چرا دانش آموزان به مدرسه می آیند؟ آیا قرار است صرفا رام و کنترل شوند یا تربیت ذهنهایی پرسشگر مورد توجه است؟
عادات و روش های تفکر دانش آموزان ارتباط مستقیم با رویکردهای حاکم در مدرسه دارند. هر رویکردی را که برای تعلیم و تربیت آنها انتخاب کنیم، نتایج و پیامدهای آن را در رفتار دانش آموزان خواهیم دید. احساس نیاز عمومی و روز افزون برای توسعه هر کشوری، با توسعه و رشد شناختی تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش دیده می شود. توجه به این موضوع خاص اجتماعی، نوعی تعهد اخلاقی برای تمام عوامل اجرایی و آموزشی در وزارت آموزش و پرورش، ادارات کل، نواحی و مناطق آموزش و پرورش در استان ها و بالاخص مدارس ایجاد میکند.
علی رغم بی تفاوتی در سنوات قبل به حوزه آموزش و پرورش، هم اکنون با افزایش موج اعتراض های فردی و گروهی به خصوص نوجوانان و جوانان رو به رو هستیم. فرایند اجتماعی کردن یا جامعه پذیری در این ایام بیش از پیش فکر افراد غیرمتخصص و در معرض خطر جامعه را در بر گرفته و شکل گیری ارزش ها، هنجارها و فرصت های اجتماعی را به سمت اهمال مدرسه در تعلیم و تربیت درست نشانه رفته است. به همین دلیل نوع آموزش و تربیت در این سه سال اخیر و تعطیلی مدارس در زمان اپیدمی کرونا بیش از گذشته به چشم میآید.
انسانی که در قالب یک شهروند نمونه در جامعه امروز، معرفی شده است، باب میل آرمان ها و چشماندازهای متصدیان و مسئولین حاکمیت نیست ؛ لذا به جای شفاف سازی، کنکاش و انعکاس حقیقت تأثیرپذیری تصمیمات حاکمیتی بر وضع موجود، حتی در انتخاب گزینشی نیروی انسانی در طی چهار دهه اخیر در تمامی سازمان ها، نهادها و دستگاه های دولتی و غیردولتی، روند فرمایشی آموزشی و سلب اختیار در تولید محتوا و تألیف کتب درسی مناسب، بیان تند و حاشیه ساز تعلیم و تربیت از زبان واعظان بخشنامهای و خرده فرمایشات ستاد مبارزه با کرونا چیزی هویدا نیست که از دید متولیان امر نادیده گرفته شد.
علی رغم مطیع بودن اکثریت فرهنگیان از منویات سند تحول بنیادین و اسناد بالادستی، همچنان اخلال در آموزش شکستخورده، باج گیر و باج دهنده، مستقیم و غیرمستقیم به مدرسه نسبت داده شد. البته حیثیت که یکی از بازوهای قدرت اجتماعی برای هر فرد، گروه یا سازمان در جامعه محسوب میشود، تحت فشار سنت های ناصواب افراد و توده های حاضر در آموزش و پرورش از چهره مدارس شسته شده و اطاعت بی چون و چرا از سلطه مفروضات یک عده معین، با اهمیت ترین نهاد اجتماعی را زیر سوال برده است. با این رویه نمی توان تصویر کلی از الگوی اقتدار یک آموزگار، دبیر یا هنرآموز را به زور به مدل ذهنی دانش آموز، بدون روحیه پاسخ محوری در معلمش القا کرد .
در واقع اِعمال پیاپی از رفتارهای متکی بر فرمان بُرداری محض طی سالیان متوالی، نظر ورزی اندیشمندانه و جرأت پرسشگری را در نسل جدید به معضل تبدیل کرده است. تربیت اخلاقی دانش آموزان به مثابه بسته های فشرده آموزشی در زمان کرونا نمی تواند به درب منازل برود و سواد هیجانی را پوشش دهد.
الگوی غلط آموزش طبق مکانیزم کنترل کیفیت با جداسازی دانش آموزان در چند دسته خیلی خوب، خوب، قابل قبول و نیاز به تلاش بیشتر در راهنمای توصیفی به منصه ظهور رسید. باید پذیرفت که تربیت تا امروز برای دانستن نبوده است بلکه با انباشت مغز دانش آموزان از اطلاعات، معلومات و پاسخ های آبکی به پرسش هایشان، زنجیرهای از تقلید الگوی ثابت به قصد نفوذ بر آحاد جامعه را به سبک سنتی و سرعتی به جای منطقی در روزمرگی به همراه داشته است که هیچ کدام از کتابهای درسی حقایق تربیت یافتگی با محتوای ارزشمند را در ذهن کودکان و نوجوانان ما به تصویر نکشیده است و عایدی جز رخوت، ناامیدی و انزجار از خستگی های ناشی از تکرار روبه رو شدن در برابر موانع و مواجه شدن با سرکوب و محو شدن را ندارد.
