وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
بندها را بردرانم پندها را بشکنم
چرخ بد پیوند را من برگشایم بند بند
همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم
پنبهای از لاابالی در دو گوش دل نهم
پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم
مهر برگیرم ز قفل و در شکرخانه روم
تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم
کلیات شمس تبریزی 1592
***
در طول تحصیل در دوره دو ساله مراکز تربیت معلم و در اواخر دهه ی 1360 سه استاد در زندگی من تاثیر بسیار داشتند .
آقای چینه کش معلم علوم اجتماعی ، آقای مافی معلم معارف اسلامی و آقای وحدت نیا که ریشه های انقلاب اسلامی را تدریس می کرد .
بقیه مدرسان هم بیشتر نقش « ماشین تدریس » را داشتند و اکثرا در قامت « نقاش باشی » کتاب های درسی ظاهر می شدند .
آقای چینه کش ابتدا که وارد کلاس می شد مهم ترین اخبار روز را در چند دقیقه ارائه می کرد و البته « تحلیل » خودش را از چیزهایی که در پیرامون خود مشاهده کرده بود بیان می کرد و دانشجو معلمان هم به بحث و گفت و شنود در کلاس می پرداختند .
در کلاس این اساتید کسی خوابش نمی برد و همه هوشیار بودند .
برخی از مهم ترین جملاتی که از آقای چینه کش در ذهنم پس از گذشت نزدیک به چهار دهه مانده اند چنین است :
بدانید که برای چه به این جا آمده اید .
بودن و یا نبودن شما در سیستم باید فرقی کند . اگر کسی فکر می کند که نمی تواند در کلاس و جامعه تاثیرگذار باشد به درد حرفه معلمی نمی خورد و آن را رها کند و دنبال شغل دیگری برود .
معلم باید نقدپذیر باشد و آن را به شاگردانش بیاموزاند . نباید در سیستم حل شد .
هیچ گاه اسیر روزمرگی و تقلید نشوید . خودتان باشید » .
شخصیت کاریزماتیک آقای چینه کش و آن دو نفر دیگر و سخنانی که بیان می کردند هنوز در ذهنم ساری و جاری است هر چند حرف های آن ها در آن دوره و شرایط زمانی به مذاق خیلی ها خوش نمی آمد ...
هیچ گاه دیگر به کلاس و مدرسه باز نمی گردم نه از آن قماش معلمان بازنشسته ی غر زن و لاف زن و توجیه گر که برای بیکار نبودن دوباره ساعت خودشان را پر می کنند .
آغاز معلمی
پس از دوره دو ساله تربیت معلم زمانی که قرار بود فردایش در کلاس حضور پیدا کنم ؛ از فرط اشتیاق و هیجان تا صبح بیدار بودم .
بر خلاف خیلی ها که به قول معروف ؛ طاقچه بالا می گذارند و برای خودشان نوشابه باز می کنند و نمره ی کنکورشان را به رخ دیگران می کشند و دائما کاش کاش می کنند ؛ اما من حرفه معلمی را با علاقه و اشتیاق و تصمیم خودم انتخاب کردم .
پس از 35 سال معلمی در کلاس هیچ گاه از انتخاب این حرفه نه اظهار ندامت کردم و نه حس حسرت کشیدن را در خودم دیدم .
حتی زمانی که در کنکور سال 1371 رتبه ام 960 بود اما ترجیح دادم در همین حوزه تعلیم و تربیت و در رشته مدیریت آموزشی تا مقطع فوق لیسانس در دانشگاه تهران ادامه تحصیل دهم . و از آن جا که در دانشگاه هم مثل آموزش و پرورش ، « تفکر انتقادی » جایگاهی ندارد ؛ از ادامه تحصیل در مقطع دکترا محروم شدم و همان جا عطایش را به لقایش بخشیدم .
اما اکنون وضعیت به گونه ای شده که دیگر نمی شود و نمی توان با « معیارهای حرفه ای » در کلاس کار کرد .
