از طریق آموزش فراگیر و نظارت بر اجرا و ارزش يابي از آن، اثر بخشي تعليم و تربيت مورد توجه قرار می گيرد.
نظارت مستمر و دقيق در آموزش مؤثر، امری ضروری است. بدون توجه به آموزش مؤثر، ارائه سبك صحيح زندگي فردي و اجتماعی تنها به يك شعار صرف تبديل خواهد شد. اجراي تمام قد آموزش عمومي، با توجه به تمامي عوامل مورد نياز آن، تنها راه موفقيت خواهد بود. اين كه چرا سياست نخبه گرايي خواسته يا ناخواسته ( سنت و عادت ) مبناي برنامه ريزي و اجراي اين گونه طرح و برنامه ها قرا مي گيرد، شايد بتوان ريشه اين وضعيت را در نگاه ساده لوحانه و ساده انديشانه به مفهوم، قلمرو و محدوده « نخبه گرايي » دانست ، مانند اين كه به دوره ابتدايي در ايران به عنوان دوره اي كم ارزش و ابتدايي نگاه مي شود؛ همان طور كه از خارج از آموزش و پرورش هم به اين وزارت خانه به عنوان يك وزارت عيال وار مصرفي پرهزينه نگاه مي شود و نه يك دستگاه مولد پر قدرت. ...
آينده نخبه گرايي در آموزش و پرورش
آينده اين سياست را مي توان همين امروز در وضعيت ده ها طرح و برنامه عقيم كه ديد كه امروز هيچ اثر و خبري از آن نيست. طرح و برنامه هايي عمدتاً اشتباه و فعاليت ها و آموزشگاه هاي به حال خود رها شده مانند طرح ملي حفظ قرآن با ثبت نام از سه ميليون و دويست هزار دانش آموز و ميلياردها تومان هزينه، دارالقرآن هاي 600 گانه مناطق و استان ها، طرح ده هزار مدرسه قرآني و ... طرح و برنامه ها و مدارسي هستند كه به غير از موقعيت هاي حساس ( سياسي ) هرگز به چشم و نظر نمي آيند.
اما آن چه مهم است آن است كه ادامه چنين رويه هايي مي تواند به بي ثباتي اهداف فرهنگي و علمي بيانجامد. « كليشه » يعني طرح و برنامه هاي تكراري ملال آور معضلي است كه حناي آموزش و پرورش را بي رنگ كرده است.
در حال حاضر نيز در وزارت آموزش و پرورش، سياست نخبه پروري مسير خود را در پيش گرفته است و ساير بخش ها هم مسير خود را، اما به دليل دارا بودن امكانات و نيروي انساني ماهر در بخش نخبه گرايي، امري كه صرفاً « طريقيت » دارد ، چرا كه بايد در خدمت تعميق و گسترش برنامه هاي اصلي باشد، متاسفانه « موضوعيت » پيدا كرده و كم كم جاي آموزش عمومي را هم اشغال كرده است. نتيجه آن كه آموزش عمومي و معلم عملاً امري رها شده و فرعي شده است و تنها در ويترين آموزش و پرورش جلوه نمايي مي كنند. از سوي ديگر نخبه هاي شناسايي شده نيز پس از شناسايي و معرفي و كسب افتخارات كشوري، استاني و شهري تاريخ مصرفشان به پايان مي رسد و رها مي شوند؛ بدون آن كه از نخبه بودن اغلب ايشان بهره اي برده شده باشد. و نيز آينده اي براي ايشان متصور باشد.
آسيب شناسي رويكرد نخبه گرايي
با توجه به آن چه گفته شد توجه به فوايد و معايب اين رويكرد تا حدود زيادي مي تواند ترسيم كننده وضعيت موجود براي ادامه يا توقف چنين رويه اي باشد.
الف – فايده نخبه گرايي :
مهم ترين مرحله در « نخبه گرايي » يافتن فرد نخبه است. اين مرحله داراي پيچيدگي هاي خاص خود است و با روش هاي مختص آن انجام مي گيرد. اما در آموزش و پرورش اين امر اغلب خيلي ساده انگاشته مي شود و با اندك تلاشي شناسايي سپس در زمينه مورد نظر معرفي مي شود. موضوعي كه با كم ترين هزينه مي تواند براي مديران و مسئولان افتخار آفرين باشد.
