سکانس اول
دست کوچک ناروَن در دستم، وارد کتابخانه می شویم. مانند دو مرتبه ی پیشین، خلوت است. هیچ مراجع کننده ای وجود ندارد. کتابخانه ی کودکان را تصور کنید خالی از کودک ! این تصویر در روزهای دیگر نیز برایم تکرار شده است.
[فلش بک]
گاهی که از جلوی ساختمانش رد می شوم، پنجره های مشرف به پیاده رو، خبر از رکود فضای داخلی دارد. جنب و جوشی نیست. به یاد سی سال پیش و کودکی خودم می افتم. ازدحام بچه ها در همان محوطه.
خانم رجبی و خانم نیک پور پشت پیشخوان ایستاده اند و لبخند می زنند. در لحظه دلم برایشان تنگ می شود!
[فلش فوروارد به حال]
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کمتر مراجعی دارد. بیشتر روزهای سال، احوالش همین بود. ساکت و خلوت.
سکانس دوم
با مسئول کتابخانه سلام و احوال پرسی می کنم. مشغول جابه جایی کتاب هاست. قفسه ای را بالا و پایین می کند. خستگی از چهره اش هویداست وَ بعدتر از کلامش نیز!
با لبخندی - که حالش را بهتر کند - راهنمایی می خواهم.
برای سن ناروَن کدام قفسه را پیشنهاد می کنید؟
پاسخ دلسرد کننده است:
_ فعلا نمی توانید کتابی امانت بگیرید. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از مهمترین نهادهای تربیت اجتماعی در نیمقرن اخیر ایران بوده است .
علت را جویا می شوم.
می گوید:
در حال آمارگیری کتاب ها هستیم.
می پرسم:
می توانیم همین جا استفاده کنیم؟
همان طور که با کتاب ها و قفسه مشغول است عذر خواهی می کند:
_ خیر. فعلا هیچ کتابی نبایستی جابه جا شود.
لحظاتی به فکر فرو می روم.
با کلافگی ادامه می دهد:
_ آمارگیری است و باید ده هزار کتاب را براساس کددیویی مرتب کنیم و ...
به حرف ها و گلایه هایش از شرایط کاری ادامه میدهد.
می گویم:
درک می کنم. خداقوت. کارتان ارزشمند است. چه زمانی مراجع کنیم؟
_ معلوم نیست. احتمالا تا آخر بهمن. اطلاع رسانی می کنیم در گروه اعضا.
فرایند حیرت زدگی من آغاز شده است.
تا آخر بهمن؟! یعنی حدود یک ماه زمان می برد؟!
با تاکید تایید می کند و به تفصیل از مشکلات کار می گوید. اینکه یک ماه پیش کار آمار گیری شروع شده و...
بر حیرتم افزوده می شود.
می پرسم:
یعنی حدود دو ماه کتابخانه عملاً تعطیل است؟ عملا اعضا نمی توانند کتابی امانت ببرند؟
تایید می کند و می گوید:
- گاهی حتی بیشتر طول می کشد.
همه چیز عجیب به نظر می رسد.
از چهره ام متوجه شده که قانع نشده ام. می گوید:
- بخشنامه کشوری است و... دوباره از مشکلات می گوید.
ناروَن کنارم ایستاده و با چهره کودکانهای زندگی در جهان توسعه نیافته را تجربه می کند! در جامعه ی بی انضباط، نهادهای هم جنس، هماهنگ نیستند و چنان جزایر منفک از هم عمل می کنند.
می گویم:
پوزش می خواهم. اینکه بخشنامهاست پرسش من نیست. جسارتا روی سخنم با شخص شما نیست. متوجه ام که مسولیت این شرایط با شما نمی باشد اما یک پرسش دارم:
این سخن منطقی است؟ اینکه حدود دوماه بلکه بیشتر کودکان این بخش از «تنها» نهاد فرهنگی کتاب محروم باشند؟ خاصه اینکه در شهرهای کوچک مثل اینجا، کتابفروشی های بزرگ هم وجود ندارد. به نظر شما این شرایط منطقی است؟
پاسخ نمی دهد و مجدداً تاکید میکند که بخشنامه سراسری است و... باز از مشکلات می گوید... شاید هم از سمج بودن مراجع کلافه شده. در دل می گوید چرا راهتان را نمی گیرید نمی روید. خب یک ماه بعد بیا!
