مردی که روبهرویم نشسته بود، کمتر از چهلسال داشت، ولی حداقل بیست سال درگیر اعتیاد به مواد مخدر بود. او بارها اقدام به ترک کرده بود، ولی هربار در درمان شکست خورده و باز به اعتیاد برگشته بود. در اولین جلسه ملاقاتمان برای توضیح اینکه چرا دچار اعتیاد شدهاست، داستان کودکیاش را تعریف کرد و گفت که بارها از پدرش کتک خوردهاست. این مرد علت اعتیادش را تنبیهشدن توسط پدر بداخلاق و سرزنشگرش میدانست. در اینکه رفتار این پدر نادرست بوده است، جای هیچ تردیدی نیست. تنبیه فیزیکی کودکان بههر دلیلی مساوی است با شکنجه و به هماناندازه که هیچ حقوقدان، جامعهشناس یا روانشناسی در هیچ شرایطی شکنجه را حتی برای متهم و مجرم تایید نمیکند، تنبیه فیزیکی کودکان را هم در هیچ شرایطی قابل توجیه نمیداند. ولی موضوع بحث من چیز دیگری است: آیا بهراستی تنبیهشدن این آقا توسط پدرش علت اعتیاد او بوده است؟
فیلسوفان بزرگ که در حوزه «نظریه شناخت» کار میکنند (از سقراط گرفته تا دیوید هیوم ) بحث مفصلی راجع به «علیّت» داشتهاند و به این مسئله پرداختهاند که در چه شرایطی میتوانگفت A دلیل B است.
از نظر آنها درصورتی میتوانگفت که A دلیل B است که اولا هرگاه A وجود دارد، B هم به وجود بیاید و دوم اینکه همیشه A از نظر زمانی مقدّم بر B باشد و سوم هیچگاه B بدون A و خودبهخود نیاید.
مثلا ما میتوانیم «باسیل کُخ» را عامل بیماری «سِل» بدانیم؛ چون بیماری سل هیچگاه بدون حضور باسیل کُخ یا «مایکوباکتریوم توبرکولوزیس» یا مقدّم بر آن ایجاد نمیشود؛ اما اخیرا معلوم شده است که باسیل کُخ به تنهایی نمیتواند باعث ایجاد سل شود، بلکه برای این منظور لازم است که عوامل دیگری همچون ضعف سیستم ایمنی هم وجود داشته باشد؛ بنابراین حتی گفتن اینکه باسیل کُخ «عامل و علت» سل است، غلط است و باید بگوییم که سل یک بیماری چندعلتی است که باسیل کُخ برای آن ضروری است، یعنی باسیل، «شرط لازم» بیماری است، اما «شرط کافی» نیست؛ بنابراین بهجای مدل تفکر «دکتر رابرت کُخ» (1910-1843 ) کاشف این باسیل که به «علیت خطی» فکر میکرد، امروزه ما «علیت شبکه ای» را برای ابتلای به سل فرض میکنیم.
وقتی بهجای «نگاه خطی»، «نگاه سیستمی و شبکهای» داشته باشیم به واقعیت نزدیکتریم و امکانات بیشتری هم برای مداخله داریم.
حالا برگردیم به آقایی که علت اعتیادش را تنبیه شدن در کودکی میدانست و درضمن برگردیم به «مدل خطی کُخ» .
یکی از تفاوتهای مهم دانشمندان با افراد کمدانش این است که آنان «سیستمی» میاندیشند؛ بنابراین همیشه درحال کاوش برای گسترش این شبکههای علتومعلولی هستند و بهسرعت قانع نمیشوند.
تفاوت مهم درمانگران حرفهای و دانشمحور با مشاوران سنتی هم این است که درمانگران حرفهای، پیشفرضهای مراجع را بدون چالش نمیپذیرند، درحالیکه یک مشاور سنتی و یک دوست و آشنای خانوادگی ممکن است بهسادگی بپذیرد که این آقا معتاد شده، چون پدر بداخلاقی داشته است؛ بنابراین بلافاصله شروع به سرزنش و شماتت پدر این آقا کند.
از نظر افراد کمدانش، یا راهحلها خیلی سادهاند و یا مسائل، راهحل ندارند (و این یعنی تفکر صفر و صد) چراکه آنها با مدل علیت خطی میاندیشند؛ در حالی که ازنظر دانشمندان اکثر مسائل بدون راهحل نیستند، ولی دست یابی به راهحل درست مستلزم مشاهده دقیق، اطلاعات وسیع و فرایند پیچیده تجزیه و تحلیل اطلاعات است. حتی یک فرد کمسواد هم میتواند یاد بگیرد که مثل یک دانشمند بیندیشد؛ درحالیکه کم نیستند تحصیلکردههای دانشگاهی که خطی و عامیانه میاندیشند.
نظرات بینندگان
عصر ایران در گزارشی با انتقاد از منصوب کردن وزیر سابق آموزش و پرورش به استانداری مازندران نوشته است؛ وزیری که به دلیل ضعف و ناکارآمدی از سمت خود برکنار شده یا کنار گذاشته شده نباید در سمت مهم دیگری منصوب شود و پاداش بگیرد. چنین فردی را از دایره مدیریت های مهم کنار می گذارند تا جلوی تکرار اشتباه گرفته شود.