امروز به طور رسمی خدمت سی ساله من در آموزش و پرورش پایان یافت و قاعدتا به طور رسمی بازنشسته می شوم . سی سال برای آدمی در واقع بهترین و نادرترین دوره زندگی و عمر او می باشد . دوره ای که توام با شور جوانی ، انگیزه بالا برای کار و ساختن و امید به فردای بهتر است .
برای جمع بندی آنچه که در این سه دهه پشت سر گذاشتم نگاهی سریع به آنچه که گذشت می کنم :
دوره کودکی و نوجوانی ام در هوای یک مهندس کشاورزی یا افسر پلیس وظیفه شناس گذشت ! رویایی که از آن لذت می بردم و همیشه مهندس کشاورزی سوار بر یک لندرور یا پلیسی شیک پوش در جاده ها را تصور می کردم ! این رویا با بزرگ شدنم رفته رفته رنگ باخت و در پایان دوره متوسطه منجر به علاقه مندی و شیفتگی به شغل آموزگاری و معلمی شد .
در دوره متوسطه رشته حسابداری خواندم ولی در آزمون کنکور تربیت معلم را برگزیدم و وارد مجموعه آموزش و پرورش شدم .
در همان آغاز دبیران و دوستانی که در کسوت معلمی بودند مرا از ماندن در آموزش و پرورش بر حذر می داشتند و در نهایت ماندن در این شغل را به تنهایی کافی نمی دانستند و توصیه می کردند که حتما شغل دیگری در کنار معلمی داشته باشم !
من در این شغل ماندم ! نه پس کشیدم نه وارد شغل دیگری به موازات شغل معلمی شدم ! آن هم به مدت سی سال از بهترین دوره زندگی و جوانی خود را برای آن گذاشتم .
حال ماموریت کاری و شغلی ام در این زمان به پایان رسیده است و از منظر یک عضو از خانواده بزرگ فرهنگیان ایران موظف به آسیب شناسی آنچه که در این دهه ها بر من و هم نسلانم گذشته هستم .
عنوان این نوشتار را « آموزش و پرورش در تعلیق » گذاشتم ! و در ادامه توضیح خواهم داد که چرا آموزش و پرورش در ایران در تعلیق است !
۱- بودجه نویسی در ایران و بودجه وزارت آموزش و پرورش
در نظام بودجه نویسی کشور تقریبا هیچ سالی نبوده است که وزارت آموزش و پرورش دچار ابربحران همیشگی و مزمن کسر بودجه نباشد ! نزدیک به ۹۸ درصد بودجه آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق و هزینه های جاری آن می شود ! و از همین روست که نظام آموزش و پرورش همه ساله با مشکل عدم تامین بودجه برای پرداخت سرانه دانش آموزی ، عدم پرداخت پاداش معلمان بازنشسته که گاه با تاخیر دو ساله و به صورت اقساط و با احتساب نرخ تورم عملا ارزش پاداش تا یک سوم یا بیشتر سقوط می کند !
عدم تامین اعتبار برای مدارس محروم و کم برخوردار ، عدم تامین بودجه برای نوسازی مدارس ، عدم تامین اعتبار برای حذف مدارس کپری و یا فرسوده و خطرناک ! عدم پوشش بیمه مناسب و شایسته و کامل برای معلمان ، عدم تامین بودجه جاری مدارس که عملا مدارس را از عنوان رایگان بودن خارج کرده و هزینه مدارس را بر دوش خانواده ها نهاده است ! و عدم تسهیلات حمایتی و رفاهی از معلمان برای برخورداری از مسکن ، خرید اتومبیل و داشتن حداقلی از توانایی جهت مسافرت و ...
از نخستین سال ورودم به کسوت معلمی تا آخرین روز پایان آن هیچ سال و ماه و زنگ تفریحی نبود که همکاران از حقوق پایین معلمی نسبت به سایر دستگاه ها و تسهیلات و امکانات رفاهی آن و رنج خانواده و عمر بر باد رفته نگویند و آه از نهاد بر نیاورند و اندوهی عمیق بر چهره شان ننشیند . بخشی از این شکایت ها در حدود درد و دل فردی یا محفلی بود و بخش دیگری از همکاران سالهای سال اقدام به تجمعات و تحصن ها و اعتراضات کردند و گرچه گاه گشایشی هر چند کوچک حاصل شد ولی اغلب مطالبات همچنان بر زمین ماند و این شکایت و اعتراض و رنج از تبعیض و درماندگی از زیست حداقلی آن طور که شاهد و ناظریم اینک در کسوت بازنشستگی هم باید تداوم یابد و گویی این حرمان را پایانی نیست !