نه اداره برای کار تو ارزشی قائل می شود . نه حتی همکاران تو در مدرسه توجهی به آن می کنند ( اگر حسادت و کارشکنی نکنند ) . نه دانش آموزان مانند سابقند و نه اولیای دانش آموزان قادر به درک و فهم جایگاه آموزش و مرتبه معلمی هستند .
به طور خلاصه ؛
فضا برای کار کردن در آموزش و پرورش دیگر آماده ، لذت بخش و رضایت بخش نیست .
پس از 35 سال معلمی و با لطف کارشناسان برجسته و زبده مستقر در بخش های پنهان آموزش و پرورش به رتبه ی 3 نزول پیدا کردم .
در مدرسه تعطیل و نیمه تعطیل ، معلمی دیگر نه هنر است و نه معنا و مفهوم دارد
پس از شروع سال تحصیلی در شهرهای بزرگ و حتی متوسط به محض سرد شدن هوا و اوج گیری آلودگی هوا ، مدارس تعطیل می شوند.
به تازگی ؛ « ناترازی انرژی » هم به دلایل تعطیلی مدارس اضافه شده است .
وضعیت سال به سال بغرنج تر و پیچیده تر می شود و البته غیر قابل تحمل .
افق و یا چشم انداز روشنی هم برای بهتر شدن دیده نمی شود .
از معلمان خواسته می شود تا آموزش را در فضای مجازی دنبال کنند .
نوعی رفع تکلیف و از سر باز کردن که اکثریت در حال تقلید و نقاشی مکان ها ( لوکیشن های ) پیش ساخته هستند .
چقدر برای من این گونه روزمرگی ها و تقلید ها زجر آور است و خسته کننده .
بدین طریق ؛
آموزش در ایران به معنای واقعی کلمه لوث و از معنا و کارکرد خود تهی شده است .
اقتدار و جایگاه معلم عملا از بین رفته و حتی در حد همان « نقاش باشی » های ابتدای مطلع مقال هم نیست .
بعید می دانم آموزش دیگر در ریل واقعی و اصلی خود قرار بگیرد.
فضا ، فضای تملق و زبان بازی و تظاهر است هر چند اکثریت به مقتضای « رسم روزگار » و « مد روز » سعی می کنند ادای منتقد و مخالف را درآورند اما همچنان از منافع و مزایای سیستم منتفع باشند .
عذرخواهی و پذیرش اشتباه شاق ترین و دشوارترین کار برای ایرانیان حسادت پیشه و نقدستیز
سال قبل بدون اطلاع و رضایت من و به صورت « غیر قانونی » ؛ اسم من را برای بازنشستگی فرستادند که البته با روشنگری و ایستادگی ، حرف خود را پس گرفتند .
نه آن موقع شهامت « عذرخواهی » را داشتند و چه پس از یک سال که از آن ماجرا گذشته است .
هیچ گونه برخورد اداری هم با متخلفان در این مدت نشد .
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است .
کفی شد . حبابی بالا آمد و بعد هم خوابید .
این نشان دهنده اوج ابتذال و فرومایگی در نهادی است که ادعای « بودن » و « شدن » را دارد و کارکردش برای جامعه « فرهنگ سازی » تعریف شده و قرار است آینده ی کشور را ترسیم کند .
18 خرداد که برای پر کردن « فرم بازنشستگی » رفتم و درخواست خود را مطرح کردم ؛ معاون متوسطه که از قضا خانم است و البته مسئول مقطع متوسطه هم هم جنس ایشان ؛ تا شنیدند که قصد بازنشستگی دارم سر از پا نمی شناختند اگر چه به زبان چیز دیگری گفتند ( خیر است ) اما زبان اندام خودش گویای همه چیز بود .
این ها لابد فراموش کرده اند که میز و جایگاه شان به شدت متزلزل و سست است و با یک کاغذ و آمدن مدیری دیگر باید از صندلی شان خداحافظی کنند با این تفاوت که آن احترام و تعارفاتی که قبلا از سوی دیگران ابراز می شد به خاطر فقط آن میز بود و حال که به این سوی میز آمدند دیگر کسی شاید نگاه شان هم نکند .
