یکی بر سر شاخ، بن می برید
خداوند بستان نگه کرد و دید
( سعدی )
هفتم آبان که در تقویم غیررسمی ایرانیان ، « روز کوروش بزرگ » نام گرفته اما به نظر می رسد در تقویم رسمی ( حکومتی ) و در گفتمان عادی مقامات ایران جایگاه چندانی ندارد مگر به ضرورت و یا مصلحت وقتی که شرایط به سمت «اضطرار» پیش رود و چون این نوعی نگرشی ابزاری به مفاهیم است و از عنصر بی بدیل « صداقت » تهی است دیگر جامعه به آن اعتمادی نمی کند و آن را جدی نمی گیرد.
البته همه تقصیرات را نمی توان به تفکر حاکمان و کنش آنان نسبت داد .
کمی جست و جو حداقل در فضای آموزش و پرورش و کنش گران آموزشی در محیط اینترنت موید فقر منابع در این باب بوده و نشان می دهد که فرهنگیان و بالاخص معلمان تمایل و انگیزه ای هم برای وارد شدن در این حوزه را ندارند .
( تخت جمشید در سال 1971 از آرشیو عکسهای تاریخی مجله لایف)
(آنان حتا تمایل و یا رغبتی هم به طرح چنین بحث و موضوعاتی سر کلاس و برای دانش آموزان نشان نمی دهند اگرچه برخی عادت کرده اند به محض طرح چنین چالش هایی سریع موضوع « معیشت » را به میان بکشند و وجدان خود را در برابر مسئولیت های فردی و اجتماعی خاموش نگاه دارند و این توجیه گری قدمتی دیرین و پایدار در ضمیر ناخودآگاه ما و روان شناس اجتماعی ایرانیان دارد ) مسئولانی که دغدغه شان صفر شدن و حتا منفی شدن رشد جمعیت است و از پیر شدن آن هراس دارند و دائما به دنبال سیاست های تشویقی و البته بدون مبنا و من درآوردی برای افزایش جمعیت هستند ؛ آیا بهتر نیست که به این سوی مساله هم نگاهی بیندازند و نتیجه سیاست گذاری ها و ریل گذاری های خود را را در بخش «توسعه انسانی » مد نظر قرار دهند .
دوست محترم آقای مرتضی نظری یادداشتی را در این مورد در سایت عصر ایران منتشر کرد ( این جا ) اما جالب است که هیچ اشاره ای به کوروش و مناسبت آن نشده بود .
یک بار یکی از معلمان دوره ابتدایی که در مدرسه ای « خاص » تدریس می کرد تعریف می کرد که به این مناسبت در کلاس منشور حقوق بشر کوروش را تکثیر و در اختیار دانش آموزان قرار داده بود که با واکنش تند و منفی « مدیر مدرسه » رو به رو شد و البته در این مشکل از سوی همکاران خود و حتا نماینده معلمان آن واحد آموزشی مورد حمایت و همراهی قرار نگرفت .
حذف سلسله های پادشاهی از کتاب های درسی تاریخ بخشی از پروژه هویت ستیزی و یا بی هویت سازی در جامعه ایران است .
میرجلالالدین کزازی، شاهنامهپژوه و استاد زبان و ادبیات فارسی در این باره می گوید : ( این جا )
« آنچه من در اینباره شنیدهام، این است که میخواهند دودمانهای فرمانروایی را از کتابهای آموزشی بسترند و نه پادشاهان را. به راستی انگیزه این کار بر من روشن نیست که بتوانم درباره آن سخن بگویم زیرا اگر ستیزی با فرمانروایی پادشاهان در کار بود، باید روایت این فرمانرواییها از تاریخ ایران یکسره به کناری نهاده میشد اما اینکه تنها دودمانهای پادشاهان از کتاب تاریخ سترده شود، نکتهای است که انگیزه آن بر من آشکار نیست. اما اگر بخواهم به هر روی پاسخی به پرسش شما دهم، میتوان گفت که تاریخ هر کشور پشتوانه فرهنگ و چیستی آن کشور است. مردمی که با پیشینه و تاریخ خود آشنا نیستند، مردمی خواهند بود بیریشه، سست، لرزان و آسیبپذیر که به آسانی فریفته خواهند شد و در دام بیگانگان خواهند افتاد زیرا بنیاد و شالودهای ندارند که بر آن استوار بمانند. راست این است که شما در تاریخ هیچ کشوری نه یکسره به نیکی و سپیدی میرسید و نه به یکبارگی به بدی و سیاهی. تاریخ آکنده از شیب و فرازهاست. ارزش آن هم میتوان گفت که در همین ویژگی نهفته است. ما میتوانیم آموزههای بسیار گرانسنگ، ارزشمند و رهنمون از تاریخ بستانیم تا نیازی نداشته باشیم آنچه را که دیگران به بهایی گزاف آزمودهاند تا به دست بیاورند، ما نیز به همان بها به دست آوریم. تاریخ آینهای است که ما میتوانیم چهره خود را در آن ببینیم. زیباییها، راستیها و به همینسان کژیها و زشتیهایمان را آشکارا در برابر خود بیابیم و ببینیم تا بکوشیم از کژیها و زشتیها بکاهیم و بر زیباییها بیفزاییم . » اکنون فرار از ایران و سکنی گزیدن دائمی در یک کشور بهتر و توسعه یافته برای بسیاری تبدیل به یک هدف و آرزو شده است .
