« حیف این سالها که صرف تحصیل شد ».
این، سخن پدریست که دو فرزندش را سالها به دانشگاه فرستاده است. او میگوید: « محمد و هادی سالها مسیر میان خانه و دانشگاه را پیمودهاند اما بیهوده بود » . آن دو جوان که اکنون خارج از سیستم فشل آموزش و پرورش و فارغ از ژست پوشالی دانشگاه، موفق به احراز شایستگیهای فنی و مهارتی در زمینهی مکانیک خودروهای خارجی و برق خودرو شدهاند، سالهای تحصیل در دانشگاه و حتی دورههای راهنمایی و دبیرستان (دورهی اول و دوم متوسطه) را عمر تلف شده میدانند و معتقدند که بیش از ده سال از بهترین دوران عمرشان در مدرسه و دانشگاه، بر باد رفته است! اما این سوز و افسوس به خاطر بر باد رفتن « سرگل عمر » در مدارس و دانشگاههای ما، مختص یکی دو نفر و یا این دوران نیست بلکه تقریباً همگانی و همه زمانیست!
گویا سیاست حاکم بر آموزش و پرورش در ایران و محتوای غالب در آن از زمان تأسیس دارالفنون در سال ۱۲۶۸ تاکنون هیچ تغییری نکرده است و درِ مدارس و دانشگاههای کشور، هم اکنون بر همان پاشنه میچرخد که در ۱۳۴ سال پیش میچرخیده است البته اکنون زنگزدهتر و فرسودهتر و درماندهتر و رسواتر! و وقتی شعر مرحوم شهریار در نقد نظام آموزشی آن دوران را از نظر میگذارنیم، انگار وصف حال نظام آموزشی امروز را میخوانیم:
دارالفنون كه سر گل عمرت دهد بباد
شش سال تازه از پى ذوق آزمودن است
يک درس زندگی به جوانان نمیدهد
طوطی مثال قصه مهمل سرودن است!
ملت به خواب غفلت و دولت شریک دزد
دزدی که از پی رمق از ما ربودن است
به نظر میرسد آنچه بیش از هر چیز دیگری ساحَتِ آموزش را از رسالت متعالی آن تهی و تحقق رؤیای زیست عزتمندانهی همگانی را دچار چالشهای دامنهدار نموده و مدرسه و دانشگاه را متحمل شکستِ معنادار و جامعه را در نیل به کامیابی همگانی ناکام کرده است، تعرض سیاسی و ایدئولوژیکی دولتها به این قلمرو است.
( مدرسه درالفنون )
ساحت آموزش با توجه به ماهیت آگاهیبخشی و فرهنگسازی و مهارتآفرینی آن و مأموریت توانبخشی به انسان برای بهبود ارتباط با محیط پیرامون و سایر اجزای جهان و فلسفهی وجودی آن برای فراخوان انسان به رفتار خردمندانه و صلحجویانه با همنوعان و سایر زیستمندان، در هیچ جای دنیا نباید تحت سیطرهی قدرت و نفوذ سیاسی و ایدئولوژیکی حاکمان قرار گیرد و ضرورت دارد که این پهنهی مسمّا به مهد علم و هنر و ادب و اخلاق و مزیّن به شعار دانایی و توانایی، مطلقاً برای رشد و گسترش دانش و آگاهی همگانی و ارتقاء قابلیتهای فنی و مهارتی و بسط و ترویج و پشتیبانیِ مفاهیم و کنشهای اخلاقی و وجدانی باقی گذاشته شود.
غفلت از « ماهیت تربیت » و در پی آن؛ بیراهه رفتن در گزینش محتوا و آمایش زمینهها و انتخاب روشها، یکی دیگر از دلایل چند وجهیِ ناکامی سیستم آموزشی در تربیت شهروندان ماهر و مفید و کارآمد و کامیاب است. اشاعهی مفهوم گنگ و مبهم از « تربیت» و القاء معنا و مأموریت فرا زمینی و فرا مادی و آسمانی از آن در اذهان، علتالعللِ علیل و لنگ و شَل بودن پای تربیت در ایران است.