وقتی فرم را تایید کردند آن را برای تایید نهایی به نزد مدیر اداره آموزش و پرورش منطقه 9 بردم .
پس از چند دقیقه ای از اتاقش بیرون آمد و با من دست داد .
او هم لبخندی بر لبانش نقش بسته بود .
زیر میکروسکوپ : تکه بزرگ این "قطعه گوشت مرده" فرهنگیان هستند
آن چه می توان از این 35 سال برداشت کرد آن است که آموزش و پرورش هم مثل جاهای دیگر از « منتقد » خوشش نمی آید .
فضا ، فضای تملق و زبان بازی و تظاهر است هر چند اکثریت به مقتضای « رسم روزگار » و « مد روز » سعی می کنند ادای منتقد و مخالف را درآورند اما همچنان از منافع و مزایای سیستم منتفع باشند .
هر کس در این حوزه بتواند خوب « نقش آفرینی » کند ؛ تحویلش می گیرند و او را در حلقه ی خودی ها جای می دهند و منتش را خریدار .
در پاسخ به جمله مدیر منطقه که از علت پرسید و بیشتر برای خالی نبودن عریضه بود گفتم که دیر یا زود باید برویم .
مهم این است ؛
همان گونه که به انتخاب خویش به حرفه ی معلمی درآمدم با اختیار و انتخاب و تصمیم خویش از آن خارج می شوم .
پس از 35 سال معلمی و با لطف کارشناسان برجسته و زبده مستقر در بخش های پنهان آموزش و پرورش به رتبه ی 3 نزول پیدا کردم .
هیچ گاه نخواستم از طریق کانال های غیر متعارف و یا دوستی با برخی مقامات ، تغییری در این رتبه حاصل کنم تا مهر تاییدی باشد همیشگی بر ناکارآمدی این سیستم و این که در این نهاد فرقی میان دوغ و دوشاب نیست .
واقعیت آن است که :
کسی کاری ندارد در کلاس توی معلم چه می گذرد .
مهم این است که مستند ساز و بازیگر خوبی باشی و بتوانی به نحو احسن با دیگران سازگار شوی و کنار بیایی .
و این است راز بقاء و ارتقاء در این نظام و البته سندی برای عقب ماندگی و سفله پرور بودن آن و خصیصه ی جهان سومی بودن اش .
هیچ گاه دیگر به کلاس و مدرسه باز نمی گردم نه از آن قماش معلمان بازنشسته ی غر زن و لاف زن و توجیه گر که برای بیکار نبودن دوباره ساعت خودشان را پر می کنند .
هر چند با این وضعیت ورود فله ای نیرو به آموزش و پرورش هم تا مدتی دیگر دوباره باز می گردیم به عصر « معلمان مازاد » و « معلمان زیادی » ....
چه بهتر و قبل از آن که با کنایه و یا دستور تو را نخواهند همان بهتر که خودت از این «روزمرگی» رها شوی .
بر اساس همان قراردادی که با خودم و 35 سال پیش بستم ؛ در حوزه « رسانه » خواهم بود و خواهم نوشت .
و این بود پایان دفتر معلمی من .
***
تو را یک سخن بگویم :
این مردمان به « نفاق » خوش دل می شوند
و به « راستی » غمگین می شوند!
او را گفتم: مرد بزرگی و در عصر یگانه ای!
خوش دل شد و دست من گرفت و گفت: مشتاق تو بودم ، و مقصر بودم!
و پارسال با او راستی گفتم ، خصم من شد و دشمن شد.
عجب نیست این؟!
با مردمان با نفاق می باید زیست ، تا در میان ایشان ، با ایشان خوش باشی!
راستی آغاز کردی؟
به کوه و بیابان باید رفت!
شمس تبریزی
نظرات بینندگان
هر چیز را پایانی است و پایان هر دوره ای
در صحت و سلامتی عقل و جسم، جای تبریک
گفتن دارد.
