آمارها تا این لحظه از کشته شدن 3200 کودک و مفقود شدن 800 کودک در حملات اسرائیل به غزه خبر میدهد!
باورنکردنی است...
تصور اینکه در این لحظات ، بی شمار کودک دیگر در چه شرایط دردناکی به لحاظ روانی و اجتماعی به سر میبرند برای من قابل هضم و توصیف نیست!
تمام حقوق اولیه کودکان در یک بحران نظامی بهراحتی نقض میشود و بهسرعت لابهلای اخبار از یاد رفته و تبدیل میشوند به آمارهایی برای توصیف وحشیگری...
قوانین بینالمللی زیادی وجود دارند که حمله به مدارس را ممنوع میکند و جنگجویان را ملزم میکند که تأثیر خشونت بر کودکان را محدود کنند؛ در درگیریهای اخیر در فلسطین اما گویی هیچچیزی از قوانین و انسانیت وجود ندارد که به کار بی افتد و موتور خشونت علیه کودکان را خاموش کند!
کودکان به شدت اثرات جنگ را احساس میکنند. هر چه کم سن تر باشند، مکانیسمهای کمتری برای بیان واکنشهای عاطفی که بخش طبیعی درگیری هستند مانند ترس، اضطراب و افسردگی دارند. همچنین فقدان حمایت روانی - اجتماعی بر عملکرد آنها تأثیر میگذارد، بهویژه آنهایی که حتی در محیطهای بدون تعارض به حمایت اضافی نیاز داشتهاند.
اختلالات روانی متعددی میراث جنگ برای کودکانی خواهد بود که جان سالم به درمیبرند، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اختلالات اضطرابی، عملکردی و افسردگی از جمله آنهاست.
برخلاف بسیاری از ناملایمات که در دوران کودکی با آن مواجه هستیم، بلایای جمعی ممکن است مستقیماً بر مجموعه وسیعی از زمینههایی که سازگاری و ناسازگاری کودک در آن آشکار میشود (مانند خانواده، مدارس، محله) تأثیر بگذارد و آنها را مختل کند.
هم در غزه و هم در اسرائیل، که تعداد تلفات غیرنظامیان همچنان رو به افزایش است، با هر حمله هوایی و شلیک موشک، احساس امنیت کودکان بار دیگر از بین میرود و عواقب ناگواری برای رفاه طولانی مدت آنها خواهد داشت. در سرتاسر جهان، کودکانی که در مناطق درگیری زندگی میکنند شاهد کشته شدن دوستان و خانوادههای خود و تبدیلشدن مدارس و بیمارستانها به آوار بودهاند. آنها از غذا، دارو و کمکهای حیاتی محروم شدهاند و در حالی که از جنگ فرار میکنند از زندگی خود جداشدهاند. تلفات روانی زندگی از طریق درگیری مداوم، بدون دانستن اینکه آیا این روز آخرین روز زندگی آنها خواهد بود یا خیر، بسیار زیاد است. زنده ماندن برای آنها فقط شروع است. رویدادهای ناراحتکننده مرتبط با تعارض میتواند به طرق مختلف بر سلامت روانی و عاطفی کودکان تأثیر بگذارد و در صورت عدم درمان تأثیر طولانی مدتی خواهد داشت.
هفت تأثیری که جنگ بر سلامت روان کودکان میگذارد را میتوان اینگونه دستهبندی کرد:
1- اضطراب، تنهایی و ناامنی
بسیاری از کودکانی که در مناطق درگیری زندگی میکنند خانههای خود را در اثر گلولهباران ازدست دادهاند، از محلههای خود آواره شدهاند و مجبور شدهاند دوستان و خانواده خود را ترک کنند. چنین از دست دادن و اختلال میتواند منجر به نرخ بالای افسردگی و اضطراب در کودکان آسیبدیده از جنگ شود. اهمیت خانواده، و پرورش و حمایتی که از فرزندان میکند، به این معناست که جدایی از والدین میتواند یکی از مهمترین مصائب جنگ، بهویژه برای کودکان کوچکتر باشد.
