اگر در حوزهای تخصص و شناخت کافی داشته باشید، با بررسی مطالبی که رسانهها در همان حوزه منتشر میکنند، ضعف اعتبار رسانهها را تشخیص خواهید داد. به عبارت دیگر فقط زمانی متوجه میشوید که رسانهها چقدر کم اعتبارند که مطالبی را که شما درباره آن اطلاعات زیادی دارید پوشش دهند.
اما این به معنای تأیید شعارهای رایج نیست که دائماً فریاد میزنند : « به رسانهها اعتماد نکنید » . چون خود این افراد این شعارها را از رسانهها یاد گرفته و تقلید میکنند!
صیرورت رسانه در تاریخ و بهویژه رسانههای جدید مثل شبکههای اجتماعی اندکی به گسترش آزادی در جوامع بسته کمک کرد و به همان سیاق که آزادی مانند آینهی جامعه عمل میکند، رسانههای جدید مانند آینه عمل کردند.
ارزش آزادی چیز غریبی نیست و در واقع تنها ارزش آزادی به این است که مانند آینه، عیب و هنر جامعه را پیش چشم مینهد و کاستیها و نارساییها را مینمایاند. رسانههای جدید که ماهیت شخصیتری دارند و از زیر یوغ قدرتها تا حدودی خارج شدند در واقع مانند آینه عمل کردند، اما نه آینهای کاملا شفاف و بدون هیچ لکه و کثیفی روی آن. به عبارت دیگر ؛ رسانه هرچه آزادتر و مستقلتر باشد، مثل آینهای شفافتر و تمیزتر تصویر واقعیات را بازتاب میدهد.
برای نمونه، رایج شده است که شبکههای اجتماعی این حجم از پلشتیها و ابتذال فرهنگی موجود را ایجاد نمودهاند در حالی که چنین فهمی کاملا خطاست.
شبکههای اجتماعی بسیاری از مردم را احمق نکرده، بلکه احمقها و حماقت شان را بیشتر منعکس کرده اند.
شبکههای اجتماعی موجد ابتذال و انحطاط فرهنگی نیست و عقدههای فوران کرده، برساختهی رسانه نیست بلکه رسانهها بازتاب دهندهی آنهاست. از قضا این سوءبرداشت که فضای مجازی را نباید واقعی تلقی کرد چون افراد در آن خود واقعی شان را بروز نمیدهند، داوری بسیار ناقص و عقیمیست چون بسیاری از کنشها، واکنشها، رفتارهای زننده و نکوهیده که در این فضا شاهدیم، ماهیت واقعیتری از افراد را به معرض نمایش میگذارد.
در واقعیت کمتر از اینگونه رفتارها میبینیم چون مصداق « ندیدن آب و شناگر ماهر بودن» جامعه سبب شده تا به عنوان کاربر و نه شهروند، لایههای عمیقتری از وجودشان را از پشت عناوین جعلی یا حتی واقعی بروز دهند، چرا که این امکان فراهم است تا حتی مسئولیت اعمال خویش را هم نپذیرند.
البته اگر کسی بگوید در این فضا افراد دائما در حال تظاهر و ریا و نمایش هستند چون این فضا امکان تظاهر بیشتری را در اختیار افراد میگذارد، کاملا حق با اوست اما خود این تظاهر و نمایش هویتهای جعلی و عدم مسئولیتپذیری نیز خبر از یک واقعیت و ماهیت حقیقی افراد میدهد که حالا در این فضا امکان بروز و ظهور یافته است.
نمیتوان مدعی شد که خود این شبکههای اجتماعی موجب آفات فراوان نیستند، اما اگر تاریخ را مرور کنیم میبینیم که مردم یا برخی تحلیلگران، همانوقت نیز مشکلات متعدد فرهنگی را گردن پدیدههای دیگری میانداختند: از رسانههای مکتوب، کتابها، حتی کتابهای داستانی، تلویزیون و غیره.
حالا صرفنظر از این بحثها، ما در جامعهی خود با نوعی رسانهستیزی و از آنسو رسانهدوستی افراطی مواجهیم که در این یادداشت محل بحث ما رسانهستیزها هستند. کسانی که معتقدند رسانه میتواند تمام واقعیات را واژگون یا حتی به طور کامل تحریف کند. برای نمونه، رسانهها جامعهای که وضع اقتصادی مناسب یا قابل قبولی دارد را به شکلی معکوس به تصویر بکشند و افراد جامعه نیز این تصویر را نسبت به تصویر دیگری که واقعیت اقتصادی را بازنمایی میکند ترجیح دهند یا به عنوان نمونهای دیگر به طور کلی با جنگ رسانهای شرایط یک جامعه را از اساس متفاوت با واقعیت آن جامعه بازنمایی کنند. اکنون سوال اینجاست که آیا چنین چیزی ممکن است؟ با گذر زمان، رسانهها آهسته آهسته آزادتر و مستقلتر شدهاند، بهویژه با ظهور شبکههای اجتماعی و تولد شهروند-خبرنگارها، که سایر شهروندان را از بطن و متن واقعیتها باخبر میکنند، به سادگی میتوان فهمید که رسانهستیزی چه کاربردی دارد.
این نوع ادعاها یا اصطلاحاتی که به همراه آنها مشاهده میکنیم مثل جنگ رسانهای، جنگ هیبریدی، سایبری و این دست اصطلاحات، مفاهیم جدیدی نیست و تقریبا میتوان گفت از روزگاری که رسانهها در تمام دنیا از چنگ قدرتها و دولتها آهسته آهسته بیرون میجستند و از میزان استقلال و آزادی بیشتری برخوردار میشدند به همان نسبت چنین ادعاهایی مطرح میشد زیرا تا پیش از آن واقعاً رسانهها در چنگ عدهی معدودی از قدرتمندان صاحب نفوذ در عرصه قدرت سیاسی یا اقتصادی قرار داشت. در نتیجه ذهنیت افراد جامعه تحت سیطره رسانهها بود به جز محدودهی کوچکی که خود افراد در زیست روزمره خویش شاهد خلاف آن بودند، آنهم با کلی اما و اگر. اما با تحولات شگرفی که در عرصه تکنولوژی رخ داد و متاثر از آن دامنه آزادی و استقلال رسانهها آهسته آهسته بیشتر شد، بخشی از این ادعاها در مورد رسانههای جدید که از آزادی و استقلال بیشتری برخوردار بوده و هستند از سوی همان قدرتهای صاحب نفوذ مطرح میشد که حالا دیگر یکی از کارتهای بازی قدرت، از کف ایشان رفته بود.
اما بخش دیگر آن توسط برخی از اندیشمندان و فیلسوفان و حتی اهالی خود رسانه مطرح شد که از جمله مشهورترین آنها بودریار که میگفت رسانهها فراواقعیت میسازند (پیشتر در یادداشتی کوتاه در باب نگرش بودریار توضیح دادم). محل بحث ما در باب اندیشههای بودریار نیست که نه فقط او، بلکه تمام جریانهای نسبیگرای پستمدرن را میتوان در بحثی مفصل با ادلهای بیشمار به چالش کشید. اما این اندیشهها به سوءاستفادهی اصحاب قدرت و رسانهستیزها کمک کرد تا برای دفاع از وقایعی غیرقابل دفاع، به رسانه هجوم ببرند و اصطلاحات یاده شده را چاشنی گفتار خود کنند. اما این رسانهستیزی به چه کار میآید؟
نخست بیایید فرض کوتاه همدلانهای با رسانهستیزها داشته باشیم.
اگر رسانهها توانایی تحریف تمام و کمال یا حداکثری وقایع را داشتند هم دیر یا زود به قول نویسنده و روزنامه نگار اهل بلاروس، سوتلانا الکسیویچ که در سال ۲۰۱۵ برنده جایزه نوبل ادبیات شد: « عاقبت یخچال بر تلویزیون پیروز خواهد شد » . یخچال بهعنوان نمادی از واقعیت اقتصادی، بر تلویزیون بهعنوان نمادی از رسانه، دیر یا زود غلبه میکند. زیرا هرچقدر رسانه وضع من را بد یا خوب نشان دهد، من در زندگی روزمره با واقعیت ملموس اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره مستقیما مواجه خواهم شد.
از این نکته که در گذریم همانطور که پیشتر توضیح داده شد، با گذر زمان، رسانهها آهسته آهسته آزادتر و مستقلتر شدهاند، بهویژه با ظهور شبکههای اجتماعی و تولد شهروند-خبرنگارها، که سایر شهروندان را از بطن و متن واقعیتها باخبر میکنند، به سادگی میتوان فهمید که رسانهستیزی چه کاربردی دارد.
اصل ماجرا رسانهستیزی نیست، بلکه « واقعیتگریزی » است، زیرا رسانهها هرچه پیشتر رفتهایم آینهی تمیزتری شدهاند و بازتاب شفافتری از واقعیتها عرضه میکنند، ولو همچنان آینههایی پر از لک و کِدِری باشند که فقط بخشی از واقعیت را به سختی بتوان در آنها نظاره کرد. پس برای پردهپوشی و پنهان و کتمان کردنِ واقعیت، باید رسانه را هدف قرار داد یا یا بهتر بگوییم همان آینهها را شکست، که این رویکرد نیز از اساس رویکرد ناموجهیست زیرا به قول شاعر:
آینه چو نقش تو بنمود راست
خودشکن آینه شکستن خطاست
( سایت نویسنده )
نظرات بینندگان
روزگاری جورج سوروس مالک چند روزنامه بزرگ وخبرگزاری بینالمللی گفته بود"اگر من امروز مرگ رئیس جمهور امریکا را اعلام کنم مدتها طول خواهید کشید تا بتواند خلافش را ثابت کند" این جمله کنایه آمیز عمق نفوذ رسانه ها را در شکل دهی افکارعمومی بخصوص درجهان آزاد قرن 19 و20 را نشان میدهد.اما به مدد رشد عجیب تکنولوژی در قرن 21 این انحصار شکسته شده وفضای مجازی با همه ایرادات جدی که دارد منجمله نداشتن متولی مشخص و پاسخگو؛ انحصار اطلاع رسانی را از مراکز و رسانه های معتبر گرفته است.ضمن اینکه در قبال پخش دروغ وشایعه نیز هیچ مسئولیتی به عهده نمیگیرد.در واقع در قبال تزریق هزاران دروغ وشایعه به جامعه نمیشود گریبان کسی را گرفت.بنابراین فضای مجازی مثل تیغ دولبه است و بستگی به بستر اجتماعی خود دارد بدیهیست در جوامعی که دارای بلوغ اجتماعی هستند محاسنش بر معایبش میچربد اما درجوامع نابالغ وعقب نگه داشته شده میتواند هیجانات آنی تولید کند وعوارض اجتماعی فراوانی به وجود بیاورد به عبارت فریب دادن یک انسان بالغ به راحتی فریب یک کودک نیست.