امر آموزش و تربیت، از جهات بسیاری، همانند زراعت و فلاحت است؛ هیچ انسان خردمندی، زمین و زمانی را که در اختیار دارد، برای کشت محصولات بیمصرف و غیر استراتژیک صرف نمیکند و بر روی محصولاتی سرمایه گذاری میکند که بتوان آنها را به بازار مصرف عرضه کرد. به نظر میرسد آنچه بیش از هر چیز دیگری ساحَتِ آموزش را از رسالت متعالی آن تهی و تحقق رؤیای زیست عزتمندانهی همگانی را دچار چالشهای دامنهدار نموده و مدرسه و دانشگاه را متحمل شکستِ معنادار و جامعه را در نیل به کامیابی همگانی ناکام کرده است، تعرض سیاسی و ایدئولوژیکی دولتها به این قلمرو است.
انتخاب محتوا برای آموزش نیز چنین است؛ زمان و زمین آموزش نباید با متون بیمصرف و افسانهگون و مهملات و وهمیات و خرافات پر شود. نیاز و تقاضای جامعه کاملاً مشخص است؛ دانش و فن و هنر و مهارت برای زندگی امن و عزتمندانه و شرافتمندانه در جهان پیچیدهی امروز. وقتی زمان و زمین آموزش مملوّ از شبه آموزههای هرز و مزاحم و فرصتکُش است، توقع ثمرهی مرغوب و خروجی مطلوب، توقعی بیهوده خواهد بود. بنابر این خودداری از هرگونه بارگذاری مزاحم و خلوت کردن زمین و زمان آموزش و پالایش سامانهی آموزشی به نفع خرَد و اندیشه، ضرورتی اجتناب ناپذیر است.
به علاوه، هیچ جای عالم، هیچ آدم عاقلی سامانهی کشت و کار خود را هرگز به حال خود رها نمیکند. کشتزاری که قرار است نقشی در تولید و تأمین ماده و انرژی (غذا) برای ماشین حیات داشته باشد، در تمام فصول سال؛ از ایام خزان و یخبندان پاییز و زمستان گرفته تا گاهِ گلخند بهار و تابستان، نیازمند تیمار و مراقبت و تقویت با حد اکثر دقت و ظرافت است و نمیتوان آن را به امید اندوختههای آبی زمستان و آفتاب جانبخش بهاران به حال خود رها کرد و انتظار محصول مطلوب داشت. همان رویهای که در فرایند آموزش و تربیت، با سپرده شدن عنان امور به نااهلان و نابلدها و سر شکن شدن زمان و زمین آموزش بین انواع شبهآموزهها، نادیده گرفته شده است.
گاهی هم باید تیشهای و کوبهای برداشت و بر بالین کِشتهها نشست و با دقت و ظرافت و بردباری و تدبیر، سلهها را بشکست.
جالب است که گاهی ممکن است همین مایعی که مایهی حیات نام گرفته، رفتاری مرگبار با یک کشتزار داشته باشد؛ ساخت سلههای سفالین بر سر دانهها و جوانهها و حصر و حبس آنها، کارِ باران و آفتاب تابان است نه ظلمت شب و بخل آسمان!
همین بلا را آوار باورهای بیبنیان و القائات تبلیغاتی حاکمان و رسوب آموزههای شبه علم و رسوخ گستردهی شبه دانشمندان به سامانهی آموزشی، بر سرِ جوانههای علم و خرَد و اندیشه آورده است. شکستن چنین سلهای، تیشهای میطلبد از جنس آگاهی و آزادگی و شجاعت و معلمانی میطلبد آگاه و آزاده و با شهامت.
امید است که به زودی شاهد استقلال نهاد آموزش و تحول در درک مفهوم تربیت و برچیده شدن بساط نااهلان و جاهلان از ساحت آموزش و تنُکسازی زمین و زمان آموزش به نفع علم و خرَد و تغییر در محتوا و شیوههای آموزشی و پایان دوران آموزش انتزاعی و انتقال مفاهیم علمی از اذهان به سرانگشتان فرزندان ایران باشیم.
در بسته باد مدرسهای را که قصد آن
بر روی ملتی در ذلت گشودن است!
برنامهاش تمام به دستور اجنبیست
از بهر مغز خستن و اعصاب سودن است!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.