همکار گرامی، آقای پورسلیمان عزیز
وقتی قلم برداشتید و از «به پایان آمد این دفتر معلمی» نوشتید ( این جا ) ؛ گویی از دردی مشترک سخن گفتید؛ زخمی عمیق که سالهاست بر پیکر رنجور میلیونها معلم شاغل و بازنشسته در این سرزمین نشسته است. بغضی که هر روز گلویمان را میفشرد و فریادی است که سالها در سینهمان خفه شده است.
با خواندن هر جمله از نوشتهتان، گویی از اعماق روح ما سخن میگفتید :
از رؤیاهایی که خاکستر شدند، از آرمانهایی که زیر چرخ دندههای بی تدبیری له شدند.
ما نیز روزی با دلی سرشار از شور و شوق، گام در این مسیر مقدس نهادیم.
باور داشتیم که با هر حرف، با هر لبخند و با هر نگاه، آیندهای روشن برای این آبوخاک خواهیم ساخت. رؤیای تربیت نسلی آگاه، خلاق و پویا در تار و پود جانمان تنیده شده بود.
اما چه شد که این رؤیاها یکی یکی رنگ باختند؟
چه شد که آن اشتیاق جای خود را به دلسردی و فرسودگی داد؟
چه شد که آن اشتیاق جای خود را به دلسردی و فرسودگی داد؟ این قصهی پرغصه، داستان تازهای نیست؛ حکایت دیرینِ بیبصیرتی و کجسلیقگی مزمن در ادارهی مهمترین نهاد فرهنگساز کشور است. از زمانی که انتخاب مدیران و سیاستگذاران نه بر پایهی تخصص و تعهد به تعلیم و تربیت، بلکه با معیارهایی کاملاً بیربط گره خورد، آموزش و پرورش ما مسیر را گم کرد.
وقتی معیار انتخاب وزیر، به جای سالها تجربهی زیسته در کلاس و شناخت عمیق از نیازهای روانی و تربیتی دانشآموز، به «سوابق صعود به قله دماوند»، «توفیق حضور در راهپیمایی اربعین»، یا ادعای دروغین «تدریس در بیش از بیست کشور دنیا» تقلیل یافت، نتیجهای جز تخریب زیرساختهای آموزش و تقلیل جایگاه معلم نمیتوان انتظار داشت.
بارها شاهد بودهایم که چگونه مرجعیت علمی و اخلاقی معلم، به یک «مجری» بیاختیار تنزل یافته است.
وقتی مدارس به بهانههای پیدرپی تعطیل میشوند و از معلمان خواسته میشود آموزش را در فضای بیجان و بیروح مجازی (که جز رفع تکلیف چیزی نیست) ادامه دهند، چگونه میتوان از کیفیت آموزشی سخن گفت؟ چگونه میتوان از معنا و اثرگذاری یاد کرد، وقتی نقش ما ـ به تعبیر شما ـ صرفاً «نقاش باشی» است: سطحی، بیریشه و بیاثر.
این بیمهریها، این نادیدهانگاری زحمات بیوقفه، و این بیتوجهی به نقش حیاتی معلم، قامت معلمان را خم کرده است. وقتی حسادت جای همدلی را میگیرد، وقتی برخی والدین و دانشآموزان منزلت معلم را نادیده میگیرند و از سوی دیگر، ادارهی متبوع، کار معلم را بیاهمیت میانگارد، چگونه میتوان با انگیزه و معیارهای حرفهای ادامه داد؟
در همین فضای ملتهب، با تنوعی عجیب و حیرتانگیز از انواع مدارس – که به ۱۷ نوع رسیدهاند – و با نتایج نگرانکنندهای همچون میانگین پایین نمرات امتحانات نهایی، پرسشی بنیادین پیش روی ماست:
آیا کسی صدای زنگ خطر را میشنود؟ یا همچنان قرار است آموزش و پرورش قربانی آزمون و خطا، سیاستبازی و تظاهر باشد؟
با این همه ؛ هنوز روزنههایی از امید در دلهای معلمان این سرزمین زنده است.
امید به روزی که مدیران و تصمیمگیران، نه از بالا، که از دل کلاس و از جنس معلم برخیزند؛ کسانی که زندگیشان را پای تخته و کنار دانشآموزان صرف کردهاند.
ما به آیندهای روشن امید داریم؛ به روزی که کار به کاردان سپرده شود و نظام آموزش و پرورش از تکرار آزمونهای بیحاصل نجات یابد.
ما معلمان این آبوخاک، خستهایم؛ اما هنوز دلزندهایم.
هنوز فریادگر تغییری واقعی و بنیادین هستیم. تغییری که منزلت و معیشت معلم را به جایگاه شایستهاش بازگرداند، آموزش را از سطحینگری و نمایش نجات دهد، و به این دفتر پرغصه، پایانی آبرومند ببخشد؛ پایانی که آغاز فصلی تازه باشد:
فصل کرامت، احترام و پیشرفت برای معلمان، دانشآموزان و آیندهی این مرز پرگهر.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.