پرسشگری دانش آموز در رسیدن به حقیقت از سوی خانواده، مدرسه و جامعه نوع کنجکاوی بیهوده تلقی شده و صرفا تقلید کورکورانه، قلابی، کلیشهای و اطاعت بی چون و چرا، الگوی مناسب فرزند پروری شد. تربیت زده شدن پدران و مادران نسل جدید و جوانان امروز، ناشی از محصور شدن دوازده سال عمر مفید در فضایی بدون پرسشگری ست. پاسخ های طوطی وار و بی مغز و بعضا با نشانه گذاری از منابع دینی و مذهبی در قالب ایدئولوژی موافق تربیت خردمندانه و خلاق،بها دادن به دانش آموزان پاداش بگیر و خود فروخته در قبال فروش ناچیز دانش آموزان منتقد با چاشنی حفظ تمامیت ارضی آن مدیریت، استفاده ابزاری از عوامل به اصطلاح مثبت در هر مدرسه تحت عنوان انجمن اولیا و مربیان، منسوخ شدن دانش موضوعی به دور از تکنولوژی های روز دنیا و عدم توجه به عصر اطلاعات، قدمت فرهنگ و تمدن ایرانیان را زیر سوال برده است. دانشآموزان ما تغییر کردهاند. مسئولین، مدیران و دست اندرکاران آموزش و پرورش چنان غرق در حفظ موجودیت و تغییر ناپذیری خود بوده اند که متوجه بزرگ شدن این کودکان در بستر محیط های یادگیری سنتی، خشک، خشن با روش های قدیمی و نخ نما نشدند.
عادات و روش های تفکر دانش آموزان ارتباط مستقیم با رویکردهای حاکم در مدرسه دارند. رویکردهای جایگزین برای بازاندیشی تأثیرپذیری نظام های تربیتی محدود بدون در نظر گرفتن تحولات و جریان سریع عصر ارتباطات را در سرمایه گذاری اجتماعی تک بعدی و بیهوده دیدند و از شبکه مدیریت پویا در مطالعات و پژوهش حوزه یادگیری برای پرسشگری و تکمیل مهارت های زندگی در یاد دهنده و یادگیرنده مغفول ماندند. وظیفه مداری در تمام سطوح مدیریتی صرفاً به اجرای ساختار یافته بخشنامه های دست و پا گیر، تعریف و تمجید از کارکرد های انجام نشده در حوزه اعتماد عمومی و مرزبندی میان موافق و مخالف، صرف نظرات یک طیف در هر دوره خلاصه شد تا جایی که شیوههای انجام وظایف و تکالیف از بالادست و پاییندست، تأکیدی و با یک شاخص، آن هم تمرکز و کنترل انتظامی و حراستی به جای پرسشگری همگان ابلاغ شد.
به لطف این میزبانی، در گردانه ی مرگ اخلاق و تربیت، معلمان هم جا نماندند و از این حیث مستثنا نبودند. به خیل گسترده ی خفقان پرسشگری پیوستند و این مهم را مهر و موم شده در طاقچه زیر شیروانی گذاشتند. اساساً تمام تلاش خود را نیز کردند این قلمرو از تفکر دانش آموزان دور بماند تا گزندی به خودشان نرسد. معدود معلمانی هم که راه درست برگزیدند شدید شماتت شدند و می شوند. ولی به جهت آنکه ذهن انسان ذاتاً به دنبال جواب سؤالات خویش است، کودکان، نوجوانان و جوانان حاضر که انزوا و خشم نسل های قبلشان را از نرسیدن به ابتدایی ترین پاسخ ها نسبت به نیازهای اجتماعی را به خوبی مشاهده کرده اند، به سبک دیگری مسئله را واکاوی کرده و دست بر قضا در پس بی توجهی ساختاریافته و وفق عادت مسئولین امر در بی اهمیت انگاشتن مطالبات اجتماعی، فرصت را مغتنم شمرده و چاره را در واکنش های روشن دیدند.
ضرورت اجرای مو به مو و رعایت تمام اسناد بالادستی توسط معلمان، بدون توجه به کشش دانش آموزان برای انتخاب فضاهای مجازی ناشناخته، بدون واشکافی سیمای محیطی که جز سیاهی در لحظه ورود ندارد، ترس مبهمی را به جانشان انداخت و در این حین فانوس داران، به نفع ملاحظات سیاسی و اقتصادی صاحبان قدرت، از درماندگی معلمان سوء استفاده کرده و به جای پذیرش خطا، شرایط فرار از دانایی، خوشحالی از تعطیلی و فرو رفتن به خواب غفلت را برای معلمان و دانش آموزان ارمغان آوردند. با افزایش آسیبهای اجتماعی ناشی از حضور ناگهانی دانش آموزان به دنیای ناشناخته ها، عنوان ولنگاری را عمدا به وضعیت موجود نسبت دادند و از معلمان خواستند با همین سرفصل به مرور صورت مسئله را در ذهن اولیا و دانش آموزان پاک کنند.
