كارهاي بزرگ وقتی صورت ميگيرد كه كارهای كوچك مثل حلقههای يك زنجيره به هم متصل شوند . تغييرات بزرگ حاصل جمع تغييرات كوچك است و راههای طولانی با كوچكترين گامها طی ميشوند. بدون شك نظير اين حرفها را اين طرف و آن طرف زياد شنيدهايد. در واقع خيلی هم برای اثبات آنها، استدلال خدشهناپذير وجود ندارد. فقط عدهای ترجیح دادهاند و ميدهند كه اين گونه به دنيا نگاه كنند.
«اندك اندك به هم شود بسيار/دانه دانه است غله در انبار».
تجربه ثابت كرده كه آدمها با گذر زمان و افزايش سن، بيشتر از قبل به اين حرفها باور پيدا ميكنند. آدمها در نوجوانی و جوانی فكر ميكنند بايد كارهای بزرگ و اساسی انجام دهند اما از ميان سالی به بعد ميفهمند كه دنيا و ديگران را نميتوان یکباره تغيير داد. به همين خاطر تقريبا از ۴۰ سالگی به بعد كارهای كوچك در زندگي آدم اهميت پيدا ميكند. برای چنين نگرشی البته ميتوان استدلالهايي ارايه كرد. همان طور که روژه مارتن دوگار در رمان ژان باروا میگوید :
«با يك خرده تحقيق هميشه برای هر اعتقادی ميتوان برهان پيدا كرد». اما من فكر ميكنم در نهايت عدهای اين حرفها را ميپذيرند و عدهای نه. عدهای باور پيدا ميكنند به اينكه آجرهای كوچك بهوجود آورنده ساختمانهای بزرگ هستند و عدهای اين حرفها را فقط برای فوروارد در فضای مجازی قشنگ و زيبا ميدانند.
اينجا تقريبا با يك دوگانه روبهرو هستيم.
اگر باور داشته باشيم، يك جور به زندگی نگاه ميكنيم و اگر باور نداشته باشيم خواهيم گفت: فرض كن من انجامش دادم. چه فايده؟ چه تضميني هست كه ديگران هم انجامش دهند؟ کار منِ تنها، به چه نتیجهای میخواهد برسد؟
«تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آيد؟ /تو يكی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز».
در ساحت انديشه، حرفها و باورهایی وجود دارند كه خيلی استدلالپذير نيستند ولي ميتوانند كليدی برای باز كردن قفلهای زندگی باشند و راهنمایی برای عمل به دست دهند. يكی از معانی حكمت همين است. اينكه ما يكی نيستيم و چراغی كه ميافروزيم يكی از هزاران شعله تابان است، ميتواند از اين منظر حكمتآموز باشد.
راستش را بخواهید هر چقدر هم كه فكر كنيم مشكلات ما بزرگتر، پيچيدهتر و عظيمتر از اين حرفهاست که با کارهای کوچک و در دایره تاثیر خود بشود تاثیری بر آنها گذاشت، باز از اهميت چراغی كه هر كدام از ما بايد روشن كنيم كم نخواهد شد.
( کانال دنباله کار خویش )
نظرات بینندگان
دقیقا همینطور است
اگر هر کس به وسع و اندازه خودش چه بزرگسال و چه کوچکسال یاد بگیرد که با مسئولیت و متعهد باشد فارغ از اعتقادات و بر اصل اتصال اجتماعی و کیهانی، جامعه ما چنین وضعی از هر نظر نداشت اما متاسفانه این حس به دلیل ساختار پر از فساد حکومت مختل شده یا اصل نیست.
یک مسئول یا معلم یا کارگر یا نظامی و ... نباید بگوید: اِ به من چه!کشور همینطوره. من چه کار میتونم بکنم ، مامور و معذور و ...
مثلا یک معلم با کار دقیق و تلاش در یک مدرسه دورافتاده ممکن است چقدر زندگی را نجات دهد یا شکوفا کند و همان انسان ها دوباره تاثیر مثبت بگذارند
یک نظامی یا انتظامی با رفتارش با یک خلافکار چقدر میتواند آرامش و دوستی درست کند
یک مسئول با وظیفه شناسی اش حتی در یک ده چقدر می تواند کمک کند و ...
پنجمین فیلم داریوش مهرجویی در سال ۱۳۵۳ ساخته شد، دایره مینا مدتی توقیف شد و اولین فیلم جنجالی مهرجویی بود که در آن خون فروشهایی که خون جمع میکردند و به بیمارستانها میفروختند به تصویر کشیده شد، اما در انتها باعث تاسیس سازمان انتقال خون در ایران شد.
تنها کسی که همیشه زباله های خشک را از تر جدا میکند من هستم
تنها کسی که هر شب سر ساعت دقیق مسواک میزند و سپس سر ساعت منظمی میخوابد من هستم
تنها کسی که خودش لباس زیرهایش را میشوید من هستم
تنها کسی که همیشه رختخواب خود را پهن و سپس جمع میکند من هستم
اینها بخش کوچکی از کارهای کوچکی است کار من خودم را موظف کرده ام و بدون هیچ انتظار و توقعی انجام میدهم ،
حدود ۲/۵ سال است به این کارهای کوچک اهمیت میدهم و به نتایج خوبی دست پیدا کردم
اول اینکه باعث شده سطح توقعاتم بسیار کاهش یابد، دوم اعتماد به نفس من را بالا برده، سوم اینکهدتعهد پذیر و مسئولیت پذیری را افزایش داده ،چهارم اینکه توکلم به خدا زیاد شده
و موارد دیگر ،روی هم رفته تعهد بر انجام کارهای کوچک ،گامی است کوچک برای رسیدن به اهداف و دستاوردهای بزرگ