در مقابل مقوله « آموزش عمومي » اوضاع كاملاً متفاوتي دارد. بدين معنا كه براي آموزش عمومي، نيروي انساني ماهر و دوره ديده لازم است. معلم بايد در صورت نياز آموزش ببيند. امكانات و شرايط لازم مانند كتاب، وسايل آموزشي و كمك آموزشي، زمان و مكان مناسب بايد فراهم شود. نظارت و پشتيباني مستمر و دقيق و ...
طبيعتاً چنين امري زود بازده نخواهد بود چرا كه « دو صد من استخوان بايد كه صد من بار بردارد. » علي رغم اين كه اين بخش يعني آموزش عمومي وزير اصلي و مأموريت ذاتي آموزش و پرورش است، اما هرگز نمي تواند مدبراني را كه دنبال ارائه آمار و گزارش هاي چشمگير از موفقيت هستند را قانع كند. لذا سيستم مديريتي آموزش و پرورش ترجيح مي دهد فرا قانوني عمل كند و با پرداختن به نخبه گرايي پاسخ مطالبه مديران بالادستي را بدهد.
نتيجه آن اگر به امر « آموزش عمومي » اهميت لازم داده شود، نخبه گرايي از دل آن زاده مي شود و اتخاذ سياست نخبه گرايي امري معقول و پسنديده و بلكه ضروري خواهد بود.
چنان كه مقام معظم رهبري نيز در جمع نخبگان در مهرماه ۹۱ فرمودند : « در مورد نخبگان بايد يك حركت شبكهاي درونزا به وجود آيد كه مرحله اول آن، شناسايي و پرورش نخبگان در آموزش و پرورش است و در مراحل بعد، شامل انتخاب بهترينها و سپس حفظ و ارتقاي نخبگان به رتبههاي بالاتر است و در نهايت اين نخبگان، بايد خود زمينهساز پرورش نخبگان جديد شوند.»
پس اين سياست زماني مي تواند پيش برنده باشد كه خودش مانع آموزش عمومي نباشد و نيز در طراحی یک سازمان هماهنگ و برخوردار از مشارکت همه بخش ها، امکان مشارکت سازمان یافته و مدنی همه معلمان و مدارس در سیاست گذاری علمی را نیز فراهم کند.
ب – معايب نخبه گرايي :
توجه همه جانبه به سياست نخبه گرايي با روح شعارهاي نظام جمهوري اسلامي مبني بر « تحقق عدالت اجتماعي » چندان تناسبي ندارد زيرا زمينه هاي بسط عدالت اجتماعي را فراهم نمي آورد. از جمله آسيب هاي اين تفكر بر آموزش عمومي كشور مي توان به موارد زير اشاره كرد :
-
اهداف جديدي را به آموزش عمومي تحميل مي كند كه در اهداف مصوب بر آن ها تاكيد نشده است.
-
« آموزش براي همه » در عمل جاي خود را به « آموزش براي نخبگان » مي دهد.
-
بهترين معلمان و عوامل نيروي انساني ماهر را به خود اختصاص مي دهد و بقيه دانش آموزان را از نعمت استفاده از ايشان محروم مي كند.
-
بيش ترين هزينه ها و اعتبارات را به خود اختصاص مي دهد.
-
به دليل نبود ساز وكار لازم و اجراي ناقص سياست نخبه گرايي در ايران، رقابت ناسالم بين مدارس، دانش آموزان و حتي مديران و مسئولان به وجود مي آيد و روحيه مشاركت و همدلي را به شكست دادن حريف تبديل مي كند. و اين با معيارهاي تربيت اخلاقي در تضاد است.
-
اين رويه و رويكرد موجب بروز شكاف آموزشي بخش هاي مختلف در وزارت آموزش و پرورش مي شود. معلمان و مديران قوي و امكانات به مدارس برخوردار تعلق مي گيرد و فقر علمي و آموزشي نصيب سايرين مي گردد.
-
وظايف اصلي معاونت هايي چون پرورشي و ابتدايي به جاي ارزيابي و پشتيباني برنامه هاي آموزشي، صرف فعاليت هايي مي شود كه اغلب يا جزء مأموريت اين نهاد نيست و يا اولويت ندارد.
-
بروز اختلاف طبقاني و نا هنجاري هاي اجتماعي از قبيل چشم و هم چشمي، بي اعتمادي به مدارس دولتي، سوء استفاده مدارس خاص و ... را به دنبال دارد.
-
رويكرد نخبه گرايي، به آموزش عمومي كشور كه بيش از 95 درصد از دانش آموزان را شامل مي شود، چه در دراز مدت و چه كوتاه مدت كمك شايان و محسوسي نداشته است.
