همه این روزها دنبال "حال خوب" می گردند. گویا حال خوب سواره است و ما پیاده و در غیبت طولانی مدتش اصلا فراموش کرده ایم اگر حالمان خوب بود چگونه بودیم.
عده ای می گویند اگر حال زن خانه خوب باشد حال اعضای خانواده خوب می شود و به همان نسبت حال جامعه . . .
عده ای دیگر می گویند حال معیشت مردم خوب نیست و حال خوب با معیشت خوب می آید و با معیشت بد می رود.
عده ای دیگر می گویند اگر حال خوب به معیشت وابسته است چرا پای درد ودل قشر مرفه هم که می نشینی از حال خرابشان برای تو می گویند.
گروهی با نگاه های کلان تر می گویند حال سیاست و حکومت و عدات و آزادی خراب است که مردم حال خوب را تجربه نمی کنند.
و گروهی دیگر می گویند حال مدارس را خوب کنید تا حال جامعه خوب شود.
من می گویم همه درست می گویند.
حال خوب یک احساس رضایت عمیق درونی است که وابسته به بسیاری عوامل است. از زن خانه بگیر تا رئیس جمهور مملکت همه می توانند حال تو را خوب یا بد کنند. از معلمت تا کارفرمایت . . . از رئیست تا فرزندت . . .
ولی رابرت الکس جانسون در کتاب "زندگی نزیسته ات را زندگی کن" روایت دیگری از حال خوب و بد دارد. روایت او اگرچه یک رویکرد روانشناختی به قضیه دارد ولی با خوانش دیگر و با محوریت مفهوم "آزادی" .
الکس جانسون ، علت حال بد انسانها را قید و بندهایی می داند که از جانب خانواده و فرهنگ به انسان ها تحمیل می شوند و قسمتی از تمناها، نیازها، آرزوها، توانمندی ها و استعدادهای انسان ها را در نیمه پنهان زندگی شان به بند می کشد.
جانسون، نام این نیمه پنهان را "زندگی نزیسته" می گذارد. قسمتی از وجودمان که نسبت به حضورش نا آگاهیم و در میانه راه زندگی و پس از سی سالگی و همزمان با برداشته شدن فشارهای خانواده و کم رنگ جلوه گر شدن تحمیلات فرهنگ، ناگهان در قالب یک بحران عمیق در زندگی تجربه اش می کنیم که خودمان به این بحران می گوییم : "حال بد" و روانشناسان از آن تحت عنوان بحران میانسالی نام می برند.
کشمکشی غریب برای رهایی از زندانی غریب تر که در سالهای طولانی گذشته با ظاهری به صلاح ولی باطنی ویرانگر، در قالب عشق مادری و محبت پدری و صلاحدید فرهنگ و جامعه و سنت بر پیکر نحیف روانمان تحمیل شده است و اگر بر ماهیت آن نیمه پنهان اشراف نداشته باشیم و از محتویاتش آگاه نشویم "حال بد" تا پایان زندگی بر روح و روانمان سایه ای تاریک خواهد انداخت.
کانال خرد و بینش
نظرات بینندگان
مفهومی که شما از آن تحت عنوان فرهنگ نام می برید ، روبناست و زیربنا همان روابط سوداگرانه ی حاکم بر اجتماع است. روانشناسی مثبت گرا هم از جمله همان کسب و کارهای درانداخته شده ظرف ۲۰ سال گذشته است که در قالب یک شبه علم جا زده شده به جای علم ؛ وظیفه خطیر پاک کردن ردپای روابط سوداگرانه ی هرمی بین المللی را بر عهده گرفته است.
در نمایشنامه «خانه عروسک» نوشته «هنریک ایبسن» ، چالش «نورا» با شی وارگی و شکستن این حصار تاریخی است.