احمد یکی از فعالین کار با کودکان جنگزده در سوریه: «[بچهها] همیشه استرس دارند. اضطراب مداوم. ما متوجه میشویم که کودکان سوری، از طریق کار با آنها، شبیه کودکان دیگر نیستند. همیشه استرس دارند؛ به هر صدای ناآشنا، اگر صندلی حرکت کند، یا اگر درب بسته شود، واکنش نشان میدهد. این نتیجه ترس آنهاست – از صدای هواپیما، موشک، جنگ.»
یک مدیر مدرسه در یمن چنین میگوید: «دیدن ویرانیها و آوارهای بهجامانده از جنگ در منطقه، بهویژه بقایای مدرسهای که یک کودک در آن درس میخواند، وخامت رفاه روانی اجتماعی کودکان را بیشتر کرده است. او اضافه کرد: کودکان شروع به نشان دادن علائم اضطراب مزمن، ترس و ناامنی کردهاند.»
این حالت دائمی اضطراب میتواند منجر به خیس شدن در رختخواب، مشکل در به خواب رفتن، کابوس و روابط تیره با عزیزانشان شود.
2- کنارهگیری عاطفی
کودکانی که در معرض چندین منبع خشونت قرار میگیرند، ممکن است در نهایت حساسیتزدایی و بیحس شوند، که این احتمال را افزایش میدهد که رفتار پرخاشگرانهای را که شاهد آن هستند، تقلید کنند و چنین خشونتی را عادی تلقی کنند. این بهنوبه خود میتواند بر توانایی آنها در ایجاد روابط موفق با دیگران در درازمدت تأثیر بگذارد.
اولها، مادر هفت فرزند از شمال اوکراین توضیح داد: ما به بمباران عادت کردهایم، تقریباً یک سال گذشته است، بنابراین به آن عادت کردهایم. هر چه بیشتر طول بکشد، سختتر است. بچهها به گلولهباران عادت دارند. وقتی صدای خیلی بلند میشود، میدوند، اما در غیر این صورت، آن را نادیده میگیرند».
در یمن، یک امدادگر از تعز، وضعیت مشابهی را توضیح داد: «کودکان منزوی و درونگرا رشد میکنند. آنها دیگر با جوامع و همسالان خود ارتباط برقرار نمیکنند ... برخی در این زاده شدهاند و نمیدانند دوست چیست.» رویدادهای ناراحتکننده مرتبط با تعارض میتواند به طرق مختلف بر سلامت روانی و عاطفی کودکان تأثیر بگذارد و در صورت عدم درمان تأثیر طولانی مدتی خواهد داشت.
3- پرخاشگری
کودکانی که در محاصره درگیریهای مسلحانه بزرگشدهاند ممکن است در رفتار خود با همسالان و اعضای خانواده پرخاشگری و گوشهگیری نشان دهند. آنها ممکن است شروع به دعوا کنند و بر سر دوستانشان فریاد بزنند یا نسبت به بچههای دیگر قلدری کنند.
یکی از روان شناسان در جنوب سوریه آن را اینگونه توضیح داد: «فشار زیادی روی بچهها در خانه وجود دارد. هیچ زمینبازی وجود ندارد، جایی برای بازی آنها نیست ... آنها حتی نمیتوانند در خیابانها بروند. هیچ گزینهای برای آنها وجود ندارد که خانه را ترک کنند، فعالیتی انجام دهند، بازی کنند، فوتبال بازی کنند. به همین دلیل است که کودکان تمایل دارند پرخاشگرتر شوند زیرا فرصتی برای آزاد کردن این انرژی برای آنها وجود ندارند.»
4- علائم روانتنی
کودکان در سوریه به ما گفتهاند که چگونه سطح بالای استرس آنها با علائم فیزیکی مانند درد در سر و قفسه سینه، مشکل در تنفس و در برخی موارد از دست دادن موقت حرکت [فلج] در اندامهایشان ظاهر میشود؛ یکی از کودکان خود را چنین توصیف کرد: «وقتی تنها مینشینم و شروع به فکر کردن میکنم، شکمم شروع به درد میکند. اینزمانی است که من واقعاً موقعیتی را که در آن قرار دارم، زمانی که واقعاً به آن فکر میکنم درک میکنم.»
