آرمان و واقعیت دوگانه ای هستند که در اندیشه سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی بشر جایگاه مهم و تعیین کننده ای داشته اند و دارند. آرمان گرایان بزرگی در طول تاریخ بشر، مدینه فاضله های متفاوتی را به تصویر کشیدند و برای رسیدن به آن کوشیدند. شمار زیادی از فیلسوفان ، اندیشمندان و حاکمان جوامع نیز واقع گرایانی بودند که واقعیت را محور تفکر و فعالیت خود می دانستند و می دانند .
این دوگانه آرمان و واقعیت همواره در کنار یکدیگر بوده اند و خواهند بود . آرمان داشتن و تلاش برای نیل به آن بیهوده نیست و انسانیت بدون آرمان فردایی برای تلاش خود نخواهد دید . ولی وقتی آرمان ها به مورد نقد و بررسی قرار نگیرند و نسبت آن ها با واقعیت ها مشخص نباشد بیشتر از اینکه آرمان باشند خیال هایی هستند که از ذهنیت های آرمان زده برخاسته اند .
تحول در آموزش و پرورش به عنوان یک آرمان مطلوب همه معلمان ، دست اندرکاران ، صاحب نظران و مدیران است ولی مشکل از تفاوت برداشت ها در مورد این آرمان آغاز می شود و وقتی یک جریان یا تفکر فقط خود را حق مطلق بداند و تن به نقد و واقع بینی ندهد ؛ آرمان هایش در مورد آموزش و پرورش بیش از هر چیز خیال هایی هستند که در اتاق دربسته باقی می مانند و از قضا سرکنگبین می افزایند و به ضد خود تبدیل می شوند.
« تحول در آموزش و پرورش » همانند داستان فیل در تاریکی مولانا است که هر کس از ظن خود یار آن شده است . تا زمانی که این خود حق پنداری وجود داشته باشد امیدی به تحول نباید داشت .
بیانیه اخیر « کانون تربیت اسلامی » یکی از مهم ترین نمونه های این آرمان های خیالی است که از ظن خود به تصویر آموزش و پرورش و تحول در آن پرداخته است . اصل کلام تشکل فوق اینست که مسئله آموزش و پرورش تاکنون وزیران غرب گرا بوده است و اگر « وزیری انقلابی ، تحول خواه و جوان گرا و از جامعه معلمان » تصدی وزارت آموزش و پرورش را بر عهده بگیرد همچون اکسیری ، مس آموزش و پروش تبدیل به طلا می گردد و کلیه مشکلات موجود حل می گردد .
شاید بهتر بود کانون تربیت اسلامی توضیح می داد که آیا دبیرکل این تشکل واجد شرایط فوق نیستند که در دوران وزارتشان تحول عمده ای در آموزش و پرورش مشاهده نشد. احتمالاً بیشترین ابزار ایشان برای ایدئولوژیک کردن آموزش و پروش تقویت جایگاه هیات های رسیدگی به تخلفات اداری برای برخورد با هر نوع انتقاد بود . اینجاست که سخن شیخ سعدی را باید به کاربرد که که "چو تو قرآن به این نمط خوانی ، ببری رونق مسلمانی" .
کانون تربیت اسلامی مدعی است که در طول سال های اخیر غرب گرایان در آموزش و پرورش تصدی امور را در دست داشته اند . مفهوم " غرب گرایی" در کنار عمده واژه های مبهم بیانیه قرار دارد که مقصود آن ها مشخص و واضح نیست. غرب گرایی چیست و و چه کسانی از منظر این تشکل غرب گرا هستند ؟ پاسخ به این سوال در بیانیه فوق مسکوت گذاشته می شود.
ذکر این نکته مهم است که هر سه « رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی » ( به عنوان مغز متفکر آموزش و پرورش ) و بدنه و ریاست دانشگاه فرهنگیان در طول هشت سال گذشته از همفکران کانون تربیت اسلامی بوده اند و سایر مدیران ارشد نیز همراهی کامل با گفتمان مد نظر کانون داشته اند و برای همین در طول هشت سال گذشته تکیه کلام همه مدیران ارشد و میانی و خرد آموزش و پرورش سند تحول و اجرای آن بوده است و در وفاداری به « سند تحول » گوی سبقت را از یکدیگر می ربودند.
این نکته نیز در بیانیه فوق مورد اشاره قرار نمی گیرد که غرب گرایی در آموزش و پروش و رفتار خلاف سند تحول در کدام بخش آموزش و پرورش و کدام برنامه در حال اجراست ؟
کانون تربیت اسلامی مدعی است که « کارگزاران تفکر غرب گرا ...... تلاش می کنند آموخته های سکولار خود را در قالب برنامه ، حتی سند تحول ، در عرصه تعلیم و تربیت اجرا کنند ). این کارگزاران غرب گرا از کجا آمده اند و چه کسانی هستند ؟ از منظر این تشکل ، سکولاریسم چیست و آیا سکولاریسم با برنامه ایجاد می شود ؟
به نظر می رسد برداشت کانون تربیت اسلامی از سکولاریسم با برداشت های علمی و واقعی از آن در تضاد کامل قرار دارد . مشخص نیست که در کدام کشور سکولاریسم را با برنامه درست کرده اند و خوب است نمونه های این نوع سکولاریسم نشان داده شود .
