چنان که میدانیم آموزش و پرورش به عنوان یکی از نظامهای جامعه ایران مدتی است که دچار اختلال کارکردی شده است. منظور از اختلال کارکردی این است که عناصر داخلی آن از انجام نقشها و وظایف خود ناتوان شده و سال به سال بر ناکارآمدی آموزش و پرورش افزوده میشود ؛ برای مثال معلمان چندان دل به تدریس موثر و مطلوب نمیدهند؛ دانش آموزان اکثراً درس نمیخوانند؛ میانگین نمرات نهایی دانش آموزان، پایین است؛ مدیران بیشتر درگیر تامین بودجه مدارس و پرداخت هزینه های مدارس چون آب، برق و گاز هستند تا مدیریت علمی و آموزشی.
با توجه به مطالب فوق این سوال مطرح میشود که «چرا نظام آموزش و پرورش قادر به حل مشکلات خود نمیشود؟»
در پاسخ به این سوال میتوان از زوایای مختلف، پاسخهای مختلفی را ارائه کرد. اما این نوشته سعی دارد از دیدگاه جامعه شناختی (نظریههای سیستمی یا کارکردگرایی و نظریه مبادله) سوال مذکور را مورد تحلیل قرار دهد.
1. دیدگاه بخشی نگر به جای دیدگاه سیستمی
مسوولان آموزش و پرورش بر این عقیدهاند که مشکلاتی نظیر درس نخواندن دانش آموزان، کیفیت پایین تدریس معلمان و غیره ناشی از عناصر داخلی آموزش و پرورش است و آنان با چنین دید بخشینگرانه درصد برمیآیند که مثلاً با استفاده از روشهایی چون برگزاری امتحانات شبه نهایی، میانگین نمرات نهایی دانش آموزان را افزایش دهند یا با برگزاری کلاسها و کارگاههای دانشافزایی، کیفیت تدریس معلمان را افزایش دهند؛ در حالی که این گونه راهحلها تاکنون نتوانستهاند مشکلات موجود را رفع نمایند، به این دلیل ساده که ریشه مشکلات مذکور در بیرون از نظام آموزش و پرورش قرار دارد ؛ زیرا در جامعه، نظامهای دیگری وجود دارند که از میان آنها، دو نظام سیاسی و اقتصادی بیشترین تأثیر منفی را در ایجاد اختلال کارکردی در آموزش و پرورش دارند. به این معنی که وقتی افراد از طریق پارتیبازی، نفوذ سیاسی، رانتهای اقتصادی، فرصتهای غیررسمی و غیره میتوانند به بالاترین درجات پیشرفته دست یابند، لذا نیازی به درس خواندن نمیبینند چون درس خواندن یک سرمایهگذاری بلندمدت است که انجام آن برای طبقات ضعیف با توجه به وضعیت فلاکتبار اقتصادی مقرون به صرفه نیست و برای طبقات بالا نیز به دلیل امکان استفاده از انواع رانتها، بورسها و فرصتهای غیررسمی، تحصیل امری مهم تلقی نمیشود. برای مثال وقتی یک دانشآموز دبیرستانی از طریق خرید و فروش دلار میتواند در مدت کوتاهی به پول کلانی دست یابد، لذا نشستن در کلاس درس و تحصیل کردن را چیزی بیهوده و بیمعنی میداند. بنابراین چنین دانشآموزی عامدانه نمیخواهد درس بخواند نه اینکه نمیتواند. یک سازمان، زمانی میتواند به اهدافش دست یابد که بتواند احساس رضایت را در نیروی انسانی خود به وجود آورد. پایه احساس رضایت نیروی انسانی نیز در نظام متناسب داده- ستانده است.
خلاصه اینکه ؛
مشکلات آموزش و پرورش هر چند در داخل نظام آموزش و پرورش خود را نشان میدهند، اما علتهای آنها در بیرون از نظام آموزش و پرورش خصوصاً در نظام های سیاسی و اقتصادی قرار دارند. زیرا این دو نظام، در بردارنده منابع قدرت و ثروت هستند. بنابراین با دیدگاه بخشینگر و جستن علل مشکلات در درون آموزش و پرورش نمیتوان آنها را حل نمود، بلکه با دیدگاه سیستمی و کارکردی مشخص میشود که ریشه مشکلات در بیرون از آموزش و پرورش خصوصاً در نظام های سیاسی اقتصادی قرار دارند.