۲- نگرش ایدئولوژیک بر نظام تعلیم و تربیت
دومین کلان آسیبی که بر آموزش و پرورش سایه انداخته و عمر آن به سال ۵۷ و ادعای برساخت انسان تراز نوین و الگوی جهانی دارد .گفتمان ایدئولوژیک تمامی ساحت های زیست دانش آموزان و آموزگاران و معلمان و دبیران و کادر نظام آموزشی را در برگرفته و هر چه زمان گذشته نه تنها در آن تعدیل یا اصلاح و انعطافی صورت نگرفته که بر ضخامت آن نیز افزوده شده است ! باور و نگاه ایدئولوژیک پدیدآورندگان ۵۷ به انسان ایرانی چونان مومی است که باید طبق میل و خواست و هدف گذاری ذهنی ، فکری ، عقیدتی آنان ساخته و پرداخته شود تا از نو انسان نوین مورد نظر خود را به منصه ی ظهور برسانند ! از همین رو از لحظه ای که یک دانشجو ، رشته تربیت معلم یا دبیری را بر می گزیند و پس از کسب رتبه علمی وارد پروسه مصاحبه ی عقیدتی - ایدئولوژیک می شود باید خود را مجزا از دنیای واقعیت آدمیان محاسبه کند و چونان تبعیدی در جزیره ای با مقررات ویژه زیست دوره دانشجویی و تمام دوره خدمت و کار و اشتغالش را با آن مطابقت دهد ! از نحوه پوشش تا شرکت در برنامه ها و آزمون های عقیدتی ، سیاسی ، دینی و فقهی همه و همه باید در چارچوب از پیش تعیین شده و ثابتی باشد و هراس و اضطراب مداومی که به مدت بیش از سه دهه به جان بخرد تا مبادا از این چارچوب ها تخطی نماید !
این چتر ایدئولوژیک در ادامه تمامی کتب درسی و کلاس های درسی و حتی فوق برنامه دانش آموزان را نیز در بر می گیرد . به جز کتاب های اختصاصی دینی و قرآن و آمادگی دفاعی ، برنامه های هر روزه صبحگاهی قرآن و دعا و شعار ، نمازهای هر روزه و احکام و مناسبت های مختلف عزاداری و سوگواری و ادعیه و شرکت در تظاهرات های سیاسی و برنامه های مساجد و حضور طلبه ها در کلاس های مدارس و اخیرا هم آوردن تابوت و برگزاری برنامه تشییع در مدارس ؛ تقریبا در اکثر کتابهای درسی مطالب یا تصاویر عقیدتی و سیاسی درج شده است و می توان گفت هر لحظه دانش آموزان بدون آن که از منظر جامعه شناسی ، روان شناسی ، روش های تعلیم و تربیت و شرایط ذهنی و روحی و روانی مورد توجه و سنجش قرار بگیرند در معرض بارش مداوم و بی وقفه تعالیم ایدئولوژیک هستند بدون آنکه نتایج و فرجام این گفتمان چندین ده ساله مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد !
فرجام چنین گفتمانی برای همه دست اندرکاران تعلیم و تربیت هم به وضوح عیان شده است اما هیچ کس در هیچ حوزه ای جسارت و شجاعت یا احساس مسئولیت اخلاقی و وجدانی در بیان آسیب های این شیوه تعلیم و تربیت را ندارد و سال از پی سال و نسل از پی نسل در چنبره نفاق ، ریا ، تناقص و تعارض ، تشدید شکاف خانه با مدرسه و مدرسه با جامعه و انحطاط هویتی و معرفتی و اخلاقی و ملی نسبت به سرنوشت کشور و جامعه و آینده میهن را در پی داشته و دارد .
نظام آموزشی کشور به تکثر ، تنوع ، حضور شادی ، بازی ، موسیقی ، هنر و طیف های رنگارنگ سلایق و خواسته های کودکان و بچه ها در مدرسه یا اعتنایی ندارد و یا بدان نگرش حاشیه ای دارد !
با این توصیف و شرح ماوقع به عنوان نخست این نوشتار می رسیم که آموزش و پرورش در ایران در تعلیق است ! بدین معنی که دهه هاست هم از منظر مادی ( نظام بودجه نویسی ) و هم از منظر معنوی ( جذب نیرو و تالیف کتب درسی و برنامه های آموزشی برای دانش آموزان ) در بن بست و تعارض و بی آیندگی است ولی بدون کنکاش و نقادی راه طی شده و چاره جویی و درمان و جست و جوی پاسخ به تماشای این روزمرگی تباه کننده نشسته ، شاید که گلیم خویش از این ورطه بر کشد تا روزی که برگه ی پایان ماموریت و اشتغال به کار را دریافت کند و این راه فروبسته را به دیگری بسپرد !
تا روزی که وزارت آموزش و پرورش از این « تعلیق » ایران سوز و زندگی ستیز خارج نشود امیدی به سامان گرفتن نظام تعلیم و تربیت نیست .
در پایان این راه و سپری شدن مقطع طلایی از عمر معمولی که آدمیان باید طی کنند تا روزی که به نزدیک یا دور به میهمانی مرگ و آن خواب ابدی بروند باید یادآوری کنم که علی رغم همه این ناملایمات و ناراستی ها و عسرت و دژخویی روزگار ، اکثریت قریب به اتفاق همکارانی که سالهای سال در کنار هم جوانی خود را برای فرزندان و نونهالان ایران گذاشتیم از هیچ کوششی برای تعالی و شکفتگی و شکوفایی بچه های ایران در حد توان خود دریغ نورزیدیم ، بدان امید که نسل آینده روی سعادت و توسعه را ببیند و آن گونه که بایسته است قدر بیند و به حقوق شایسته خود دست یابد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
و ملعون باد مجلسی که با قوانین ناقص و بد غصب شغل را بوجود می آورد و ملعون باد سازمان اداری و استخدامی که قوانین بد را اجرا می کند و ملعون باد وزیر و معاون وزیر و مشاور وزیری که لایحه خوب و درستی که غصب شغل بوجود نیاید به مجلس نمی فرستد.
ملعون باد غاصب و حامی غاصب و تایید کننده غاصب و هر علم و عمل و نفسی که آفریننده و ادامه دهنده غصب است.
ملعون و بی برکت باد مال و درآمد غاصب ولو همسری گرفته باشد و به اولادی خورانده باشد.