تامارا، یک امدادگر در ادلید، سوریه: «بسیاری از کودکان ممکن است در صحبت کردن مشکل داشته باشند یا شروع به لکنت زبان کنند و برخی حتی ممکن است فراموشی جزئی را تجربه کنند. ما کودکان شش تا 15 ساله را میبینیم که قادر به خاطر سپردن نیستند. روان شناسی کودکان تغییر کرده است - یک کودک همیشه در حال پیشبینی یک حمله است. بچهها دوران کودکی خود را از دست دادهاند.»
5- روی آوردن به خودآزاری
متأسفانه، در برخی موارد، کودکان چارهای جز تلاش برای فرار از آنچه تجربه میکنند و محیط اطراف خود با استفاده از مواد مخدر و الکل یا حتی خودآزاری و خودکشی نمیبینند.
راشا، معلمی در جنوب سوریه به ما گفت: «آنها اغلب مواد مخدر مصرف میکنند تا وضعیت فعلی را که در آن زندگی میکنند فراموش کنند تا احساس بهتری داشته باشند.»
6- نگرش بدبینانه
یکی از تأثیرات مهمی که در اثر جنگ بر کودکان میبینیم، از دست دادن امید است. هنگامیکه آن ها شروع به احساس ناامیدی میکنند، یک نگرش تسلیم را در ذهن خود شکل میدهند. به این دلیل است که آنها قدمی برای ساختن آیندهای بهتر برای خود برنمیدارند. در بسیاری از کمپهای پناهندگان، کودکان با احساس از دست دادن شروع به بزرگ شدن میکنند. آنها احساس میکنند همه چیز خود را از دست دادهاند و هیچ کاری نمیتوانند برای زندگی بهتر انجام دهند. تجربیات جنگ میتواند کودکان را نسبت به بزرگسالان و جامعه اطرافشان بدبین کند. از این گذشته، شروع جنگ یا درگیری مسلحانه تقصیر آنها نیست. اما هنوز هم بیدلیل رنج میبرند. این باعث میشود در طول زمان دیدگاه بدبینانهای در آنها ایجاد شود.
7- بازماندن از تحصیلات
جنگ لطمههای جبرانناپذیری به تحصیل کودکان وارد میکند، از جمله اینکه:
- کودکان زیادی بعد از جنگ هرگز به مدرسه بازنمیگردند .
2. در جنگ مدارس زیادی تخریب و ناایمن میشوند.
3. تحصیل دختران بهطور گستردهتری متأثر از عواقب جنگ میشود.
4. انگیزه و چشمانداز برای تحصیل کاهش مییابد.
در حالی که یک آسیب فیزیکی بلافاصله قابل مشاهده است، یک زخم روانی گاهی اوقات میتواند پنهان بماند و در نتیجه، مسائل مربوط به سلامت روان کودکان ممکن است شناسایی نشده و در محیطهای متأثر از تعارض در اولویت قرار نگیرد.
به امید روزی که چرخه خشونت علیه کودکان متوقف شود و هر کودکی در هر جای جهان فرصت زندگی در سلامت روان و آرامش خاطر را داشته باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آقای حدادان متن شما درست و به جا و نشان از دغدغه شما است.
اما در عمل و واقعیت بیرونی همه ما ایرانی ها به عنوان شهروند کشوری جنگ افروز در تمام جنایات و کشتار آن چه در داخل و چه در بیرون از این کشور سهیم هستیم.
احتمال خیلی زیاد جمهوری اسلامی از بانیان اصلی این کشتار و جنگ است و شما و من و همه کسانی که به هستی این حکومت و روند کار آن واقفیم و سکوت می کنیم؛ خواه نا خواه بر ادامه آن تاثیر می گذاریم پس دست ما هم در خون این مردم است