در همان منبع ، فریدون فضیلت، محقق زبانهای باستان و فلسفه اروپا چنین می گوید :
«کسانی که چنین تصمیماتی میگیرند، هدف اصلیشان این است که به نسلهای جدید القا کنند که: «چون پادشاهان ظالم بودند، تدریس زندگی و رفتار آنان با شعارهای عدالتخواهی در تضاد است.» زیربنای فکری شان حول چنین تفکری میچرخد و فراموش کردهاند که همه پادشاهانی که فوت کردهاند یا نهایتا سقوط کردهاند، بخشی از تاریخ ما هستند و چون بخشی از تاریخند، بخشی از هویت یک ملتند و در واقع به بهانه حفظ شعارهای عدالتخواهی در حال حاضر نام سلسلههای پادشاهان از کتبهای درسی حذف میشود که ما در شرایطی قرار داریم و نیازمند وحدت و هویت ملی هستیم، اینگونه رفتارها میتواند وحدت و هویتمان را خدشهدار کند. در شرایطی که ابرقدرتها رسما برایمان شمشیر کشیدهاند، مطرح کردن چنین مسایل جزیی عملا فقط به نفع دشمن تمام خواهد شد و البته اگر قرار باشد اسم پادشاهان را حذف کنیم، چارهای نمیماند که پادشاهان مغول را پرآب و رنگ معرفی کنیم . »
ابراهیم رئیسی پنجشنبه -۲۲ مهرماه- در ادامه برنامههای سفر به استان فارس از مجموعه تاریخی تخت جمشید بازدید کرده و می گوید :
« پیام دیگر بنای تخت جمشید خطاب به ستمگران است که ببینند سرنوشت کسانی که به مردم ظلم میکنند، چیست ؟»
پرسش مهم و راهبردی که در این جا مطرح می شود و باید حامیان چنین تفکری به آن پاسخ بدهند آن است که آیا در بیش از چهار دهه گذشته که اساس بر نفی پادشاهان به جهت معیار و محک « ظلم بر مردم» بوده است ، آیا در جهت معکوس ، شاهد عدالت گستری و رضایت مردم حاصل از الگوهای حکمرانی جمهوری اسلامی بوده ایم ؟
طبیعی است وقتی غالب مردم و به وِیژه طبقه متوسط و روشنفکر جامعه این ادعاها و سخنان را می پذیرند که واقعا آن را لمس کرده و به آن رسیده باشند. البته همه تقصیرات را نمی توان به تفکر حاکمان و کنش آنان نسبت داد .
حال در این فرایند که تاریخ ایران باستان توسط مسئولان و مقامات در سطوح مختلف طرد و حتا نفی می شود و از سوی دیگر جامعه تناقض و تضادی آشکار میان قول و فعل مسئولان می بیند چه اتفاقی رخ می دهد ؟
نتایج این « خلاء فاحش » در بسترفرهنگی و فکری جامعه چه خواهد بود ؟
البته نتیجه و کنش طبیعی آن را می توان در فرار مغزها به خارج و حتی مخفی کردن هویت ایرانی در آن کشورها از تبعات احتمالی ارزیابی کرد .
این که چهره های علمی و متخصص ، ورزشکاران ، هنرمندان و... به راحتی ملیت و هویت خود را تغییر می دهند می تواند گواهی محکم بر این سیاست های غلط و هویت ستیز باشد .
( علیرضا فیروزجا، شطرنج باز نوجوان ایرانی که موفق به کسب مدال نقره مسابقات سریع شطرنج قهرمانی جهان شد، اعلام کرد که تابعیت خود را از ایران به فرانسه تغییر داده است.
علیرضا فیروزجا تنها شطرنجباز تاریخ ایران است که توانست عنوان «سوپر استاد بزرگ» را کسب کند که به شطرنجبازانی داده میشود که بتوانند از امتیاز 2700 عبور کنند. ( این جا )
بسیار دیده ، شنیده و در منابع مختلف خوانده ایم برخی کشورها که فاقد پیشینه تاریخی و هویت ملی هستند به انحاء مختلف و با توسل به شگردهای گوناگون برای کشورشان ، « تاریخ سازی » می کنند تا شاید اندکی بر غرور ملی افزوده و یا کمکی به افزایش ثروت ملی و ارزش افزوده داخلی خود در همه حوزه ها کنند اما در این مملکت بسیاری افراد و جریانات سعی وافر دارند تا تاریخ ایران را نفی و حتا تحریف کنند تا پارادایم های ذهنی ضد توسعه خود را بر کشور تحمیل کنند بی آن که به تبعات و عوارض سخنان و کنش های خود اندکی بیندیشند .
در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای توسعه یافته ، پرچم کشور در همه جا نمایان است و احترام به آن از سنین ابتدایی در بچه ها و دانش آموزان « درونی » می شود اما در کشور ما کم تر چنین وضعیتی را شاهد هستیم .
واقعا در نظام آموزشی و سیاست گذاری ها و برنامه ریزی تا چه میزان پرورش « حس تعلق » به کشور جایگاهی داشته و برای مسئولان چنین امری مهم و حیاتی تلقی می شود ؟
گفته می شود در نظام شاهنشاهی که سیاست بر تقویت و تشویق «ملیت »بود و حتا غلظت و چگالی ملیت گرایی آن قدر فزونی می یافت که ممکن بود در جامعه نتایج معکوس تولید کند .
(هر چند این یک اصل بدیهی است که وقتی چیزی بیش از اندازه و ظرفیت ارائه و یا تبلیغ شود به ضد خودش تبلیغ می شود )
اما بر اساس گفته و نقل قول های « چهره های ماندگار » این افراد وقتی تحصیلات شان در خارج به پایان می رسید بسیاری « شوق خدمت » برای آبادانی کشور داشتند و به ایران باز می گشتند .
اما وضعیت کنونی چگونه است ؟
اکنون فرار از ایران و سکنی گزیدن دائمی در یک کشور بهتر و توسعه یافته برای بسیاری تبدیل به یک هدف و آرزو شده است . واقعا در نظام آموزشی و سیاست گذاری ها و برنامه ریزی تا چه میزان پرورش « حس تعلق » به کشور جایگاهی داشته و برای مسئولان چنین امری مهم و حیاتی تلقی می شود ؟
آیا این حجم خروج از کشور در اشکال مختلف برای مسئولان کشور عذاب وجدان و علامت پرسش تولید نمی کند ؟
مسئولانی که دغدغه شان صفر شدن و حتا منفی شدن رشد جمعیت است و از پیر شدن آن هراس دارند و دائما به دنبال سیاست های تشویقی و البته بدون مبنا و من درآوردی برای افزایش جمعیت هستند ؛ آیا بهتر نیست که به این سوی مساله هم نگاهی بیندازند و نتیجه سیاست گذاری ها و ریل گذاری های خود را را در بخش «توسعه انسانی » مد نظر قرار دهند .
نباید فراموش کرد آن چه آینده یک کشور را می سازد و آن را متمایز و برتر می کند؛ نیروی انسانی متخصصی است که خود را متعلق به آن می داند و به آن عشق می ورزد .