با آرزوی توفیق روزافزون.
خانم امامی
مهم این است که فرد شرمنده خودش نباشد .
امیدوارم این مملکت و این کیان و ملک پایان و فرجام خوب و خوشی داشته باشد .
پایدار باشید .
ضمن عرض تبریک،
بفرمایید
جنابعالی مگر میخواستی بیش از 35 سال خدمت کنی ؟؟!
تا روز آخر که امکانش وجود داشته کار کردی
بعد هم در روز آخر به تمامی همکاران توهین میکنی ؟!
عجب آدمی هستی !!
دوست عزیز
« سن » یک « عدد » است .
چه بسا معلمان و کارمندانی که همان ابتدای خدمت بازنشسته می شوند و فرقی با یک « مترسک » ندارند .
در واقع بود و یا نبودشان در سیستم یکی است و چه بسا نبودن شان فایده ی بیشتری هم داشته باشد .
همان گونه که در یادداشت هم آورده ام ؛
اتفاقا مدرسه و آموزش و پرورش به برکت وجود افرادی چون شما غیر قابل تحمل شده است .
پایدار باشید .
نمیرفتی میخواستی ۳۵ سال دوم را خدمت کنی ؟!
بیش از اندازه خودش را جدی میگیرد.
نه دانشگاه درست و حسابی درس خوانده نه تحصیلات عالیه دارد. یک سایت راه انداخته و خودش را همه چیز دان میپندارد.
و بی مقدارند که چون مار برای هر شرایطی،
پوست اندازی مطابق دارند.
قادر به انتخاب یا اندیشه نیستند، همانند انگل
باید حتما به چیزی بچسبند. استقلال رای و عمل
ندارند. اعتماد و همنشینی را نشایند.
اما به نظرم، با چنین افراد، می بایست بیشتر
مهربانی کرد و بیشتر احترام گذاشت تا هم نقصان
شخصیتی شان جبران شود و هم شاید قدری شرمنده شده، متوجه کم مایگی شعور خود شوند.
تا شاید به اصلاح رفتار خود برآیند.
باید با چنین افرادی مدارا کرد.
توهم خود برتر بینی و خودشیفتگی دو بیماری تقریبا لاعلاج است
...
همکار محترم
محض رضای خدا حداقل دو مقاله از ایشان را
و سختی هایی را که تحمل کردند و خدمتی که به معلمان و فرهنگیان عزیز کردند را مطالعه می فرمودید بعد هر طور دوست داشتید قضاوت می کردید.
بازنشستگی که روزی فرا می رسد .و بعضی از بازنشستگان گرامی از روی علاقه یا اجبار و امرار و معاش،دوباره تدریس می گیرند.
قلم ایشان برای معلمان نوشت و برای فرهنگیان خواست
گل بی خار هم که خداست
سپاس
حس شما را خیلی ها دارند از جمله حقیر که شدیداً به بازخرید فکر می کنم و خروج از سیستمی که امیدی به بهبود آن نیست.
خانم بیات
سپاس از محبت شما
در این سیستم با « صداقت » نمی توان و نمی شود کار کرد .
هر چه صلاح خودتان و خانواده هست ؛ عین صواب است .
آرزوی موفقیت دارم .
سپاسگزارم از پدید آوردن《صدای معلم 》که باعث آشنایی با دوستان عزیز و ارجمندی شد که با خواندن نوشته هایشان ، می توان انرژی گرفت و ادامه داد. پس اگر تنها همین یک دست آورد باشد (که نیست و بیشتر است) کافیست...
سپاس از شما
تاسیس رسانه ی « صدای معلم » هم در راستای همان سخنان و رهنمودهای اساتید متفاوت تربیت معلم بود .
و البته از گریز از بی تفاوتی و ایفای تعهد و نقش اجتماعی .
پایدار باشید .
آقای فتحعلی زاده
چنین است و خواهد بود .
البته موقع مراجعت من به اداره آموزش و پرورش خبری از شکلات نبود !
انگار افراد را با زنجیر به صندلی ها بسته اند ...
