صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« از آن ادبیات حماسی پر سر و صدا، از آن ابر قهرمان ها و از آن اسطوره ها که انسان های بینا و شنوا برای خودشان ساخته اند در این کتاب خبری نبود »

یک روز هم در کتابخانه نابینایان مدرسه

شیرین یوسفی

گزارش صدای معلم از یک روز در کتابخانه نابینایان مدرسه  از آن جایی که در دو روز گدشته دلار افسار گسیخته و بی محابا دارد بالا می رود التهابی فراگیر همه ارکان و اجزای جامعه را فرا گرفته است. پیر و جوان، زن و مرد، کوچک و بزرگ، تولید کننده و مصرف کننده ...هم نگران اند.

فقط دلال جماعت است که کپکش خروس می خواند.

برای من مادر معلمی که سال های سال است علاوه بر فرزندان خودم یک آن از  فکر فرزندان مردم غافل نبوده ام و دغدغه خانه بزرگترمان یعنی ایران عزیز را با افتخار با خود دارم، مسئله ابعاد دیگری هم پیدا می کند که احساس می کنم دیگر بسیار فراتر از تاب آوری ام است.

چراها و چگونه هایی که در فضای ذهنی ام هر دم به شکلی جان می گیرند امانم را بریده است.

آخر جوان تحصیل کرده با دلار ۹۳ هزار تومانی چطور ازدواج کند؟ چطور کار پیدا کند؟ چطور زیر تعهد اداره یک خانواده برود؟ جوان کار آفرین چگونه کسب و کارش را سر پا نگهدارد؟ چطور سر سفره پدر و مادرش بنشیند در حالی که خودش باید نان آور خانه ای باشد؟

چاره چیست؟

لابد رفتن و دل کندن.

مگر مهاجرت کردن آسان است؟ کجا برود ؟ چطور برود؟ اصلا آخر چرا برود؟ مگر اینجا خانه او نیست؟ مگر انسان می تواند از ریشه اش جدا شود؟

و سر آخر این پرسش اساسی که چرا حسرت یک زندگی معمولی را بر دل مان گذاشته اند؟

در این فکرها بودم که تلفن زنگ زد.

مدیر عامل موسسه بود و می گفت جمعی از خیرین را باید میزبانی کنیم. در کمال بی میلی هماهنگ شدیم برای فردا.

صبح اول وقت از خانه زدم بیرون .سر راه به قنادی رفتم و چون مهمان های مهمی داشتیم قرابیه گرفتم. جلسه خوب برگزار شد و انشالله که نتیجه اش کار نیک اثر گذاری خواهد شد.

در آخر جلسه مهمان ها خواستند از کتابخانه نابینایان مدرسه هم بازدیدی داشته باشند.

برای من که عمری را در مدرسه و با کتاب و کاغذ گذرانده بودم این بازدید علی القاعده نباید تازگی می داشت. ولی اعتراف می کنم که تازگی داشت آن هم چه تازگی بکر و ناب و سکر آوری.

اینجا کتابخانه ای بود با پر از کتاب هایی با ورق های سفید سفید.حتی یک خط هم روی ورق کتاب ها وجود نداشت.

کتاب ها مانند دفترهای سفید و بی خطی بودند که کنار هم چیده شده بودند.

دست بردم و یکی از آن ها را از قفسه برداشتم. ورقش زدم ، جلد پشت و روی کتاب را ورانداز کردم. سر و ته اش کردم، اما چیزی دستگیرم نشد .

به آقای کتابدار گفتم : عنوان این کتاب چیست؟ کتاب را از دستم گرفت.انگشت هایش را روی جلد کتاب لغزاند و گفت:  شاهنامه.

بعد جلد کتاب را باز کرد و دوباره انگشتانش را روی صفحه اول کتاب حرکت داد و گفت:

داستان  رستم و اسفندیار. چاپ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان...

در حالی که داشت درباره کتاب توضیح می داد ، دوباره کتاب را از دستش گرفتم  در حالی که صفحه به صفحه ورقش می زدم دنبال تصاویر ذهنی ام از جنگ رستم و اسفندیار بود. ولی در صفحات کتاب جز سفیدی سفید هیچ نبود.

انگار هیاهوی میدان رزم، چکاچک شمشیران دو پهلوان نامدار در لا به لای صفحات سفید کتاب گم شده بود.‌

از آن ادبیات حماسی پر سر و صدا، از آن ابر قهرمان ها و از آن اسطوره ها که انسان های بینا و شنوا برای خودشان ساخته اند در این کتاب خبری نبود. کهن الگوهای جهان انسان های بینا و شنوا خاموش و مستور اما باشکوه و اغواگر و باصلابت در جهان روشن دلان نابینا درس مقاومت، شرافت ،صداقت و عشق و تاب آوری می دادند.

در همان کتابخانه ویژه دو دانش آموز نابینای کلاس دومی با جدیتی تام داشتند با ماشین پرکینز مشق نوشتن می کردند.

مسئوول کتابخانه نحوه کار خودش و همکارش در کتابخانه نابینایان را به مهمانان ما توضیح می داد. می گفت خودش ماشین های پرکینز را تعمیر می کند تا آموزش بچه ها نابینا مختل نشود و با خوشحالی از چاپگر نویی که به تازگی برای کتابخانه گرفته بودند می گفت.

چون می توانستند فایل های متنی و کتب غیر درسی بیشتری را به صورت بریل برای بچه ها نابینا چاپ کنند ؟

آن چه در این نیم ساعت دیدم و شنیدم و فهم کردم چنان مرا دگرگون کرد که قلم و بیانم عاجز از نوشتن آن است.

مخلص کلام این که ناامید و مایوس و خشمگین و لاعلاج از خانه خارج شده بودم ولی حالا که دارم به خانه برمی گردم چنان از آنچه دیدم و دریافته ام به وجد آمده ام که می توانم دوباره  امیدوار، پرانگیره و سرشار از عشق به خانه بر گردم.

پیش خودم سرخوشانه برای دلار و سکه و کاسبان تحریم و بدخواهان ملک و میهن رجز می خوانم.

آهای کاسبان تحریم! هر چقدر می خواهید در کار توسعه و آبادانی ملک و میهن اخلال کنید ...

اما بدانید و آگاه باشید :

ما داشته هایی داریم که برای پاس داشت و حراست و پروراندن شان همچنان تاب خواهیم آورد تا روزهای سخت وطن را تا ایرانی آباد و توسعه یافته داشته باشیم.

گزارش صدای معلم از یک روز در کتابخانه نابینایان مدرسه

گزارش صدای معلم از یک روز در کتابخانه نابینایان مدرسه

گزارش صدای معلم از یک روز در کتابخانه نابینایان مدرسه

گزارش صدای معلم از یک روز در کتابخانه نابینایان مدرسه


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گزارش صدای معلم از یک روز در کتابخانه نابینایان مدرسه

چهارشنبه, 24 بهمن 1403 14:01 خوانده شده: 33 دفعه چاپ

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور