صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

" مای معلمی " که پیکری واحد باید باشد در حال تجزیه ارزشی و نگرشی است

تراژدی " معلم ایرانی " !

مینو امامی/ دبیر بازنشسته

داستان تلخ معلم ایرانی

هیچ جامعه ای فراتر از اندیشه معلمانش رشد نخواهد کرد. ( امیر کبیر)

در این جامعه برخی از کودکان در گذشته وقتی در مقابل سئوال شغل آینده خود قرار می گرفتند، معلمی را انتخاب می کردند. معلم یک الگویی معتبر و محترمی بود که می شد بدان تکیه زد. معلم شخصیتی اجتماعی بود که می دانست و می توانست. یعنی تفسیری معتبر بر شعر فردوسی بود: توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پیر بُرنا بود

از افعال ماضی استفاده کردم چون تلاطم نامهربانی ها و بی اعتنایی ها، این تلقی آرام بخش را چنان بالا پایین ساخت که انگاره های فکری جامعه و مردم و صدالبته خود معلمان نسبت به خودشان و شغل شان، دگرگون گشت.

برای این که بتوانید گروهی را از عرش بر فرش بنشانید، ابتدا باید ارزش های آنها را خدشه دار سازید. تا حدی که در درون گروه، پس لرزه های بسیار ایجاد گردد و هر یک از آنها انگشت اتهام به سوی یکدیگر اشاره روند و مفهوم ارزش لوث شده و اعتبارعملی خود را از دست بدهد. بعد جایگاه و منزلت آنان را با دیو فقر و فلاکت آنچنان مستتر سازید که سیاهی آن امکان تحقق هر روزنه ای برای تفکر و اندیشه را مسدود سازد. و بدین طریق آنان را تبدیل به افرادی محافظه کار، بی اراده و بی تفاوت خواهید کرد.

اگر عمده درد و رنج این گروه، احساس گرسنگی و عجز و ناتوانی در تأمین نیازهای حیاتی باشد، می توان با شعار امروز و فردا و یا اعتبار و بودجه نیست، چون زیاد هستید قانونا باید از حق و حقوق بالسویه خود با دیگر شاغلان محروم بمانید، به راحتی بر آنان رهبری کرد. و در نهایت وجود چنین قانونی نانوشته با تأثیری بسیار عمیق در ابعاد گوناگون زندگی تک تک اعضای گروه ، تمامی شیرازه سلامتی، امید، آرمان و آمال آنان را از هم می پاشد. سرانجام " مای معلمی " که روزگاری پیکری واحد بود تبدیل به شبه جزایری از هم گسیخته می شود که در آن برخی از جوانان تازه کار، پیشکسوتان خود را برای شکل گیری شرایط اسفبار و غیرموجه موجود، متهم می سازند.

امروز دیگر آن کودک رؤیای معلم شدن ندارد. چون معلمی که معلم بودن خود را باور ندارد و یا از وحدت و همبستگی در بین خود برای رسیدن به اهداف مشترک برخوردار نیست، چگونه می تواند الگوی شغلی مناسبی برای آن کودک باشد؟

اما چرا چنین شد؟

تا قبل از انقلاب تعداد مدارس شهرها در هر پایه ای به تناسب جمعیت دانش آموزی کشور محدود و انگشت شمار بود. اما بعد از انقلاب و با توجه به شعارهای جمعیتی و حمایت از زاد و ولد بیشترو تشویق جوانان به ازدواج علیرغم فراهم نبودن شرایط لازم، متوسط رشد سالانه جمعیت از 2/71% در سال 55 به 3/91% در سال 65 رسید. جمعیت حاضر از ظرفیت های واقعی جامعه پا فراتر نهاد و مدارس موجود پاسخگوی نیازهای آموزشی نگردید. و چون شعار هر آن که دندان دهد نان دهد خارج از قالب های واقعی جامعه بود دچار تناقض گردید و شروع کرد به نمایش عوارض منفی و مهار نشدنی از هر سوی. تعداد مدارس دوران قبل از انقلاب متناسب با رشد جمعیت جدید نبود. و جمعیت حاضر به فضای آموزشی بیشتری نیازمند بود.

از سویی دیگر بیشتر مدیران ما تصور می کنند که با ارائه ساده ترین راهکار و یا با دادن مُسکنی واحد برای هر دردی متفاوت، می توان مشکلات را برطرف ساخت. آنان گویی یک آمادگی سیستماتیک برای رفع هر نوع پیشامد پیش بینی نشده دارند. یعنی مدیریت بحرانی که خود بحران های جدیدی بوجود می آورد. آنان همیشه یک مشت دستورالعمل های از پیش آماده و تعیین شده برای هر نوع ناسازگاری درون و برون سازمانی در آستین خود دارند. و صد البته همه این راهکارها ساده ترین و ابتدایی ترین چیزهاست که در نگاه اول به ذهن آدمی خطور می کند. سیاستی مدام اصرار داشت که به معلمان و مردم بقبولاند که معلمان اوضاع معیشتی مناسبی ندارند و مفهوم خط فقر را عمومیت بخشیدند. تا حدی که همه و حتی فرزندان و دانش آموزان همان معلمان نیز بر چنین واقعیت تلخی اِشراف یافته بودند.

