محمد امین اخیراً وام ازدواج گرفته بود ، با دو ضامن و سفته هایِ قابلِ اجرا در مراجعِ قضایی . مبلغِ وام پنجاه میلیون تومان بود که در پرداختِ شش ساله با احتسابِ سود سالانه به حدود هفتاد میلیون تومان می رسید.
او فارغ التحصیل فوق لیسانس مهندسیِ عمران از دانشگاهِ امیر کبیر بود ، امّا عاجز از فراهم کردنِ بساطِ عروسی با نامزدش که دو سال بود عقد کرده بودند .
پدرش آقای محمد طاها ثروت زیادی داشت و به هیچ احدی حتی اعضایِ خانواده یِ خود به قولِ معروف « نم پس نمی داد » ؛ امّا کلِّ دارایی اَش نه که حاصلِ دست رنجش باشد ، حاصلِ رِبایی بود به قولِ خودش مبتنی بر اصلِ « تَقیه » در شریعت .
یک شب سرِ شام محمد امین از پدرش پرسید : « تقیه یعنی چه ؟ » خواهرش سُمیّه و مادرش عالیه خانم نیز بد بینانه منتظرِ پاسخ بودند .
پدر گفت : خیلی ساده تر بگویم یعنی « مصلحت » .
به عنوان مثال ؛ دیروز خانواده ای که یخچالشان سوخته بود و نیازِ شدیدی به آن داشتند ، یخچالی را قیمت کرده بودند بیست میلیون تومان ، پول نداشتند امّا احتیاج چرا ؟ از من کمک خواستند ، به فروشنده گفتم کالا را در عمل بیست میلیون تومان ولی در حرف بیست و دو میلیون تومان از شما می خرم و با تقسیطِ ششماهه با چک و سفته یِ معتبر به آنها می فروشم ؛ این کار به مصلحتِ فروشنده شد که جنس اش را فروخت ، به مصلحتِ آن نیازمندان شد که نیازشان بر طرف گردید ، به مصلحتِ من شد که به سودی رسیدم .
عالیه خانم و سُمیّه سکوت کردند ؛ با خود می گفتند تو که محتاج نبودی بهتر نبود به آن نیازمند وام بی بهره می دادی ، هم ذخیره یِ آخرتت می شد ، هم نیازِ آنها بر طرف می گردید و هم فروشنده را به بیعِ حرام تشویق نکرده و در سیستمِ اقتصادیِ ناکارآمد و زالویی غرق نمی ساختی ؟
محمد امین هم از خود می پرسید در بِرکه ای که به سر می برم چند زالو هست ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
سه میلیون/ سی میلیون یا بیشتر!