پایدار باشید .
البته من سعی کردم معلمی « قانون مند » باشم و در وهله نخست به چیزی که می گویم ؛ عامل باشم .
من بر خلاف شما اگر به ابتدا بازگردم باز هم انتخابم حرفه ی معلمی خواهد بود البته نه در این سیستم .
پایدار باشید .
به نکته جالبی اشاره فرمودید چیزی که به انسان در این وانفسای آموزش و پرورش قوت قلب می دهد حس رضایت درونی است که انسان وجدانش آرام باشد که چیزی کم نگذاشته .
متاسفانه این سیستم به گونه ای است که نه تنها ایجاد انگیزه نمی کند بلکه انگیزه کار را سلب می کند و در مسیر کار و فعالیت با بی مهری های زیادی مواجه می شوی
وقتی با عشق و علاقه وافر وارد می شوی و بل انگیزه قوی می خواهی کار کنی و تاثیر گذار باشی اما در مقابل سنگ هایی که به سمتت پرتاب می شود و موانع و حسد و بی مهری و کوته نظری باید قوی باشی که کم نیاوری
زحمات و تلاش جنابعالی در عرصه تعلیم و تربیت بر کسی پوشیده نیست و قطعا او می داند و می بیند
آقای علی قربانی
سپاس .
مدت هاست خبری از شما نبود .
در این سیستم معیوب ؛ متفاوت بودن بسیار دشوار است و پشتکاری فراوان می طلبد .
امیدوارم این مملکت و مردمان ؛ عاقبت به خیر شوند .
پایدار باشید .
آقای رضا جباری
پایدار باشید .
شاید فراغت بازنشستگی زمان خوبی برای دست برداشتن از بعضی سیاه نمایی ها باشد.
منِ معلم انتظاری از اداره و همکار و غیره و ذلک ندارم که برای کارم ارزش قائل شود. خودم خوب بلدم برای خودم ارزش قائل شوم.
بفرمایید دستاوردها و اقدامات مثبتتان بجز ۳۵ سال سابقه چه بوده که انتظار رتبه ای بهتر داشتید؟
در آخر ان شاالله که خداوند از سر تقصیرات همه ما بگذرد و بی انصافی هایی که بعضا به اسم نقد به خلق الله عرضه داشتیم بر ما ببخشاید.
درود
بهتر است عنوان یادداشت را تغییر دهید.
همه معلمان با میل و انتخاب خودشان معلم میشوند و به میل خودشان هم بازنشسته میشوند!
مورد شما در استخدام و بازنشستگی چیز جدید یا خاص و منحصر به فردی نیست که با آن پز میدهید.
پایدار باشید!
اما نه جامعه قدردان است و نه مسئولان این حوزه.
میپندارم در دیگر نقاط جهان، به یک معلم واقعی پس از اینهمه سال تلاش، هم پاداش مادی تعلق میگیرد و هم جایگاه اجتماعی درخور. اما در این مملکت، پس از سالها خون دل خوردن، با حقوقی ناچیز، مدرسهای بیامکانات، و دانشآموزانی که گاه حتی احترام به معلم را واجب نمیدانند، مواجه میشویم.
با اینحال، آنچه از آقای پورسلیمان بهجا میماند تنها سالهای خدمتش نیست، بلکه صدایی است که در قالب «صدای معلم» شنیده شد و همچنان خواهد شد؛ صدایی که بازنشستگی برایش پایان راه نیست، بلکه آغاز فصل تازهای از روشنگری و نقد صادقانه نظام آموزشی است.
شاید مسئولان نشنوند، شاید جامعه آنگونه که باید قدردان نباشد، اما معلمی که قلم به دست میگیرد و از دردهای حرفهاش مینویسد، همچنان معلم است؛ حتی اگر در کلاس نباشد.
آقای زینعلی
از صداقت شما ممنونم .
من هم خوشحالم که دوستانی چون شما دارم و به آن مفتخرم .
آرزوی موفقیت دارم .