پس برای ایجاد هماهنگی با شرایط جدید رشد جمعیت، به تشویق مدیران مدارس برای اجاره ساختمان های خالی جهت آموزش پرداختند. طرحی جدید بود و عده ای همیشه داوطلب چنین خدماتی هستند. پس مدیران مدارس با سیاست پنهان، اما هدف دارِ وزارتخانه همسو شدند و راهکارهای سطحی ( روزمره ) مدیران آماده ارائه شد و با انداختن مسئولیت مالی تحصیل بر دوش مردم علیرغم اصل سی ام قانون اساسی، تحصیل رایگان به وادی فراموشی سپرده شد و به طور وحشتناک و قارچ گونه و در سریع ترین زمان، خانه های خالی با وعده منفعت بیشتر، تبدیل به مدارسی غیراستاندارد شد. راهروهای کوچک، باریکه زیر راه پله ها، آشپزخانه و زیرزمین این ساختمان ها همگی تبدیل به کلاس درس شدند.

انقلاب بزرگی در فضاسازی آموزش و پرورش کشور رخ داده بود. منتهی با این تفاوت که قبلا اجاره بهای مدارس استیجاری را آموزش و پرورش می پرداخت، این بار مسئولیت مالی آن برعهده مدیران افتاده بود و مالیات نیز پرداخت می کردند. و مدیران چون برای ثبت نام دانش آموزان شهریه ای قابل توجه به تناسب شرایط تورم هر سال تحصیلی دریافت می کردند، پس برای کسب منفعت مورد تأیید وزارتخانه، تعداد بیشتری از آنان تشویق به این کار شدند. تا دیروز که تعداد مدارس هر پایه تحصیلی در شهرها محدود بود، به طور معجزه آسایی رشد تصاعدی یافت .

چون در این قسمت داستان، گم گشتگی آموزش و پرورش حائز اهمیت است مختصری راجع به آن بخوانیم:
اولین مدرسه غیرانتفاعی با نامی متناسب با نیت اصلی خود به قرار زیر در مجلس شورای اسلامی تصویب شد:
" قانون تأسیس مدارس غیر انتفاعی روزنامه رسمی شماره 12842-10/1/1368 شماره 140120/ت 966 27/12/1367 وزارت آموزش و پرورش هیات وزیران در جلسه مورخ 13/12/1367 بنا به پیشنهاد شماره 28982/140 مورخ 11/11/1367 وزارت آموزش و پرورش، آئین نامه استقرار مدارس غیر انتفاعی موضوع ماده 12 قانون تأسیس مدارس غیر انتفاعی مصوب 5/3/1367 مجلس شورای اسلامی تصویب شد."

"قدرت اله علیزاده عضو شورای سیاست گذاری و نظارت بر مراکز و مدارس غیردولتی: ۱۱ درصد جمعیت دانش آموزی در مدارس غیردولتی تحصیل می کنند که اگر این مدارس نادیده گرفته شوند، بار سنگینی به دوش دولت تحمیل می ‌شود.

رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی با اشاره به این که بیش از ۸۵ درصد مدارس غیردولتی استیجاری هستند، گفت: با وجود افزایش اجاره بها، نمی توانیم بیش از نرخ تورم، شهریه را بالا ببریم.

مجتبی زینی وند با بیان این که شهریه مصوب مدارس غیردولتی با واقعیت تناسب ندارد، درباره شرایط مدارس غیردولتی و سختی هایی که از حیث تأمین منابع دارند، اظهار داشت: بر اساس آمار سال 97 این مدارس بیش از ۴۵ هزار میلیارد تومان صرفه جویی مالی برای آموزش و پرورش و دولت داشته است.
۱۶ هزار مدرسه غیردولتی وجود دارند و دولت برای هر دانش آموز حدود چهار میلیون تومان به طور میانگین هزینه می کند که به غیر از کمک های دولت به آموزش و پرورش در طول چند سال اخیر بابت تخصیص های ۱۱۰ درصدی هرساله اعتبارات تجهیز مدارس، معوقات و رتبه بندی است. و بیش از ۲۰۰ هزار نیروی شاغل در این مدارس فعالیت دارند و هزینه دولت برای اشتغال هر نیروی خدمات و صنعت مشخص است." (1)

