وقتی یک مسئول و مدیر مشکلات حوزه کاری خود را برمیشمارد و رادیکالتر از هر منتقدی مسائل و مشکلات حوزه کاری خود را بیان میکند، معمولاً به عنوان شهروند، آن مدیر و مسئول را تحسین میکنیم و به قدری خوشحال میشویم که اصلاً یادمان میرود که انتقاد، کار رسانه و روزنامه نگار است و مدیر باید درحوزه مسئولیت و اختیارات خود جوابگو باشد.
وقتی درباره دختران خارج از چرخه تحصیل سراغ یک مسئول در وزارت آموزش و پرورش را میگیریم، همه نشانی مدیر کل دفتر زنان آموزش و پرورش را میدهند.
اما به نظر میرسد دفتری که قرار است تبعیض جنسیتی در آموزش و پرورش را از بین ببرد خود محصول یک نگاه تبعیضآمیز جنسیتی است. وقتی در وزارتخانهای که 52 درصد کل پرسنل آن را زنان تشکیل میدهند، دفتری به نام «امور زنان» وجود دارد، خود شاهدی بر وجود نابرابری جنسیتی است. چنین دفتری چگونه میتواند مدعی رفع مشکلات دانشآموزان دختر بازمانده از تحصیل بشود؟
بر اساس آمارهای غیر رسمی ، نقش زنان در مدیریت اداری آموزش و پرورش (بالاتر از آموزشگاه) حدود 3 درصد است. در حالی که تعداد دانشآموزان دختر به پسر 48 به 52 و تعداد کارکنان زن، بیش از کارکنان مرد است.اگر قرار است دفتر امور زنان حرف معقولی بزند، آن حرف معقول این است که برای رفع تبعیض جنسیتی دفتر امور زنان را منحل کنید!
چگونه میتوان پذیرفت که در وزارتخانهای که بیش از 50 درصد کارکنان آن را زنان تشکیل میدهند، به جای ایجاد تعادل جنسیتی در مدیریت، واحدی به نام «دفتر زنان» تأسیس کنیم؟
چرا دفتری به نام «دفتر مردان» تأسیس نمیشود؟ منطقاً کارکنان مرد چون در وزارت آموزش و پرورش اقلیت هستند، نیاز بیشتری به تأسیس دفتر حمایتی دارند! از این مسأله که عبور کنیم به این نکته میرسیم که چه تعداد از دختران ما از تحصیل بازماندهاند؟
آمارها نشان میدهد که درسطح مقطع ابتدایی (دبستان) تفاوت معناداری بین پوشش تحصیلی دختران و پسران وجود ندارد. پس بحث فرهنگی و اعتقادی خانوادهها در ممانعت از تحصیل دخترانشان حداقل تا سن 12 سالگی منتفی است. وقتی به مقطع راهنمایی میرسیم، امکانات تحصیل تغییر میکند.
در حالی که آموزش و پرورش در مقطع ابتدایی برای حتی یک دانشآموز، مدرسه راه میاندازد، اما در مقطع متوسطه دانشآموز روستایی برای ادامه تحصیل باید به مرکز بخش یا مدرسه شبانه روزی برود. این نقطهای است که اولیا احتیاط میکنند و دختران خود را به محدوده خارج از روستا نمیفرستند. چنین رفتاری محاسبه سود و زیان است و نه تعصب. از طرفی آموزش و پرورش این امکان را ندارد که برای 10 دانشآموز، دبیرستان تأسیس کند. دفتر امور زنان برای چنین موقعیتی چه راه حلی دارد؟
واقعیت این است که راه حلی موجود نیست. من دقیقاً نمیدانم تفاوت 260 هزار نفری تعداد دختران و پسران دانشآموز (2 درصد) احتمالی چه مقدارش طبیعی و نتیجه تفاوت جنسیت در موالید است و چه مقدارش نتیجه ترک تحصیل دختران است؟ حتی اگر تعداد موالید پسر کمی بیشتر باشد (طبق آمار ثبت احوال) باز هم به نظر میرسد که نسبت به پسران تعداد بیشتری از دختران از تحصیل باز میمانند.
یک مسأله مهم ازدواج دختران دانشآموز است. بر اساس برخی آمارهای غیر رسمی حدود 17 درصد دختران پیش از رسیدن به سن 18 سالگی ازدواج کردهاند. بیشتر این دختران ساکن مناطق قومی هستندکه به دلیل فاصله از مرکز در معرض عقب ماندگی و فراموشی بودهاند. طبق آمار یونیسف سه درصد از دختران ایرانی پیش از رسیدن به سن 15سالگی ازدواج میکنند. سن ازدواج قانونی در ایران برای دختران 13 سال و برای پسران 15 سال درنظر گرفته شده است. اما بعضی پدر و مادرها اعتقاد دارند که دختران خود را قبل از بلوغ عقلی و اجتماعی شوهر بدهند.
این کار از نظر آنها، جنبه حفاظتی دارد. آموزش و پرورش و دفتر امور زنان با چنین مسألهای چه باید بکنند؟ خیلیها فقر را به عنوان یک عامل بازماندن از تحصیل دختران ذکر میکنند، نظریه فقر که مارکسیست ها در تاریخ معاصر روی آن مانور دادهاند، مدل مناسبی برای توضیح ترک تحصیل دختران نیست. وزارت آموزش و پرورش چه امکاناتی در اختیار دارد که یک خانواده فقیر را به فرستادن فرزندش به مدرسه ترغیب کند؟ بحث کودکان بازمانده از تحصیل اصلاً جنبه تئوریک ندارد. مسئولان آموزش و پرورش میگویند که با همکاری سازمان ثبت احوال میتوان اسامی کودکان بازمانده از تحصیل را همراه با آدرس و شماره تلفن ولی آنها، پیدا کرد.
مسأله این است که بعد از شناسایی چه باید بکنیم؟ فرض کنیم اولیا مانع تحصیل کودک خود شدهاند، با این پدر و مادر چه میتوان کرد؟
آموزش و پرورش باید تأکید اصلی خود را روی تحصیلات دوره عمومی (9 سال) بگذارد. بالاتر از 15 سالگی تحصیل اجباری نیست و آموزش و پرورش و دیگر دستگاهها مسئولیتی ندارند. باید شرایطی فراهم کرد که همه دختران و پسران ساکن ایران بتوانند حداقل تا سن 15 سالگی تحصیل کنند.
ایران
نظرات بینندگان
جناب شیرزاد! بنابر اظهارات و امار شما 97 درصد مردان پستهای کلیدی آ.پ را در چنگال خود دارند و تنها 3درصد زنان در پستهای درجه دو و سه مشغول هستند. 52درصد زنان کارمندان خدمات اداری هستند که بیشترین زحمت بر دوش انهاست و تنها 48درصد مردان در خدمات اداری و کارمندی جزء مشغولند بعلت علاقه به پستهای کلیدی. و این یعنی تبعیض جنسیتی مردان نسبت به زنان و برتریشان بر زنان! از طرفی دانش اموزان دختر نیز بعلت تبعیض جنسیتی و اعمال زور از طرف پدر مجبور به ترک تحصیل و با تحمیل ازدواج در سن پایین به قبضه ی مرد درامدن است . ادعا و درخواست شما نسبت به تشکیل "دفتر امور مردان" نیز نمونه ی دیگری از تبعیض جنسی بر علیه زنان است. که البته شرم اور هم هست...
آقای کاشانی
به بخش بالای سایت ( تماس با ما ) مراجعه بفرمایید .
پایدار باشید .