-
به دليل نبود كارشناسي لازم در اين حوزه و پيامد آن وجود اختلاف سطح و فاصله زياد اين طرح و برنامه ها با دانش آموزان عادي، در ايجاد انگيزه و تقويت استعداد آنان تأثير مثبت به جاي نمي گذارد.
-
به دلايل مختلف از جمله نداشتن ساز و كار و تكليف در زمينه شناسايي، جذب و ارتقاي اين افراد، كار خاصي صورت نگرفته است. به همين دليل در اغلب موارد اين دانش آموزان سرخورده شده اند و تمايلي به ادامه برنامه ندارند. اغلب دانش آموزاني كه اقعاً نخبه هستند به دليل نبود شرايط مساعد ترجيح به خروج از كشور و جذب كشورهاي توسعه يافته غربي مي شوند.
چه كساني از نخبه گرايي سود مي برند ؟
اگر شما يك مدير اجرايي در آموزش و پرورش بوديد كدام سياست را دنبال مي كرديد ؟
اتخاذ سياست « آموزش عمومي » نيازمند برنامه ريزي بلند مدت و برگزاري كلاس هاي آموزشي با در نظر گرفتن تربيت معلمان حرفه اي و نيز تجهيز مدارس و توجيه والدين و هم چنين نظارت مستمر و دقيق بر اجرا و ارزش يابي است. لذا اين مهم اولاً در كوتاه مدت پاسخ نمي دهد و ثانياً اين مهم نيازمند صرف هزينه هاي سنگين و نيز داشتن صبر و بردباري است و ثالثاً اين كار، تكليف و وظيفه اين نهاد است و در اصل افتخار چنداني محسوب نمي شود؛ لذا علي الظاهر هم نمي توان از آن گزارش چشمگيري به مقامات ارائه كرد. پس صرف با كدام روش است ؟!
هم چنين طيف هاي زيادي از اين سياست حمايت ظاهري و يا پنهاني دارد و آن را پيشنهاد مي كنند :
-
سياست مداران و احزاب مختلف و آنان كه حفظ موقعيت خود را در ارائه آمارهاي كمي و موفقيت هاي صوري مي دانند، لذا معلمان، مربيان و مديران مدارس و مراكز را به ارائه آمار و گزارش هاي مسرت بخش از موفقيت هاي به دست آمده در طول دوره خدمت خود وادار مي كنند.
-
انجام چنين سياستي است كه ادارات و معاونت هاي آموزشي و پرورشي و مديران مدارس را به كسب موقعيت بهتر و اميتازات بيش تر رهنمون مي شود. حتي در اين رويكرد رقابت هاي شديد و گاهي ناصواب نيز اتفاق مي افتد.
-
خانواده ها و دانش آموزاني كه از موفقيت به وجود آمده احساس افتخار مي كنند. ( البته رفته رفته به دلايل مختلف، از جمله نبود ساز و كار لازم براي حمايت از اين دانش آموزان، نگران و مأيوس مي شوند ... )
طرح و برنامه هايي كه با رويكرد نخبه گرايي تحميل و اجرا مي شوند عموماً چند اشكال اساسي و عمده دارند :
-
اين نوع برنامه ها جزء اهداف اصلي و وظايف و مأموريت هاي ذاتي آموزش و پرورش نيستند.
-
مورد مطالعه علمي و دقيق كارشناسان آموزش و برنامه ريزي قرار نگرفته اند.
-
اغلب غير مصوب هستند و با استفاده از روابط قابليت اجرا و عمل مي يابند.
-
محتواي آن در مدرسه و كلاس درس آموزش داده نمي شوند.
-
مواد و محتواها عمدتاً غير استاندار بوده و از وزانت علمي برخوردار نيستند.
-
در اجرا با اشكلات اجرايي فراواني روبه رو هستند. ( به دليل عدم اجراي آزمايشي )
-
اهداف پيش بيني شده با دانش آموزان فاصله زيادي داشته در نتيجه براي اغلب ايشان دست يافتني نيستند.
-
اين دانش آموزان نخبه، حاصل تلاش و برنامه هاي مدارس آموزش و پرورش نيستند.
-
بي ثبات و غالباً دچار تغييرات اساسي و حتي حذف و اضاف هستند. به طوري كه با جابه جايي يك مدير كاملاً حذف و يا جايگزين مي شوند.
-
در هدف گذاري و تهيه محتوا عمدتاً به توان و درك كودك و وقت و زمان لازم براي يادگيري او توجه نمي شود.
