این روزها و در گروه ها و کانال ها ، به کرات سخن از « مطالبه گری » به میان می آید .
به واقع ؛ مطالبه گری چیست ؟ و چه کسی را مطالبه گر می نامند ؟
8 سال پیش در یادداشتی با عنوان : « کنش گری در آموزش و پرورش ؛ معلم کنش گر کیست ؟ » نوشتم : ( این جا )
« در ابتدا لازم است برای روش تر شدن این مفهوم تعریفی از « کنش گری » ( Activism ) ارائه شود .
کنش گری یا اکتیویسم به فعّالیّتهای مختلف در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و یا زیست محیطی با هدف ایجاد تغییر در این سامانهها گفته میشود. فعالیتهای مرتبط با کنش گری گستره وسیعی دارند و از نوشتن نامههای سرگشاده به روزنامهها و سیاست مداران تا برگزاری کارزارهای سیاسی ، بایکوت اقتصادی، راهپیمایی خیابانی، اعتصاب، تحصن و اعتصاب غذا را شامل میشود.
می توان گفت ؛ معلمی که نسبت به وضعیت موجود بی تفاوت نبوده و برای رسیدن به نقطه مطلوب فعالیت می کند ، « کنش گر » نامیده می شود .
معلمی که به دنبال تغییر است و نسبت به وقایع و رخدادهای آموزش و پرورش تحلیل دارد ؛ کنش گر است .
اما در این فرآیند ، آن چه می تواند « کنش گری » را به یک مفهوم و یا سازه اثرگذار تبدیل کند ؛ تعیین و تبیین هدف و حرکت و مطالبه گری بر اساس هدف است .
این نقطه ، می تواند محل مناقشه و نزاع میان فعالان این حوزه گردد .
معلمی که در مورد مشکلات آموزش و پرورش و حتی درس خود نامه می نویسد و آن را منتشر می کند و یا در « رسانه » فعالیت می کند کنش گر است .
« کنش گری » و « مسئولیت پذیری » ارتباط مستقیمی با یکدیگر دارند .
معلمی که نسبت به وضعیت موجود بی تفاوت نیست و در جریان روزمره آموزش و پرورش و مدرسه استحاله نشده است و به دنبال کسب « هویت شغلی و سازمانی » خویش است می تواند در حوزه « کنش گری » طبقه بندی شود . در جامعه ی توده ای همانند زمینی که از پوشش گیاهی تهی شده امکان هر گونه خطر و فاجعه ای پیش بینی می شود .
اما نکته مهم آن است که کنش گری در آموزش و پرورش و در میان معلمان تا چه حد عمومیت داشته و آیا کنش گری به یک فرهنگ سازمانی تبدیل شده است ؟
تعداد معلمانی که به خاطر مشکلات خویش و نیز آموزش و پرورش در حوزه « نویسندگی » فعال هستند چقدر است ؟
همچنین معلمانی که در حوزه « تشکل » به کنش گری می پردازند چند درصد از کل جامعه فرهنگیان کشور را شامل می شوند ؟
متاسفانه آمار دقیقی از تعداد فرهنگیان و معلمانی که در حوزه « نویسندگی و رسانه » فعالیت می کنند در دست نیست .
نگاهی به میزان نوشته ها و آثار در رسانه های مکتوب مانند روزنامه ها و نیز سایت های معلمی نشان می دهد که متاسفانه این آمار پایین بوده و رضایت بخش نیست .
البته منظور در این جا نوشته ها و آثاری است که به منظور حل مساله و نیز تغییر وضعیت موجود صورت می گیرد .
در همایش بررسی موانع فعالیت سازمانهای مدنی در ایران که با حضور مقصود فراستخواه جامعه شناس ،بهمن کشاورز، حقوقدان، محمد کیانوشراد، نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی، کمال اطهاری، اقتصاددان و سعید دهقان، وکیل دادگستری در در دی ماه سال 1394 برگزار گردید؛ موضوعات مهم و راهبردی مطرح گردید که به برخی از آن ها اشاره می شود :
" * در کشور ما تعداد سازمانهای مردم نهاد به نسبت جمعیت کشور، نسبت یک درصد دارد، در صورتی که در کشوری مثل کنیا، این رقم شش درصد است.
* طبق اعلام مرکز آمار ایران در سال ٨٣ تعداد هفتهزار و ٩٥٣ سازمان مدنی در کشور وجود داشت که حدود ٢٩١ هزار نفر در آنها مشغول به کار بودند که از این تعداد، نزدیک به نیمی از آنها را بانوان تشکیل میدادند.
*در سال ٩٤ جمعیت ایران حدود ٧٨ میلیون نفر است که ٢٩١ هزار نفر از آنها با نهادهای مدنی ارتباط دارند که این تعداد کمتر از نیمدرصد جمعیت ما را تشکیل میدهد » .
این وضعیت می تواند قابل تعمیم به جامعه آموزش و پرورش و معلمان هم باشد .
می توان این گونه نتیجه گیری کرد که کم تر از نیم درصد از جامعه بزرگ معلمان در تشکل ها فعالیت دارند !
البته در این نوشتار در پی یافتن دلیل و یا چرایی این وضعیت نیستیم .