نگران سرزمین کوچکم هستم که در دهکده کوچکمان قدمت دیرینه دارد و قلم در این سرزمین نجات بخش بوده و هست .
معلمی که تا پایان ۳۵ سال خدمت، در آخرین زنگِ اخرین روز کاری، با بانگ بلند فرزندان خود را برای سر افرازی این سرزمین و تعامل با هم ولایتی ها دیگر، بیدار می کرد!
سیستم اموزش و پرورش کنونی نگرانی نسبت نسل های بعدی را هزاران برابر می کند !که چگونه قلم بدست گرفتن را می اموزند؟
فقط به کرم های شب تاب صمد به رنگی امید می توان بست که از ظلمت شب سیه می کاهند که متاسفانه زیر پای بی خردان کم فروغ تر می شوند.
با تقدیم شایسته ترین احترامات ارادتمند شما شهسوارزاده
جناب شهسوارزاده
دوستی با شما برای من افتخاری بزرگ است .
شاد و پایدار باشید .
با آرزوی موفقیت
جناب آقای موسوی
سپاس .
واقعا کار کردن در این نظام سخت و طاقت فرسا شده است .
خودشان هم می دانند و می بینند اما دریغ از ذره ای تحرک و تغییر .
پایدار باشید .
خانم ملک زاده
مهم این است بازنشسته ای را ندیدم که با رضایت و دل خوش از این سیستم تبعیض آمیز ، خلاقیت کش و سفله پرور خارج شود .
پایدار باشید .
آقای قرائتی در رسانه ملی گفتند: "در اسلام بازنشستگی نداریم".
شعور عرف و قانون و ... همین قدر می رسد.
اصل توانایی انجام کار است و ارزش کار آموزش، کمی نیست بلکه کیفی است که سپس در کمیت نیز اثر گذار است.
در هر صورت جناب آقای پورسلیمان از افراد مفید جامعه هستند و نه از افراد و معلمان بی تفاوت و تنبل و بدون احساس مسئولیت پذیری.
نفس گرمت دریغ شد؛ دریغ مدار
انشاالله سالهای پیش رو پرتوان و پر نشاط عرصهی رسانه را پیش ببرید و از حق بازنشستگان هم دفاع کنید.
خانم دکتر ناهید کریمی
در « حوزه عمومی » آموزش فعال بوده و خواهم بود .
پایدار باشید .
خانم سمانه
ناکارآمدی و از رده خارج بودن این سیستم به زعم من بسیار فراتر از افرادی است که ذکر کردید .
بدون تردید ؛ در این ناکارآمدی ؛ « تماشاچی ها » نقش اول را داشته و خواهند داشت .
پایدار باشید .
آقای قرائتی در رسانه ملی گفتند: "در اسلام بازنشستگی نداریم".
شعور عرف و قانون و ... همین قدر می رسد.
اصل توانایی انجام کار است و ارزش کار آموزش، کمی نیست بلکه کیفی است که سپس در کمیت نیز اثر گذار است.
در هر صورت جناب آقای پورسلیمان از افراد مفید جامعه هستند و نه از افراد و معلمان بی تفاوت و تنبل و بدون احساس مسئولیت پذیری.
نفس گرمت دریغ شد؛ دریغ مدار
و سپاس از محبت و لطف شما
برای این سیستم فرقی نمی کند چه کسی باشد .
معلم کلاس را پر کند و سر و صدا بلند نشود .
کاری به دیگران نداشته باشد همان گونه که صمد بهرنگی می گفت .
پایدار باشید .
ولی مطمئن باش،بعداز بازنشستگی میگی ای کاش زودتر بازنشست شده بودم.درزمان شاغلی (البته برای دلسوزان وافراد حرفه ای ) تمام فکر وذهنت آموزش وپرورش واعتلای آن است.
خانم مصطفوی
سپاس .
مشکل در رتبه و... نیست .
مساله این است که دیگر در این نظام نمی توان معلمی کرد .
امیدوارم دیگران بتوانند ....
البته در قامت منتقد و روزنامه نگار در این حوزه خواهم بود .