***
« اگر می خواهیم بدانیم چرا در سالهای اخیر ورزشکار ایرانی به راحتی تغییر تابعیت می دهد، نخبه علمی و پزشک و پرستار و مهندس ایرانی در به در دنبال گرفتن اقامت کشورهای غربی است، خبرنگار ایرانی به راحتی جذب رسانه های ضدایرانی می شود و از هر گوشه کشور شعارهای ضدوطنی و ضدملی به گوش می رسد، کافیست به سخنان برخی از چهره های صاحب تریبون و محبوب صداو سیما و نوع روایت تاریخ در مدارس بنگریم.
نوجوان ایرانی امروز وقتی کتاب تاریخ می خواند امثال همین فرد که دکتر و استاد شناخته می شوند را مشاهده می کند که با رگهای گردن برآمده تاریخ و شاهان سه هزارسال پیش کشورش را تمسخر می کند و یا روایت «عباسی و نقدی» و امثالهم را می بیند و می خواند که داریوش و کوروش را در خدمت صهیونیسم معرفی می کنند.
نوجوان امروز وقتی هم که به سخن به اصطلاح روشنفکر چپ زده پرهیاهو گوش می کند وطن را قرارداد و ساخته استعمار معرفی می کند و اپوزیسیونش هم که بهانه نقد حکومت به تصوف و مولوی و سعدی و.. حمله می کند.
در این شرایط دیگر چه چیزی می تواند ورزشکار و متخصص و.. را پای بند این کشور کند، وقتی همه چیز آن از تاریخ و تمدن گرفته تا فرهنگش لجن مال شده است؟ » ( برگرفته از کانال خرمگس )
ویدئو را مشاهده فرمایید :
نظرات بینندگان
کلیت مطلبی که نگاشتید، قابل تامل است.
لیکن در خصوص تاریخ ، تنها از بر کردن نام ها و بیان وقایع ، جنگ ها و اسامی و نسب حکام کافی نیست.
چیزی که فقدان آن در محافل علمی و عمومی مملکت ما کمتر دیده می شود ، تحلیل دقیق تاریخ ثبت شده این مملکت در جهت شناسایی نقاط ضعف و قوت اخلاق ، فلسفه ، فرهنگ و هر آنچه که مربوط به این آب و خاک بوده ،می باشد.
آقای احمد
سپاس .
به نظرم ؛ تنها چیزی که ما به آن فکر نمی کنیم همانا تفکر و تحلیل است .
پایدار باشید .
در بخش آخر یادداشت نوشته شده است که :
《در این شرایط دیگر چه چیزی می تواند ورزشکار و متخصص و.. را پای بند این کشور کند...》
اگر همه ما نقد درستی از گذشته (تاریخ) ، تحلیل دقیقی از حال و آینده پژوهی علمی و دقیقی داشته باشیم ، احتمالآ بتوانیم مملکتی بسازیم که نه تنها همه ایرانیان آرزوی زیست در آن را داشته باشند، بلکه همه ایران دوستان جهان هم آرزوی زندگی در این دیار را داشته و برای زیست در آن سر و دست بشکنند.
در پایان باید عرض کنم که ، باید دید که امثال کوروش و یا هر شخصیت تاریخی دیگری ، به چه کار امروز ما می آید؟
اگر تنها فقط با گرامی داشت یک روز و تجمع در یک مکان باستانی باشد ، فقط در حد یک کارناوال شادی خواهد بود.
باید دید که امثال کوروش ، چگونه مدیریت کردند؟ چگونه مملکت را از هجوم سخت افزاری و فرهنگی ممالک اجنبی نجات بخشیدند و ایران و ایرانی را سرافرازتر کردند و...
آقای فراهانی
سپاس .
مشکل اصلی ما این است که تاریخ ما شفاهی است .
تا جایی که می دانم ؛ متون غنی و مستند توسط تاریخ ایران و هویت ما اکثرا توسط افراد غیرایرانی تنظیم و مکتوب شده است .
مهم تر این که ما ایرانی ها خیلی خودمان را نمی شناسیم چون نه می خوانیم و نه گوش می کنیم . و فکر می کنیم همه چیز را هم می دانیم .
از این جهت است که شناختی از گذشته نداریم و همیشه نسبت به آینده دچار نگرانی بوده و در احساس یاس مفرط و حسرت به سر می بریم .
پایدار باشید .
نوشته تابلوکه درجاده منتهی به مرزایران وعراق نصب شده:کربلا.....کیلومتر زوارمحترم هر10کیلومترایستگاه صلواتی درخدمت شماست!