معلمان هم تحت عناوینی چون جشنواره ها و مسابقات این ننگ را به رقابت نشستند و علی رغم ادعای فرهنگی بودن، معلم نمونه، نخبه بودن، دکتر معلم بودن، روشنگر بودن، ممتاز بودن، استحقاق خود را تنها در همسان سازی حقوقشان با اعضای هیات علمی دانشگاه ها دیدند و از مسئوليت اصلی شانه خالی کردند.
معلمان از همان ابتدا به مشکلات عیان و پنهان این نوع آموزش آن هم در طولانی مدت واقف بودند. تر و خشک هم با هم سوختند. عده ای این تهدید را فرصت شمردند و به جای اعتراض از وضع موجود با تحلیل اگزیستانسیالیستی خود ترجیح دادند که به این موضوع ورود نکنند و در طول مدت آموزش های آنلاین و آفلاین، برای انتقام از سیستم فشل آموزش و پرورش و کمبودهایی که برایشان به جا گذاشت، به جستار شغلی آبرومند تر از آموزگاری، دبیری، هنرآموزی بپردازند تا کمک حالی برای خسران سال های از دست رفته شود.
با این همه اتفاقات روشن و فاجعه باری که روز به روز از لحاظ اجتماعی و فرهنگی شاهد هستیم، افول و تنزل جایگاه آموزش و پرورش و از دست رفتن مرجعیت مدرسه را فارغ از اهمیت وجود این نهاد با ارزش در جامعه می بینیم. هر چند با بیان طعنه آمیز و مستقیم هم، از سکوت غیرمنطقی فرهنگیان برای تعطیلی مدارس تحولی حاصل نشد و هنوز هم با یک روز تعطیلی به خاطر آلودگی هوا احساس رضایت می کنند. مع الاسف سیطره رفتار مطالبه گرانه و پرسش گرانه ایشان سمت و سوی طلبکارانه هم یافته است.
تنها نگرانی و ابراز ناراحتی معلمان نه از وضع نابه سامان، بلکه اجرای ناصحیح رتبه بندی ست که صرفا در چت های گروهی شبکههای اجتماعی مشهود است. متاسفانه اندیشه ها و نوع تفکر معلمان نیز با گذشت سه سال دوری از مدرسه عقب گرد داشته است.
( معلمان معترض : سازمان نظام معلمی خواسته ما نیست )
حال برای پنداری که خود بر آن اهتمام نورزیدند و سرلوحه زندگیشان نبود، توقع کرداری فهیم از دانش آموزان را اولی می دانند و تخطی از هر نوع رفتار عالی را از وی به قضاوت های عجولانه می نشینند و با کوچکترین نقدی، منتقدان را عتاب کرده، بر دانش آموز برچسب بی ادب و بی شعور می زنند و فهمیده بودن را در خود به تعویق می اندازند. اگر سیاهی را نبینیم، در آن محو می شویم. با دستمال کثیف هم نمی توان شیشه ها را تمیز کرد.
معلمی که ساده ترین آداب روزمرگی را نمی داند، شعور سلام کردن در بدو ورود به جمع همکاران و ادای احترام به هم نوع خود را ندارد و انجام این کار را کسر شان می داند، چگونه می تواند نسبت به ادب و تربیت دانش آموزان اظهار نظر کند؟
وقتی ساختار شکنی از اصول اولیه را با شروع تعلیق در اجرای وظیفه شغلی و رسالت باطنی در استفاده فعال در پرسش های انتقادی دانش آموزان در دست یابی ایشان به معرفت تفکر و دریافت پاسخ نمی بینیم، مسلما صلاحیت تجزیه و تحلیل در باب تعیین کفایت لازم برای ارزشیابی ادب و تربیت در اخلاق یک کودک یا نوجوان را با پیش داوری های خشمگینانه نداریم.
با این رویه نمی توان تصویر کلی از الگوی اقتدار یک آموزگار، دبیر یا هنرآموز را به زور به مدل ذهنی دانش آموز، بدون روحیه پاسخ محوری در معلمش القا کرد.
اشتیاق به چیستی و چگونگی نقش تعلیم و تربیت در ترویج دموکراسی مطلوب اجتماعی بر کسی پوشیده نیست. اگر در ابتدا ادب، شعور، متانت، اخلاق و انسانیت را در پست شغلی خود نشان دهیم تا از برخوردهای شما نگاه های تیزبین دانش آموزان به جای افکار مسموم، هنر معلمی را نظاره کند، شاید جای جبران باقی بماند.
تا وقتی معلمان نتوانند بدون محافظه کاری، با بلاغت و صراحت و نگرانی از امنیت شغلی، ارزش پرسشگری و تاب آوری در برابر پرسشگری را به دانش آموز بیاموزند، شکست تمام حیطه های اخلاقی را روز به روز در جامعه شاهد خواهیم بود و زمانی می رسد که آموزش و پرورش به طاقچه ها گذاشته می شود و جامعه از منابع دیگری به عنوان مرجع یادگیری بهره خواهد بُرد.
اگر سیاهی را نبینیم، در آن محو می شویم. با دستمال کثیف هم نمی توان شیشه ها را تمیز کرد. پس کمی به خود بیایید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.