آموزش و پرورش در ایران رنج های مزمنی را از دیر بازتجربه می کند که از منظر ساختاری و کارگزاری نشانگر غیبت و غربت « نظام دانایی » در حوالی آن است.
هزاران مدرسه خشتی ،کپری ، سنگی و کانکسی، طبقاتی شدن آموزش با تنوع حیرت آور مدارس ، فقر یا فقدان امکانات و ابزار آموزشی و تربیتی ، ترک تحصیل رو به تزاید دانش آموزان به دلایل معیشتی و فرار و فراموشی اصل ۳۰ قانون اساسی جلوه هایی از ذبح عدالت در حوزه تعلیم وتربیت است که نسبتی با نظام دانایی برای فرایند توسعه پایدار ندارد.
بحران در تامین نیروی انسانی ، فرایند پرانتقاد جذب و گزینش معلمان که در سال های اخیر به سان بنگاه اشتغال زایی درآمده است ، فقدان اثربخشی و کارآمدی لازم دانشگاه فرهنگیان در تربیت شایسته معلمان ، سهم اندک آموزش و پرورش از تولید ناخالص ملی (GDP) که براساس گزارش کمسیون ملی یونسکو از سال ۷۹ تا ۹۳ معادل ۲ و حداکثر ۳/۶ درصد بوده است که بیش از ۹۰ درصد آن به حقوق معلمان و پرسنل اداری اختصاص می یابد؛ بخشی دیگر از کاستی های حوزه تعلیم و تربیت است که در نظام دانایی ، محل و محملی برای ظهور و بروز پیدا نمی کند.
از سوی دیگر مطالبه حقوق صنفی ، رفع تنگناهای معیشتی و عدم برخورداری از رفاهیاتی که حق فرهنگیان است پاسخ شایسته ای را دریافت نکرده است و چه بسا پی گیری مطالبات صنفی ، کنشگران این عرصه را در خلاء پر ابهام « سازمان نظام معلمی» با تهدیدات و هزینه های گوناگون مواجه ساخته کرده است.
سنتز رویکردهای ایدئولوژیک با ادغام و انحلال در سیاست های فاجعه بار بورژوازی و متغیرهایی که به طبقاتی شدن آموزش منجر شده است، عدم توفیق برنامه های درس ملی و سند تحول و اهداف تعلیم و تربیت را درپی داشته است و چندین نسل از فرزندان این سرزمین را در فضای پارادوکسیکال نظر و عمل مدعیانی قرار داده که از حیات طیبه بسیار سخن گفته اند .
در شرایطی این چنین پر واضح است که دانش آموز فاقد دانش و مهارت های لازم برای آینده زندگی خویش است و ماهیت کارکردی و اثر بخشی نظام تعلیم و تربیت در تحکیم بنیادهای « نظام دانایی » به کاستی می گراید .
گفته می شود که ایرانیان در رده های اول هوش برتر در جهان هستند اما بر نظام رسمی و غیر رسمی تعلیم و تربیت این سرزمین چه می گذرد که میانگین نمرات کودکان و نوجوانان این سرزمین، در دوره ابتدایی و متوسطه اول در آزمون تیمز و پرلز دربین کشورهای شرکت کننده همانند آزمون های نهایی دانش آموزان متوسطه دوم در قعر قرار دارد و سنخیتی با مناسبات معطوف به الگوهای نظام دانایی نمی یابد.
از سوی دیگر اکنون دانش آموزان ما با طیفی وسیع از ناهنجاری ها و بزه های اجتماعی متنوع مواجه اند که در کنار تاثیر متغیرهای گوناگون سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در بروز آن حاکی از فقدان راهبرد عالمانه و منسجم در تحکیم نظام دانایی و ارزشی است .
نظام تعلیم و تربیت این سرزمین ، با ۲۴ وزیر ۹ سرپرست، ۲۵ نوع مدرسه، ۲۱ سهمیه برای ورود به دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی ، چهار نظام آموزشی ،حجم فربه کتابهای درسی (۱۲۶ کتاب برای ۱۲سال تحصیلی) در کنار مدیران ناکارآمدی که با رانت های گوناگون از جمله اپورتونیست هایی که از ستادهای انتخاباتی سر در می آورند و خود را بر سر فرهنگ این سرزمین آوار می کنند مواجه است علاوه برآن باید از دخالت های بی حد و حصر اَغیار در ساحت تعلیم و تربیت یاد کرد که عدم تعادل های موجود و پس افتادگی های کنونی را رقم زده است .
دال مرکزی سخن ما این است :
حل و فصل ابرچالش های نظام تعلیم و تربیت تنها در سپهر « نظام دانایی » امکان تحقق می یابد . آن گونه که عبور از همه دشواری هایی که بر پیکره این سرزمین سنگینی می کند تنها با مرجعیت خرد و دانش و با راهبری و پیش آهنگی اهالی فرزانه وفادار به آیین خرد ممکن و میسر خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.