2. نظام نامتناسب داده- ستانده
یک سازمان، زمانی میتواند به اهدافش دست یابد که بتواند احساس رضایت را در نیروی انسانی خود به وجود آورد. پایه احساس رضایت نیروی انسانی نیز در نظام متناسب داده- ستانده است. به این معنی که یک فرد زمانی در یک سازمان احساس رضایت میکند که ببیند دادههایش به سازمان متناسب با ستاندههایش است. برای مثال معلمی که ۲۴ ساعت در هفته در کلاسهایی با ۳۵ نفر دانشآموز تدریس میکند و در مقابلش حقوقی دریافت میکند که متناسب آن زحمات نبوده و کفاف هزینههای زندگیاش را نمیدهد؛ یا معلمی که در یک جشنواره کشوری شرکت میکند و کلی وقت و انرژی میگذارد و در پایان یک تقدیرنامه کاغذی به اضافه یک کارت هدیه بسیار ناقابل میگیرد، دیگر نه انگیزهای برای تدریس و نه انگیزهای برای ترغیب دانشآموزان به علم دانش دارد. البته برخی از مسئولان آموزش و پرورش سعی میکنند مشکل داده - ستانده را از طریق روابط غیررسمی، دوستانه و صمیمی با همکاران خود حل نمایند. مثلا از معلمان خواهش می کنند که در جشنوارهها شرکت نمایند یا با حضور در حوزه تصحیح، اوراق امتحانات نهایی را تصحیح نمایند.
مطلب دیگر اینکه سال به سال، بودجه آموزش و پرورش با توجه به تورم سالانه، کاهش مییابد. این امر بیشترین ضربه را بر پیکر نظام آموزش و پرورش وارد می سازد. برای مثال امروزه مدیران در مدارس به جای اینکه مدیریت علمی و آموزشی داشته باشند، درگیر مدیریت مالی مدارس هستند. در نتیجه روز به روز از اهداف واقعی نظام آموزش و پرورش دور می شوند.
نتیجه گیری :
مشکلات نظام آموزش و پرورش نه برآمده از کژکارکردی عناصر داخلی آن بلکه بیشتر ناشی از کژکارکردی سایر نظامهای جامعه خصوصاً نظامهای سیاسی و اقتصادی است. بنابراین از طریق دید سیستمی و جستن علل مشکلات آموزش و پرورش در سطح کلی جامعه خصوصاً نظامهای سیاسی و اقتصادی میتوان آنها را به صورت ریشهای حل نمود و گرنه راهحلهای ناظر بر داخل نظام آموزش و پرورش قادر به حل ریشهای مشکلات آموزش و پرورش نخواهد شد.
مطلب بعدی اینکه برای ایجاد رضایت در معلمان به عنوان نیروی انسانی نظام آموزش و پرورش باید نظام متناسب داده- ستانده برقرار شود. به زبان ساده یعنی اینکه معلم باید در مقابل دادههایی مثل سابقه، مدرک، ساعات تدریس باید دادههای متناسبی چون حقوق، پاداش و بیمه را دریافت کند تا با رضایت خاطر به ایفای نقش موثر خود بپردازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بحث بیشتر از این قابل تعمیق بود.
سررشته را رها کردید، می توانستید نتیجه گیری را به خوانندگان در هر سطحی می سپاردید.
مشکلات نظام آموزش و پرورش نه برآمده از کژکارکردی عناصر داخلی آن بلکه بیشتر ناشی از کژکارکردی سایر نظامهای جامعه خصوصاً نظامهای سیاسی و اقتصادی است.
صحیح نیست. ما شاهد کژکاری
هر دو گزینه هستیم. دقیقا و در حد انفجار.
بنابراین از طریق دید سیستمی و جستن علل مشکلات آموزش و پرورش در سطح کلی جامعه خصوصاً نظامهای سیاسی و اقتصادی میتوان آنها را به صورت ریشهای حل نمود.
