پنجاه سالگی کانون، حکایت از دیرپایی و ماندگاری آن دارد و همین ضرورت مواظبت از آن و مداومت کار آن را می رساند. البته که سردی و عبوسی ذاتی نظام آموزشی و مدرسه در زایش و بالندگی کانون بی تاثیر نبوده است.بچه های رمیده از مدرسه، مامن و ملجا مطمئنی می خواستند تا در اوقات فراغت خویش، آنجا جمع شوند و کجا بهتر از کانون؟ جالب این که کار کانون از همان پنجاه سال پیش،در دور افتاده ترین شهرها شروع شد. برای همین است که اکنون مرغک کانون برای بیشتر بزرگسالان باسواد، حسی نوستالژیک دارد و از آن با شوق و حسرت برای فرزندان خود یاد می کنند.
حرمت و هیبت کانون فراتر از زمان است و حتی مهم نیست که بازمانده دوره پهلوی است و این به جهت آن است که خط مشی کانون، صرفا فرهنگی و هنری است و در انحصار هیچ مرام و نظامی نمی ماند.از این روست که انقلابیون پرجنب و جوش سال 59 در تعیین تکلیف کانون به عنوان میراث عصر پهلوی ، مردد نماندند بلکه در دوام و بقای آن کوشیدند چرا که ذهن و زبان بسیاری از همان جوانان انقلابی،در همین کانون باز و تیز شده بود و اکنون خود را مدیون آن می دانستند.
تا قبل از برآمدن کانون، در بسیاری از جاهای مملکت، کتابخانه کودک وجود داشت که بیشتر به بچه ها کتاب امانت می داد. اما کانون که مستقر شد، دیگر راحت می شد در آنجا نشست ، قصه شنید ،کتاب خواند ، نقاشی کشید ، موسیقی نواخت ، فیلم دید ، با هم حرف زد و خندید. برعکس مدارس که این همه توانایی را ندارند. شاید هم نباید بیش از آموزش و پرورش استعدادهای درسی و علمی دانش آموزان، از مدارس انتظار زیادی داشت. چون هم زمان حضور بچه ها در آن کوتاه است و هم برنامه کلاس ها، فشرده، زیاد و به شدت درسی و آموزشی است. اصلا مشکلات و معضلات مدارس آن قدر هست که کمتر کسی یافت می شود که پس از اتمام دوران مدرسه، زبان به انتقاد از آن نگشاید و با حسرت و حتی نفرت از آن یاد نکند. به طوری که در آثار برخی نویسندگان و هنرمندان معاصر داخلی و خارجی، ردی از این نگاه دیده می شود.
کانون، راه درازی آمده و درباره آن حرف های زیاد گفته و نوشته شده است. با این حال، پنج حرف بیشتر ندارد و دنیایی برنامه و نتیجه در هر حرف دارد؛
1) کامل کننده برنامه کار مدرسه است. از طرفی زیر مجموعه وزارت آموزش و پرورش است و از سوی دیگر، به واسطه تنوع طرح هایی که دارد ، می تواند معلمان رشته های مختلف را برای آموزش بهتر مطالب ، یاری رساند و از قضا اجرای طرح کانون ـ مدرسه نیز بر این مبناست.در واقع، کانون نه رقیب که رفیق مدرسه است و صحت این ادعا را می توان در بررسی شتاب زده ای از میزان محبوبیت امور تربیتی مدارس در مقایسه با محبوبیت کانون در چهل سال اخیر بین دانش آموزان فهمید. با این توضیح که در هر شهر دهها مدرسه اما تنها یک کانون وجود داشته است.
2) آزادی عمل خاصی همواره بین اعضای کانون و حتی مربیان آن وجود داشته است. هم شرکت اعضا داوطلبانه است و هم زمان حضور آنها در اوقات فراغت شان است. همچنین بچه ها در انتخاب و ادامه فعالیت در یکی از زمینه های فرهننگی، هنری آزادند. ضمن این که مثل مدرسه، هول امتحان دادن و نمره گرفتن در آنها را ندارند.این همه برای آن است که روال فعالیت کانون، کمتر دیکته شده و سیستماتیک است و به خاطرکاهش فشار و اجبار، امکان رشد و شکوفایی استعداد در آن بسیار است.