پایدار باشید .
باآرزوی تندرستی به جمع بازنشستگان خوش آمدید.
شما بازِ نشسته اید .
امیدوارم درکنار خانواده آغازگر دوره جدید زندگی با سرزندگی ،نشاط وامید فراوان باشید. انشاا.......
آقای فتاح .
پایدار باشید .
آقای سیروس جوادی نسب
سپاس .
بازنشستگی از معلمی به معنای کناره گرفتن از « رسانه » نیست .
در انتهای یادداشت آورده ام .
پایدار باشید .
آقای پورسلیمان گرامی
این چه خاکی است که بر سر ما و جامعه ما شده است،نمی دانم.
ما با جهان اجتماعی مان زنده به گور شده ایم.
جامعه ما شبیه آن نوزاد دختری است که وقتی پدرش می خواست او را زنده زنده به جرم دختر بودنش زیر خاک دفن کند، فقط این توانایی را دارد که برای مدت کوتاهی بی اختیار انگشت پدرش را بگیرد همین.
به باور من این کرور کرور ذهن آگاه و دل مالامال از عشق و دست پرتوان و چشم بینایی که زیر خاک استبداد دفن شده اند، به مانند هسته هلویی که صابعلی و پولاد زیر خاک کاشتند، بذر های در حال رویش زیر خاک روزمرگی ها هستند.
معلم هایی از جنس شما و همه انسان هایی که تسلیم روزمرگی نشده اند از تبار آن دانه های پوست کلفت و دل نازکی هستند که حاضر نشدند تنبلی کنند و خواستند که برویند و جوانه بزنند و رشد کنند.
و پر واضح است که روییدن سخت است و کاری است کارستان.
باید آنقدر آب بمکی و باد کنی تا پوست سخت دانه را بشکافی.
آنقدر درد بکشی تا ریشه بدهی، انقدر صبورانه تاریکی زیر خاک را تاب بیاوری و چشم انتظار خورشید خانم بمانی که به روشنایی و نور برسی.
و این تازه اول داستان عاشقی است....
اما من دلم می خواهد بین خودمان عهد ببندیم وقتی در خت هلو شدیم، مانند درخت هلوی کوچک که غم صاحبعلی را در دلش داشت و قهر کرده بود و شکوفه هایش را میوه نمی کرد،نباشیم.
من دلم می خواهد اگر توفیق روییدن و جوانه زدن و درخت هلو شدن را داشتیم ،غم های بزرگ و تاریخی مان را به کارهای بزرگ تبدیل کنیم و مسیری را برویم که توران خانم میرهادی رفت.
به زعم من "صدای معلم" درخت هلویی است که شما کاشتند.
خانم یوسفی
نمی دانم واقعا نام این کلنی وسیع را می توان « جامعه » نهاد ؟
امروز صبح به نانوایی رفته بودم .
دیدم آن کارگر خمیرگیر دارد در نانوایی سیگار می کشد ....
همان جا به او اعتراض کردم و گفتم که کار شما اشتباه است و غیربهداشتی .
جالب است که در میان آن جمعیت فقط من « اعتراض » کردم .
بقیه فرقی با « مرده » نداشتند .
یقینا درتمام مدتی که جنابعالی را شناختم حتی یک بارندیدم به نفع خود قلم بزنید وهمیسه در سمت درست قرارگرفتید دراین زمینه به قدر بضاعتم سعی کردم بیاموزم
آرزوی سلامت وتاقبت بخیری دارم
آقای اسماعیلی
به قول خودتان نه می شود تبریک گفت و نه تسلیت
مهر امسال بازنشسته شدم و دقیقا با همین تفکر که دیگر جای ما اینجا نیست
پایدار باشید
خانم ایازی
مهم این است که معلم از معلمی و کار خود لذت ببرد و مفید باشد .
متاسفانه و در حال حاضر چنین فضایی در اتمسفر آموزش نیست .
متاسفانه ؛
مدرسه آن سلامت ذاتی و کارکردی خود را از دست داده و از فلسفه وجودی خویش تهی گشته است .