نمونه های این نگرش غیر واقع بینانه به آموزش و پرورش را که احساس نیازی هم به واقعیت های موجود ندارند به کثرت قابل مشاهده می باشد . برای مثال جناب دکتر صادق زاده ، رئیس کمیته علمی " سند نحو.ل بنیادین در آموزش و پرورش " ، در همایش « اصلاحات آموزشی و چالش های آن در ایران : تبیین فلسفی دیدگاه ها و تلاش ها » تاکید دارند که « کسانی که می خواهند به آموزش و پرورش کمک کنند حتما لازم نیست خودشان به تعبیری کف مدرسه را به عنوان معلم درک کرده باشند. شاید کسانی که دلسوز نظام تربیتی هستند اینها به خاطر اطلاعات عمیقی که از وضعیت پیدا کرده اند ، مسئله شناسی کردند امکان دارد یک چیزهایی را در مقام فهم به واقعیت های آموزشی رسیده باشند که شاید یک معلم کف کلاس با آن درک عمیق موضوع را نداشته باشد . » (سخنان حجت اسلام صادق زاده / سایت صدای معلم) .
سخنان فوق نشان می دهند که از منظر جناب ایشان خیلی لازم نیست برای تحول در آموزش و پرورش مدرسه به عنوان واقعیت موجود آموزش و پرورش شناخته شود و کف مدرسه در معادلات برنامه ریزانی مانند ایشان جایگاهی ندارد . همین رویکرد غیر واقع بینانه باعث می شود سند تحول آموزش و پرورش نسبتی با مدرسه و واقعیت های آموزش و پرورش و معضلات امروز جامعه ایران نداشته باشد .
در سخنان جناب ایمان زاده به این نکته اشاره می شود که ایشان به مسائلی واقف هستند که معلمان درک عمیقی از آن را ندارند . نمونه این درک عمیق در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش قابل مشاهده است که به عنوان یک متن غیر قابل اجرا و مبهم است . این غیر قابل اجرا بودن باعث شده است تا وزیران آموزش و پرورش بتوانند با مدرک و دلیل ثابت کنند که مو به مو به سند فوق عمل شده است و تشکلی مانند "کانون تربیت اسلامی " نیز مدعی باشد که سند تحریف شده است و حتی برنامه های سکولار در قالب سند تحول اجرا می شود . این روند به دلیل کثرت ابهام در سند پایانی نخواهد داشت .
غیرواقع بینانه بودن آرمانهای فعلی در عرصه آموزش و پرورش موجب شده است که ارتباط آموزش و و پرورش باواقعیت های موجود قطع گردد و آموزش و پرورش از ارائه برنامه های عاجل برای حل مسائل واقعی درماند . اگر صاحب نظر یا مدیری هم بخواهد رفتار و گفتار کمی متفاوت داشته باشد با برچسب های غرب گرا و سکولار مورد حمله قرار می گیرد . همین فضا عرصه را بر گفت و گو پیرامون مسائل اصلی آموزش و پرورش بسته است و تا زمانی که این خود حق پنداری وجود داشته باشد امیدی به تحول نباید داشت .
برای تحول باید واقعیت ها را درک کرد و دید و مورد توجه قرار داد و برنامه ها را برای نیل از شرایط واقعی به شرایط مطلوب تنظیم کرد .
در حال حاضر واقعیت های زیادی در آموزش و پرورش هستند که دیده نمی شوند و عمدتاً مسکوت می مانند . دانش آموزانی که زندگی می کنند، در خیابان راه می روند، پوشش ، رفتار، افکار و ارزش های عموماً متفاوت با برنامه ریزان و مدیران آموزش و پرورش دارند ؛ مدارسی که به حال خود رها شده اند و فقط از آن ها کار خواسته می شود بدون اینکه نیازهای اولیه آن ها تامین گردد .؛ سقوط عدالت آموزشی در آموزش و پرورش ، کاهش سال به سال کیفیت آموزشی در مدارس دولتی ؛ شکاف طبقاتی وحشتناک در آموزش و پرورش ؛ نسل عصیانگری که از اجبار و فشار خسته شده است ؛ معلمانی که درک درستی از آموزش و پرورش دارند ولی جایگاهی در اتاق های دربسته برنامه ریزی ندارند و صدای آن ها شنیده نمی شود ؛ اختلاف عمیق بین نگرش راس و بدنه آموزش و پرورش و ده ها مورد مانند این ها واقعیت هایی هستند که بدون توجه به آن ها امکان تحولی نخواهد بود .
شاید تشکل هایی مانند کانون تربیت اسلامی گمان می کنند که با تعیین وزیر مورد نظر آن ها همه این ها در یک شب حل می شوند ولی واقعیت اینست که باید اتفاق نظر و وفاقی برسر واقعیت ها و مطلوب ها صورت گیرد و این جز با گفت و گو و نقد همه جانبه میان صاحب نظران ، مدیران ، فعالان و معلمان اماکن پذیر نیست .
لازمه هر تحولی واقع بینی است و تا زمانی که آرمان های تحول خواهانه با محک نقد آزموده نشوند و نسبت شان با واقعیت مشخص نگردد کاروان آموزش و پرورش به سرمنزل مقصود نخواهد رسید .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آقای ذوعلم شاگرد آقای مصباح یزدی بود و از ابتدای انقلاب خط فکر وی مشخص است.
آقای ملکی هم به صورت مشخص در اردوگاه اصولگرایان و همفکران آنان است.
آقای خنیفر هم به صورت مشخص و مبرهن اصولگراست.
آقایان تورانی و مهرمحمدی هم سرپرست بودند.
پس نویسنده به درستی گفته .