اما نکته مهم آن است که در این جامعه نیم درصدی تشکل های فرهنگی نیز رویه و یا تئوری مشخصی برای کنش گری اقتضایی و یا واقع بینانه وجود ندارد !
وقتی در جامعه ای مفاهیم و ساز و کارهایی مانند تحزب ، تشکل و کار گروهی نباشند ؛ وضعیت آن جامعه و تحلیل چرایی رفتارهای افراد پیچیده و غیر قابل پیش بینی و حتی متناقض می شود .
جامعه ی دموکراتیک ، زنده و پویا نیازمند نهادهایی است که مهم ترین برآیند و محصول قابل مشاهده ی آن ، بروز و ظهور « رفتارهای مدنی » در رفتار و کنش شهروندان آن است .
وقتی جامعه ای از این « ستون ها » مانند احزاب و رسانه های حرفه ای تهی باشد کار آن گره می خورد و ممکن است در نهایت با « انسداد و بن بست » مواجه شود .
وضعیتی که مهم ترین نمود و نماد آن ناامیدی و ترس خواهد بود .
فرآیند مطالبه گری در یک جامعه هم عمدتا توسط این دو نهاد یعنی رسانه و حزب تعریف و پردازش می شود .
عصاره و شاکله کار گروهی در خانواده و مدرسه پایه ریزی ، تمرین و محکم می گردد و جامعه و فرصت های سیاسی و اجتماعی مهم ترین محل برای بروز آن می شود .
با این وجود و با گذشت بیش از چهار دهه نه نظام حکمرانی به این مساله مهم پرداخته و حتی موانعی در برابر ایجاد و گسترش آن ایجاد کرده و نه کلیت جامعه انگیزه ، حوصله و یا جدیت لازم را برای ورود به چنین موضوعات و مباحثی را از خود نشان داده است .
برای توجیه این کم کاری و مسئولیت گریزی هم به انواع بهانه های ریز و درشت استناد می کند در حالی که مهم ترین دلیل « نداشتن اراده » است .
در جامعه ی توده ای همانند زمینی که از پوشش گیاهی تهی شده امکان هر گونه خطر و فاجعه ای پیش بینی می شود .
در انتخابات اخیر که شبکه های مجازی و اجتماعی مهم ترین و راهبردی ترین آوردگاه فکری و لجستیکی جامعه ی درگیر این موضوع بود سعی کرد تا آن خلاء تاریخی را فقط برای « حصول نتیجه » پر کند .
گروه ها و کانال های زیادی از قبل و یا جدید ایجاد شده و سعی در ایجاد موج و کنش در جامعه می کردند .
جامعه قطبی شده ایران بدون داشتن فکت های مهم و قابل اتکاء برای پیش بینی نتیجه نهایی از هر ابزاری برای « حساس » کردن گروه های مختلف اجتماعی استفاده کرد تا ایده ی خود را به عنوان ایده کامل و کارآمد معرفی کند و آنان را وادار به کنش نماید .
اما پرسش این است که این گونه روش ها و مسیرها در حالی که به تدریج به بخش بی تفاوت های مطلق جامعه ایران افزوده می شود تا کی و کجا کارایی خواهند داشت ؟
به عنوان مثال ؛ در فقدان عناصر دموکراسی و کنش گری ( مطالبه گری ) حرفه ای و واقعی ، جامعه ی حساس شده باید منتظر اظهار نظرها و واکنش چیزهایی مانند سلبریتی ها و چهره ها باشد . سلبریتی هایی که بعضا و یا عمدتا خودشان هم تحلیل درست و یا واقع بینانه ای از « وضعیت موجود » نداشته و « نقطه ی مطلوب شان » هم مرز چندانی با توهم و رویا پردازی ندارد .
و از آن که در جامعه ی ما مسئولیت پذیری و پاسخ گویی جایگاهی ندارد ؛ چگونگی ادامه مسیر و مطالبه گری مدنی هم توسط این چهره ها برای مردم باز نمی شود و از کنار آن عبور می کنند .
اکنون مسعود پزشکیان در پس آن صحنه ها و کش و قوس ها ؛ رئیس جمهور ایران شده است .
اکنون مهم ترین دغدغه ی طرفداران و حامیان پزشکیان مساله انتخاب کابینه و نوع و جنس چینش آن است .
این روزها و در حوزه ی عمومی کلمات و عباراتی مانند « مجاهدان روز شنبه » ؛ « اصحاب زنبیل و یا زنبیل به دستان » و... زیاد دیده می شود .
باب شدن و ترس از نفوذ این ها دقیقا به فقدان همان مطالبه گری حرفه ای از مسیر رسانه و تحزب باز می گردد .
به واقع اگر چنین محمل هایی تعریف و عملیاتی شوند دیگر ترسی از نفوذ فرصت طلب ها برای اشغال مناصب و جایگاه ها نخواهد بود .
چرا که در فرآیند مطالبه گری شفاف از دو مسیر تحزب و رسانه ظرفیت و کارایی افراد شناخته شده و در نهایت هر کسی متناسب با قد و توان خویش در جایگاه اصلی قرار می گیرد .
و در نهایت جامعه به یک ثبات روانی و امنیت فکری برای طراحی یک آینده روشن و عقل محور قرار خواهد گرفت .
نظرات بینندگان
از این بی عرضگان غاصب، کدوم مطالبه گری؟!