کتابخانه ای به واسطه این که سود مالی ندارد، بسته می شود گویی اساسا انواع دیگر سود وجود ندارد .
نیروهای انتظامی مدعی آموزش و ارشاد هستند و به قول خودشان کلاس برگزار میکنند که دانش آموزش به زور باتوم می آید و در آن جان میسپارد از جرح یا فشار و ترس که گویی اساسا مدرسه معنایی ندارد . آموزش را از زیر یوغ اعمال قدرت و ایدئولوژی کنار بکشیم.
معلم چنان درگیر کار دوم و سوم برای نان شب است که گویی اساسا سال تحصیلی جدید وجود ندارد؛ .
کودک در خیابان سر در سطح زباله زندگی می گذراند که گویی اصلا نیاز به آموزش و آرامش ندارد.
آخوند از حوزه به کلاس می رود که گویی اصلا دانشگاه فرهنگیان و پداگوژیی وجود ندارد و همه این بلاها بر سر آموزش می آید و از زیر سر آموزش می آید و گویی که آموزش صاحب ندارد، حتی موضع گیری ندارد! شاید هم اصلا جان در بدن ندارد...
زمانی دکتر امبدکار [مبارز هندی تبار] گفته بود: تنها کشورهایی در مبارزهای که پس از پایان جنگ آغاز میشود یعنی مبارزه برای ارتقای استاندارد زندگی مردم پیروز میشوند که به آموزش توجه کنند.
آموزش یک وظیفه کلاسی برای یاددهی خواندن و نوشتن نیست ؛ آموزش یک کنش اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اساسا تحولی است، معلم در این معنا یک مبارز برای زندگی بخشی است، معلمی امروز از انبوه دانش های روانشناسی، اثربخشی، معنادهی و ... برای سیر بهتر این مسیر برخوردار است.
بی شمار انقلاب های جهان به شکست های مفتضحی افتاده اند چرا که بر آموزش و فرهنگ بنا نشده بودند و افرادی رفتند و افراد دیگری با همان شاکله های فکری همان ساختار های قبلی را بازتولید کردند، نهایت با تغییر اسم ستم هایشان...
کارل پوپر می گوید پیشرفت را می توان به عقب برگرداند اما تکامل بازگشت ناپذیر است؛ چیزی که باید بر آن تکیه کرد همین تکامل فرهنگی است که یکی از مهمترین خاستگاه های آن آموزش است.
دعوای در رسانه هم بر سر آموزش است . همه تکنیک های رسانه ای به نوعی تکنیک های جلب توجه مخاطب هستند تا دقایق بیشتری را جلب آموزش های آنها بمانند از فضای مجازی گرفته تا سینما و... ؛ آنچه اکنون لازم است پس بگیریم یا شاید بهتر است بگوییم به دست آوریم، این است که آموزش را از زیر یوغ اعمال قدرت و ایدئولوژی کنار بکشیم.
آموزش تنها مسیر به دست آوردن و از دست دادن است، به دست آوردن باور جدید؛ کنار گذاشتن افراد قدیمی، به دست آوردن رفاه، از دست دادن تبعیض... و جنگ در خیابان و گشت ارشاد و رسانه و همه جا بر سر همین است.
صفحه Instagram
نظرات بینندگان
اما با زور و اجبار نمیشه تحجر و تک جناحی و تک فکری و نگاه تنگ نظرانه را حاکم و ساری و جاری کرد
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار
و یا:
معلم چو دیدی به رشد آمدی
چو دیدی معلم، پلید آمدی.
معلم چو دیدی، رشید آمدی
چو دیدی معلم، پلید آمدی.
نخست اینکه نگاه اسلام به مسأله حجاب یک نگاه اخلاقی بوده و همانند این است که توصیه کرده دروغ نگویید یا بهتان نزنید و یا غیبت نکنید و در هیچ جای قرآن نگفته کسانی که این اعمال را رعایت نمی کنند چه مجازاتی دارند در حالی که برای اموری چون دزدی مجازات تعیین کرده و باید حساب ایندو را از هم جدا کرد.
دوم اینکه در قانون اساسی کشور در مورد پوشش و شرایط آن هیچ اصلی ذکر نشده ولی اصلی وجود دارد بر عدم تفتیش عقاید، عدم سلب آزادی های عمومی و یا اصل برائت و اینکه هیچ کس را نمی توان دستگیر کرد مگر اینکه به موجب قانون.
در هر کشور وظیفه ارشاد و هدایت مردم توسط نهادهای فرهنگی انجام می شود نه توسط پلیس، پلیس در دستگیری و انتقال نوامیس مردم به مکان هایی که در آنجا برای افراد هیچگونه امکان دفاع و یا حفاظت از خود را ندارند چگونه می خواهد کلاس های ارشاد به پادارد و اقداماتی رقم بخورد نظیر کشته شدن یک دختر مظلوم شهرستانی و هزاران زن و دختری که هیچ جرمی مرتکب نشده اند.