-
مهم ترين مرحله اين نوع برنامه ها ( يعني مرحله آموزشگاهي ) يا هرگز اجرا نمي شود و يا كاملاً صوري است.
نتيجه بحث
در حال حاضر، حاكميت چنين رویکردي در وزارت آموزش و پرورش، از سويي مانع اتخاذ راهبردها و سیاست های علمی صحيح، و نیز برنامه ریزی یکپارچه برای توسعه حوزه های پژوهش و فن آوری در آموزش و پرورش می گردد و از سوي ديگر سياست نخبه گرايي، مانع رشد همگون تمامي بخش هاي اين وزارت خانه، بالاخص دانش آموزان مي شود.
اتخاذ چنين رويكردي در سال هاي گذشته نشان مي دهد :
اولاً چنين ديدگاهي هرگز به آموزش عمومي كشور كه بيش از 95 درصد از دانش آموزان را شامل مي شود كمك محسوسي نداشته است.
ثانياً به دليل فقدان برنامه مشخص براي جذب نخبگان شناسايي شده، صرفاً انتظاراتي ايجاد شده كه اغلب پاسخي براي آن ديده نمي شد.
ثالثاً به دليل استفاده ابزاري از نام و موقعيت اين افراد؛ در اغلب موارد اين دانش آموزان سرخورده شده و تمايلي به ادامه مسير ناهموار و نا مشخص ندارند.
شايد اين فرمايش پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام گوياي همه آن چيزي باشد كه خواستم بگويم :
« يـا عَـلي ! اِذا رَأَيـتَ الـنـاسَ يَشـتَـغِـلونَ بِالـفَـضائِـلِ، فَاشـتَـغِل بِـاِتـمامِ الـفَـرائِـضِ »
آن گاه كه ديدي مردم به فضايل و مستحبات مي پردازند، تو به اتمام فرائض و واجبات بپرداز.
سخن پاياني :
اين بحث را با اين سؤال به پايان مي رسانيم كه : به نظر شما شما كدام راه كار زير براي جلوگيري از هدر رفت سرمايه هاي مادي و معنوي در نظام تعليم و تربيت كشور ضرورت و اولويت دارد ؟
الف – توجه جدي به مأموريت اصلي نظام آموزش و پرورش يعني توسعه و تعميق آموزش عمومي با ارتقاء صلاحيت هاي حرفه اي معلمان و نيز اجراي كامل و تمام قد برنامه هاي مصوب طيق اسناد تحولي با توجه به نظارت مستمر و دقيق
ب – ادامه رويه موجود يعني توسعه سياست نخبه پروري در فعاليت هاي پرورشي، آموزشي و فرهنگي كشور
نظرات بینندگان
من به شخصه به خوبی این ناهماهنگی و بی نظمی آموزشی رو میبینم.
متاسفانه این نخبه گرای اصطلاحی شده برای باندبازی و پر کردن کیسه برخی.
از اینکه جنابعالی به دو مقوله آموزش عمومی و نخبه پروری پرداخته اید سپاسگزارم . اما نکات اساسی زیادی ،در این مقال ،جای طرح دارد و در یکی دو کامنت نمی گنجد. فقط به چندمورد اشاره می شود.1-طرح ملی حفظ قران کریم ،و تاسیس دارالقران را نمی توان طرحی سیاسی و یا نخبه پروری و یا غیر فرهنگ عمومی دانست . و در طول سال این موسسات کار فرهنگی خویش را انجام می دهند و منوط به زمان خاصی نیست 2-محصول کار نخبگان به کجا بر می گردد .ایا غیر از همین جامعه و برای ارتقائ اموزش عمومی نیست3-
سد و مانع بزرگی سر راه سرمایه های مملکت قرار دادند
پول آ.پ را بالا میکشند اونوقت ازجیب خانواده ها هزینه دریافت میکنند به اسم مدارس تیز هوش ونمونه
کلاسهای مدارس دولتی 40 نفره
دزدی از اینها بالاتر!!!!!!
تفکیک دانش اموزان ودایر کردن اینگونه مدارس.به معنای نابودی اموزش وپرورش !!!!!
بنده در مدارس دولتی استعدادهایی میبینم که به ان را به مدارس خاص ترجیح میدهند
چرا?
زیرا استرس ؛ خستگی در زندگی دانش آموزان موج میزنه!!
نخبه گرایی مخصوصا مدارس خاص پدر آموزش و پرورش و دانش آموزان را در آورده است، هم اولیا و هم معلمین سر در گم هستند.