برای چهره ی کلافه شده و خسته اش دلم می سوزد. اما پاسخی دریافت نکردهام برای کودکی که منتظر پاسخ است و مشاهده گر گفت و گو.
می گویم:
به عنوان یکی از شهروندان، قدردان زحمات شما هستم اما این شرایط با تاکید بر «بخشنامه ای بودن» و با صفت «کشوری»، تبدیل به یک موقعیت منطقی و معقول نمی شود!
صورتش را از قفسه و کتاب ها به سمت من بر می گرداند. بابت بی توجهی اش عذرخواهی می کند و بطور ضمنی تایید می نماید و...
پاسخی قانع کننده ای وجود ندارد.
بااحترام از همدیگر جدا میشویم. به فکر فرو می روم. شرایط در مرز کمدی و تراژدی قرار دارد.
به زعم نگارنده:
1.کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از مهمترین نهادهای تربیت اجتماعی در نیمقرن اخیر ایران بوده است.
2. اقبال دو قشر کودک و نوجوان نسبت به کانون در سالهای اخیر روند نزولی داشته است.
3. بودجه بندی این نهاد مهم در قیاس سایر نهادهای فرهنگی اندک بوده و سهم ناچیزی از بودجه سالانه برده است. این امر از کیفیت نیروی انسانی نیز می کاهد.
4. نسل جدید مجهز به تکنولوژی نوین و اپ و گیم های اینترنتی، کمتر به کتاب و کتابخانه اشتیاق نشان می دهد. برای اشتیاق سازی در او بایستی تلاش بیشتری نمود خاصه در این دوره کرونا.
5. در چنین شرایطی آیا تعطیلی عملی کتابخانه به بهانه آمارگیری قابل توجیه است؟ اینکه به جای رفع نواقص و تشویق کودکان به حضور در این نهاد ارزشمند، عملا فاصله انداخته می شود قابل دفاع نیست. طبعا رابطه کودک - کتابخانه به سردی می گراید. سردی مضاعف.
6. با توجه به آشکار بودن موارد فوق، این سبک مدیریت دلسردکننده چه دلیلی می تواند داشته باشد و چه پیامی به مخاطب مخابره می نماید؟
به فهم نگارنده، جامعه «بی انضباط» اصطلاحی است که می تواند تا حدودی شرایط این چنین را شرح دهد.
- چنین جامعهای در قبال نسل نوی خویش کمتر احساس مسئولیت می کند.
- خشم و خستگی و ناامیدی بر ذهنیت و رفتارش سایه افکنده و اجازه نمی دهد برای رشد و شکوفایی کودکان و نوجوانان و حتی جوانان خود، برنامه عملیاتی مدون و مستمر داشته باشد.
- به طور دایم گسست دارد. تدابیرش کات می شود. برنامه هایش کوتاه مدت است. شلختگی بر مدیریتش حاکم شده و همدلی کاهش پیدا نموده.
- در جامعه ی بی انضباط، نهادهای هم جنس، هماهنگ نیستند و چنان جزایر منفک از هم عمل می کنند.
- نکته فوق بی انضباطی های مالی ایجاد می کند. تبعیض چشم گیری در بودجه بندی نهادها دیده میشود.
- شهرهای کوچک در لابی گری ضعیف هستند فلذا در دریافت توجه مالی و معنوی از سایرین عقب می افتند. آنها در جامعه غیرمنضبط، به حاشیه رانده می شوند و شهروند ساکن در آنها نسبت به شهرهای بزرگ، «شهروند کمتر»ی است!
وارد پیاده رو می شویم.
ناروَن می گوید:
بابا چرا ساختمون کتابخونه شبیه جاهای اداریه؟!
در دل این پرسش کودکانه یک فهم دقیق جامعهشناختی قرار دارد.
کتابخانه اداره نیست!
قلب جامعه مدنی است!
کانال جامعه شناسی صلح
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.