پایدار باشید .
هميشه تنت سالم
لحظه. هاي زندگي. به كام رنگ دل ت ان. شاد
آقای امن زاده
و سپاس از شما دوست و همکار عزیز قدیمی در دبیرستان حکیم .
شاد و مانا باشید .
بازنشستگی شما را به جامعه ی تعلیم و تربیت ایران علی الخصوص مدیران بی عرضه و کوتوله و ناکارآمد تسلیت عرض می کنم .
خدا قوت و خسته نباشید.
نه پست و نه مقام و نه جایگاهی دارم ولی به عنوان معلمی ساده، به شما همکار محترم پیشکسوت ، بخاطر زحماتتان (قطعا خالصانه و از روی دلسوزی بوده ) خدا قوت گفته و دوره جدید بازنشستگی را خدمت شما تبریک عرض میکنم.
پایدار و مانا باشید.
آقای مهدی لو
سپاس بی کران از محبت صادقانه شما .
پایدار باشید .
شما نه امسال که سالهاست خود را بازنشسته کرده اید!همین که به قول مارک تواین؛«نخواستم مدرسه رفتنم، مزاحم تحصیلاتم بشود» نخواستید یا نتوانستید بی دغدغه و فعالیت اضافی رسانه ای برای روشنگری، روزگار بگذرانید و تنها یک حقوق بگیر معمولی باشید، یعنی که قبلا از آن سبک معلمی بازنشسته شده بودید. اما این بازنشستگی تقویمی ، در واقع نوعی برجستگی، بلندشدگی و از نو برگشتگی به حوزه آموزش و پرورش است تا با یک تجدید قوا و فراغت خاطر ، بهتر و بیشتر از دیروز بلندگوی صدای معلمان این مرز و بوم باشید و امیدوارم همواره سالم و سربلند باشید.
آقای افشار سمیرمی
سپاس .
تمثیل قابل تاملی بود .
امیدوار بودن به تغییرات در پارادایم های این نظام امری دشوار و حتی غیر قابل وصول به نظر می رسد .
پایدار باشید .
و بهتراست به آقای پور سلیمان بگویم به خودت ببال که از این همه رنجی که کشیدی این همه سپاسگزاری می شود / زنده باشی نه زندانی ( نوشته بی واژه یِ تازی است )
همکار عزیز در طول خدمت مهم ترین گوهر ارزشمند اینه که انسان شرافتش را به خاطر پست و مقام نفروشه..
کربلا به ما آموخت،
همرنگ جماعت شدن غلط است
اکثریت همیشه حق نیستن
لذابایدباحق بود ولو ۷۲ نفر باشن..
و در نهایت میبینی هر آنچه میماند بین تو و خداوند است نه بیت تو و مردم..
همه ی این مسئولین و مدیران نالایق که یا تملق و چاپلوسی صاحب پست و مقام شدن و حق شایسته ها را ضایع نمودن چند صباح دیگر اسیر خاک خواهند شد ولی با کلی مدیونی و حق الناس..
آموزش شاید امروز از ریل خارج شده باشد، اما مسیر را آنان نشان دادهاند که حتی اگر دیگر در کلاس نایستند، همچنان خودِ تعلیماند؛ زنده در یادها، جاری در اندیشهها، و ماندگار در جانِ هر پرسشگری که میخواهد بداند و بپرسد.
یادداشتتون با عنوان به پایان آمد این دفتر معلمی رو با دقت خوندم بیپرده صادقانه و تلخ بود انگار صدای جمعی از ما معلمها بود که سالهاست در سکوت داریم فرسایش رو تجربه میکنیم بیآنکه فرصت یا جرات گفتنش رو داشته باشیم
قلمتون رو ستایش میکنم برای صداقتش و برای جسارتی که این روزها کمیابه
در این وانفسای روزمرگی و تقلید صدای شما هنوز معلمانهست حتی اگر دفتر معلمی رو ببندید
با آرزوی سلامت و آرامش برای شما
ارادتمند