به عنوان یک دکتر جامعه شناسی، لابد تصدیق می نمایید که اصلا و ابدا آموزش و پرورش ایران یک سیستم علمی نیست که بدتر از آن یک نظام اجتماعی هم نیست. چون نقش های متقابل اجتماعی در جهت هدف مشخص علمی تلاش نمی کنند و اثر و نتیجه هر نقش، مخرب نقش دیگر یا مقابل است.
اگر سیستمی در آموزش و پرورش بود داده ها و ستاده ها به طور خود اصلاح گر و همسو حرکت
می کردند. بهتر نیست ایراد اصلی در ساختار معیوب که به کارکرد نامناسب منجر می شود، جست؟
حرفه ای نه فرمالیته، بازنگری در سه رکن آموزش و پرورش یعنی : تربیت معلم در دانشگاه های سراسری،
آموزش ضمن خدمت سوای آنچه که الان هست و گروه های آموزشی حقیقی. حذف رتبه بندی معلمان و
بازگشت به تقدیم هر ۴ سال یک گروه اختصاصی به معلمان که عین عدالت و انگیزه زای مثبت بود نه همانند سیستم غلط ارزشیابی معلمان که او را به فرار از مسئولیت اصلی و تشویق به تقلب بیشتر سوق
می دهد.
ادامه دارد....
بهتر است این بی سیستمی ابتدا معلم را تعریفی مجدد در قوانین و متن خود نماید تا برداشت و انتظارات آنان را همگی با هم بهتر بفهیم.
شاید آن موقع رضایت شغلی معلم و پیشرفت کشور و تربیت نسلی کارآمد مقدور گردد.
افزایش سالانه حقوق یعنی افزایش تورم و این یعنی تحمیل فشار زیاد
بر دوش معلمان و سایر اقشار کم درآمد جامعه. ما باید ثبات اقتصادی داشته باشیم تا زندگی را زیبا ببینیم.
جمله از فیلم هندی ( ۳۰ نابغه )
محصول سال ۲۰۱۹
به همان دلیل که حاکمان قادر به حل و فصل مشکلات خود و جامعه نیستند. در همین ارتباط ویدیویی در اینستگرامم
drsmhhosseini
گذاشتم تحت عنوان :
۲۴۰۰۰ روحانی و قاضی (پیغمبر) می اورید مدارس!؟
۱. اهداف آموزش،
۲. منابع انسانی - معلمان و اساتید،
۳. مواد اموزشی (کتب درسی و …)،
۴. روشهای تدریس و
۵. روشهای ارزشیابی معلمان و اساتید و دانش اموزان و دانشجویان که از جمله آنها «کنکور» هم هست
که من خودم برای ««تمام این موارد»» «««راهبرد»»» ارایه داده ام اما ….
یکی دیگر از عوامل کاهش کیفی آموزش و پرورش در کشور انتخاب های گزینشی معلمان در طول چهل و اند سالی می باشد که امکان ورود افراد لایق و علاقمند به حوزه تدریس شده و اگر احیانا فردی از این فیلتر تحقیق سخت عبور کرده بلافاصله بعد از چند سال توسط سیستم .... حراست وزارتخانه تعلیق شده اند و به مرور زمان افراد با کیفت یا دچار خود سانسوری شده و یا از چرخه حذف می شوند و ادامه آن رشد پاچه خواری و تملق و چاپلوسی و حفظ ظاهر اسلامی برای بقا در مدارس و اداره های مربوطه شده است.
چه چیزی در کشور ما درسته که آموزشش درست باشه؟
وقتی چند دهه هست که مشکل رفته رفته حادتر میشه و روند رو به وخامته یعنی نگرش نسبت به آموزش غلطه .
سیستم آموزش رو در راستای خودش میخواد نه در راستای پیشرفت کشور بنابرین اموزش در اولویت نظام نیست و هیچوقت مشکلات حل نخواهد شد.
مگر اینکه همکاران با اتحاد در مقابل سیاست غلط بیستیم و سیستم رو مجبور کنیم که در مسیر درست قرار بگیرند.
به امید پیروزی