در روانشناسی ژنتیکِ ما ایرانیان میتوان این نکات را برجسته دید:
- در عین نگرانی و تشویشِ خاطر نسبت به آینده، از خوشیهای حال غافل نمیشویم و نقدها را از دیده فرو نمینهیم.
- همزمان با شکوه و گلایهی فراوان از گذشتههای به تاریخ نشسته، امید به آینده را از دست نمیدهیم.
- در عین بازگویی غرورهای تاریخیِ زمانخورده، اصرار بر نادیدهگرفتن غرورهای فعلی داریم و گاه با آه و افسوس، بر مقایسههای ناروا و حتی معالفارق با دیگر ملل اصرار میورزیم.
- از فرافکنی غافل نمیشویم. در خودروی تکسرنشین خود، هم از ترافیک مینالیم و هم از آلودگی هوا؛ ...و از خود نمیپرسیم: یکی از این مخاطبان مگر خود ما نیستیم؟!
- در تعارفات و تکلّفات در زمرهی سرآمدان عالمایم؛ از سوار و پیادهشدن در آسانسور تا سفرهی میهمانی و تا پیشخوان مغازهها. مغازهدار بعد از صدور فاکتور چند میلیونی میگوید: قابلی ندارد!
- در استفاده از فن آوری وارداتیِ مصرفی، با قرض هم که شده، خانههامان را میآراییم؛ از ماشین قهوهساز جهیزیه در خشکترین نقاط کشور؛ تا دستگاه هواساز در مرطوبترینها.
- در رخوت و رخا (بیغمی و خوشدلی)، غافل از همسایهایم؛ لیک در شدت و بلا، همدل و همراه. در حالت عادی به پیشبینیِ ذخیرهی بانک خون اصلاً نمیاندیشیم و در بحران حوادث، ساعتها در صف اهدای خون میایستیم.
- ساعتها بیهدف یا بیحرکت در خودرو میگذرانیم، اما در چهار راه، چشم از ثانیهشمار برنمیگیریم؛ تا جایی که عشر ثانیهای به رانندهی پیش رو مهلت تمرکز و تصمیم نمیدهیم... .
بر این فهرست، میتوان دهها مورد دیگر افزود که مجموعهای از افعال نیکو و غیرنیکوست. من به ذوق خودم -با اینکه تقریباً همه را واجد ابعادی دوگانه در حسن و قبح میدانم- اوّلی را سخت میپسندم و بر دیگر موارد، قابلیت حذف، تصحیح و تقویت میبینم.
...و اما نکتهی در صدر فهرست:
گویند فردی را به پای چوبهی دار میبردند. در مسیر کوتاه زندان تا اعدام، به رقص و پایکوبی گذراند. بر او خرده گرفتند که این چه نابخردی است و اینجا چه جای برخورداری؟! در پاسخ برآمد که: تنها زمان بهرهوریاز سهم خوشیام همین است؛ آیا بهره ببرم به عقل نزدیکتر است یا فرو گذارمش!؟
انصاف دهیم؛ کار ما با همهی مشقتها و ناملایمات، با آن متهمِ روان به سمت چوبهی دار، قابل قیاس نیست، پس در همین تعطیلاتِ میانِ سال پیشین و سال نو، پای بکوبیم و دست افشانیم و با آنچه در دسترسمان است، خوشی کنیم؛ بهعلاوه آنکه شدیداً امیدواریم سال نو، نه چون آن قصه، از سخت به سختتر است؛ که به لطف ایزد منّان، فرج بعد از شدّت خواهد بود.
روزنامه اطلاعات
نظرات بینندگان
جامهی رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
شعر از: فریدون مشیر