3) نشاط و لذت بردن از فعالیت ها، سرلوحه کار کانون است. به هم کمک کردن، شوخی کردن و با هم خندیدن درحین کارها، روال عادی و طبیعی کانون است که هر تازه واردی آن را به خوبی حس می کند. به بیان دیگر، اگر در مدارس، رقابت با نتایج ناخوشایند روانی آن بین دانش آموزان وجود دارد، اینجا رفاقت، با دستاوردهای خوب روحی آن بین بچه های مشتاق و مستعد، موج می زند.اگر در مدارس، تنها با رنگ آمیزی در و دیوار، وانمود می شود نشاط و شادی وجود دارد، اینجا حتی با وجود در وودیوارهای بی رنگ و روی ناشی از کمبود بودجه، شادی جارمی زند. دیگر این که کانون نمی تواند و نباید خود را در حصار آموزش سیاسی و ایدئولوژیک محصور و محبوس کند و همین موضوع، بچه های خسته از شعار و نصیحت شنیدن را به کاوش و کنجکاوی بیشتر در کنج کانون دلگرم می سازد
4) وحدت شخصیتی که از رهگذر حضور و فعالیت در کانون عاید بچه ها می شود، کم نظیر است.گویی هر دانش آموزی نمی تواند عضو کانون شود مگر آنها که هدفی از آینده و امید بسیار به آن دارند. جالب این که با شرکت در کانون، برای انجام امور درس و بحث مدرسه خویش آماده ترند. آنها خوب حرف زدن، حرف خوب زدن و خوب گوش دادن در جلسات گروهی و نقد کتاب و شعر و قصه، تمرین می کنند و راحت تر از همکلاس های خود در کلاس و مدرسه حضور فعال دارند. ضمن این که خیلی زود زمینه مورد علاقه خویش را می یابند و با کار کردن در آن حوزه ترغیب و دلگرم می شوند.
5) نوجویی و نوگرایی و خلاقیت ورزی، همیشه شعار کانون بوده است و این در عنوان آن هم هویدا است که جایی برای پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. در حقیقت، انجام چهار طرح و برنامه ای که شرح آن رفت، همگی برای رسیدن به همین نقطه است که دیری نمی پاید از بین اعضای کوچک کانون، بزرگانی مثل شاعران، نویسندگان و هنرمندان معاصر سر بر آورده اند که کم و بیش در خلال نوشته ها و مصاحبه های خویش، خود را وامدار نقش و تاثیر برجسته کانون در دوره کودکی می دانند.
این همه گفتیم و نگفتیم که راز توفیق کانون یکی در دخالت نکردن در تربیت و هدایت غیر مستقیم بچه هاست؛ چیزی که خلاف آن را در مدارس به خاطر خشک و سیستماتیک بودن برنامه های آموزشی، شاهدیم. عمری بچه ها از بین خستگی های مسیر مدرسه، در پناه کانون آرام گرفته اند.
دیگر این که کانون نمی تواند و نباید خود را در حصار آموزش سیاسی و ایدئولوژیک محصور و محبوس کند و همین موضوع، بچه های خسته از شعار و نصیحت شنیدن را به کاوش و کنجکاوی بیشتر در کنج کانون دلگرم می سازد.
باری ، اگر چه کانون در انجام امور فرهنگی و هنری بچه ها، حرف ندارد اما یک حرف ساده با همه کانونیان دیروز و مسئولان امروز دارد و آن این که ؛
نگذارید کسانی تازه رسیده از راه ، کانون و بچه هایش را کالایی مصرفی تصور کنند که زود بازده نیستند و سود لازم را ندارند و لذا امکان نگهداری ندارند.
نگذارید دست هایی نامریی، کانون را از نو اما بنا به تخیلات و توهمات شان بسازند.
نگذارید با تهی کردن بنیان اصلی آن از معنایش که همیشه کتاب بوده و خواهد بود، کانون را به یک کارخانه ورشکسته اسباببازی بدل کنند، نگذارید... پیش از آن که کار کانون با سیاست های سلیقه ای فردی یا گروهی یک سره شود، و پیش از آن که مرغک زیبای کانون به جوجه اردکی زشت بدل شود، بیایید بیشتر مراقب حال کانون باشیم و در اعتلای نام و جایگاهش بکوشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان