( این نوشته واقعی است)
در اواخر اردیبهشت 1402 برای گرفتن چند قلم دارو به داروخانه مراجعه نمودم.
محیط داروخانه شلوغ بود و مردم در حال صحبت با یکدیگر بودند . شنیدم یکی از بیماران می گفت دارویی خاص برای بیماری دیابت در آلمان در حال تولید است و از این کشور به تمام کشورها در حال توزیع است . او که فرد تحصیل کرده ای بود می گفت برای بیماری دیابت، داروی گیاهی و علف و ... هیچ راهگشا نیست و این بیماری فقط با رژیم های سخت و مهمتر از همه داروهای شیمیایی قابل کنترل و بهبود است و داروهای ایرانی اثری جدی ندارد .
کنار پزشک داروساز بودم که یک فرد تحصیل کرده ی به ظاهر روشنفکر و دارای مسئولیت برای شیرخشک مراجعه کرد و گویا با داروساز هم رفاقتی داشت . صحبت که شد دکتر داروساز اذعان کرد که در این مملکت در آینده ای نزدیک دیگر شیرخشک هم پیدا نخواهد شد.
فرد مقابل با خنده ای تمسخر آمیز گفت: « حالا خر ما که از پل گذشته است و فرزند ما از دو سال عبور کرده است ! » داروساز گفت الان بچه هایی داریم که ناقص به دنیا می آیند و به دلیل اینکه مادر شیر ندارد نیاز قطعی به شیرخشکی خاص دارند ! که در مملکت ما به دلیل تحریم ها نیست ؛ اینها به نظرت چه کار کنند؟! که باز هم فرد مقابل خندید!
گفتم بله این توجیهات لابد همه از نعمت های تحریم است؟ اینکه فقط ما در رفاه باشیم . اینکه فقط فرزندان ما آسوده سر بر بالین بگذارند .همین تفکر اگر غالب شود کار مملکت تمام است و این تفکر علت و محصول تحریم و یقینا از تحریم وحشتناک تر و سوزنده تر است.
در مقاله ای می خواندم که مهارتهای تاکید شده در سند تحول بنیادین در مدارس ما زیاد مورد توجه نیست و دو مهارت از همه بیشتر مورد غفلت قرار گرفته است و آن دو به این ترتیب است :
همدلی و جرئت مندی .
دقیقا مشکل جامعه ما بی توجهی سیستمی به همین دو مهارت بوده و هست .
معلمی که از دانش آموزانش فقط سکوت و رعایت قانون هایش را می خواهد و آن را مساوی نظم و انضباط و ادب می خواند .
معلمی که دیر آمدن دانش آموز را علت نمی پرسد و با او همدلی نمی کند و او را تحقیر می کند و اتهام می زند .
در سطوح بالاتر هم همین است که معلمی نمی خواهد جدی نقد کند و یا پژوهش کند .
والدینی که از ترس اینکه معلم نمره ی فرزندشان را کم دهد نمی خواهند نقد جدی کنند و یا والدینی که مشکل معیشتی معلم فرزندش برایش مهم نیست و کوچکترین همراهی با اعتراضات معلمان نمی کنند! ....
یعنی ما نمی خواهیم همدلی رواج یابد و جرئت مندی ریشه بگیرد .
ما می خواهیم همه چیز برای خودمان باشد . خودمان مطرح باشیم و حکم برانیم و به این واسطه به خودِ نابلدمان معنا ببخشیم. این معنا جان می ستاند و ظلم می انگیزد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
غفلت مفهومی و نقص در نوشتن خود متن سند و سپس غفلت اجرایی صحیح از حداقلِ آنچه نوشته شده، باعث میشود که به راحتی بتوان آنرا "سند تخیـّـل بنیادین" نامید.
همراه با "تخیـّـل بنیادین" حتماً ستمگریهایی به وقوع میپیوندد.
همواره و لحظه به لحظه، سوخته و ملعون باد غاصب شغل معلمی و حامی او و تاییدکنندۀ او و راضی شده به غصب و دوستدار اینها و قانون نویسی که نقص قوانینش غصب را بوجود میآورد و غصب را یاری میکند و فرد یا سیستمی که این قانون نویس را یاری میکند و "خـزانـه" و "بـیـت المـالـی" که به غاصب حقوق میدهد. به حق 124 هزار پیامبر و 313 یار و 72 شهید و 14 معصوم و مظلومان و مغصوبان و آنهایی که جهاد اکبر کردند.