بعدها در پی اعتراض اقشار مختلف مردم به خصوص قشر متوسط جامعه که بیشتر شامل حال فرزندان فرهنگیان بود، نام آن به مدارس غیردولتی تغییر یافت. که باز نام آن حکایت دولتی و رایگان نبودن تحصیل را یدک می کشید. در یک چشم برهم زدنی همه جای شهر پرشد از مدارس غیرانتفاعی. قدم به قدم شهرهای کوچک و بزرگ مدرسه بود. و چون مدارس محدود دولتی به دلیل فشار جمعیت لازم التعلیم، پاسخگوی فرزندان اقشار کم درآمد و متوسط به پایین جامعه نبود و مدارس دولتی دو و گاه سه شیفتی بودند و تراکم دانش آموز در هر کلاس بیش از 40 نفر بود، پس اولیای بیشتری راغب به ثبت نام فرزندان خود در مدارس غیرانتفاعی شدند. در این مدارس تعداد دانش آموز در کلاس اغلب زیر 20 نفر بود، شیفت ثابت صبح بود، دانش آموزان با معدل 19 به بالا ثبت نام می شدند، برای جذب و راضی نگه داشتن دانش آموز و اولیا، آنان را با نام کوچک صدا می زدند و روابط صمیمی اما غیرواقعی مابین اولیای مدرسه و دانش آموزان به وجود آمده بود. انتظارات و توقعات دانش آموزان و اولیای آنان به دلیل پرداخت شهریه از حد خود فراتر رفت و کادر مدرسه شدند بازیچه دست آنان. کادر مدرسه برای جلب رضایت بیشتر، مجبور به تظاهرات رفتاری غیرواقعی بیشتری شدند و به دوگانگی ارزشی و خودباختگی مبتلا شدند.

بر خلاف دیگر کشورها، تفاوت مدارس دولتی و غیردولتی در ایران فقط در پرداخت شهریه مشخص می شود. اما فقط این مدارس پاسخگوی جمعیت دانش آموزی نبود، پس مدارس دیگری با اسامی و نیّات متفاوت اما همسو تشکیل شد. 17 نوع مدرسه به وجود آمد که عبارتند از:
مدارس دولتی ، مدارس غیر دولتی، تیزهوشان، نمونه دولتی، هیأت امنایی، تربیت بدنی، معارف اسلامی، ایثارگران، دانش آموزان استثنایی، بزرگسالان، مدارس وابسته به نهادهای مختلف، مدارس سماء وابسته به دانشگاه آزاد. مدارس شبانه روزی. از راه دور، ماندگار، مدارس هوشمند، شبانه.

اما یک اصل مهم دیگری هم زمان با این روند نیاز به رشد سریع داشت و آن جذب معلم متناسب با تعداد دانش آموز و نوع این مدارس بود. پس مدیران خوش اندیش، دوباره راهکاری وصف حال، بدون هر نوع عاقبت اندیشی، ارائه دادند. یعنی جذب جوانان با عناوین گوناگون که هر یک خاصیت قانونی محدودیت زای خود را داشت. اما با استفاده از قدرتی که در دستان خود داشتند مقرّر ساختند که قول استخدام نمی دهند. پس بیش از چند دهه جوانان گوناگونی وارد عرصه و وادی آموزش کشور شدند. اهداف، نیّات و قصد آنان مشابه هم اما متفاوت ازهم بود.
عده ای از بیکاری فرار کرده بودند. عده ای به درآمد این فعالیت نیاز حتمی داشتند و یا بنا به دلیل رسیدن به استقلال مالی آمده بودند، عده ای هم به امید استخدام و داشتن شغلی ثابت و کسب درآمد دولتی و حق بیمه آمدند. بیشتر تحصیل کرده های دانشگاه ها بیکار بودند و می خواستند هیجان و انرژی جوانی خود را با نام فرد تحصیل کرده به طور مثبت مصرف کنند. جوانانی جویای نا م و کار.

هماهنگ با عناوین متعدد مدارس، کسانی که خود را معلم کلاس درس یافته بودند نام هایی متناسب با اسامی مدارس یافتند. چند سالی گذشت و طاقت جوانان از بی اعتنایی مسئولان نظام آموزشی به سرنوشت آنان، لبریز شد. کم کم صدای اعتراض و تجمع آنان نیز بلند شد و بر وزارتخانه ، مجلس و سازمان برنامه و بودجه و گاه دیوان عدالت اداری جهت تعیین تکلیف نهایی فشار وارد آوردند. عده ای نومید و از کار کناره گرفتند اما مابقی با امیدواری محکم ایستادند و هنوز بعد سه دهه بلاتکلیف و دست خالی هستند. دادن وعده های خوش خط و خال علیرغم اثبات بی رنگی حنای شان، هنوز امیدواری را در دل ها زنده نگه می دارد.

نظام آموزشی متوجه شده بود که فردی که به طور تخصصی برای امر معلمی تربیت نشده است نیز قادربه اداره کلاس های درس هست. یعنی این افراد مبصرانی شایسته هستند. به مرور کیفیت آموزشی و معلم حرفه ای با حذف رشته های دبیری دانشکده علوم تربیتی دانشگاه های سراسری و دانش سراهای مقدماتی تربیت معلم، قربانی کمیت جمعیت رو به رشد دانش آموزی و مدارس متعدد متناسب آنها گردید.

با تأسیس دانشگاه فرهنگیان بدون سنخیتی با دیگر دانشگاه ها، این معضل شدت گرفت. یعنی بالاخره نام دانشگاه را یدک می کشید و امید و حسرت قبولی از دانشگاه جوانان را حداقل در ابتدا پاسخگو بود اما چون متناسب با ساختار یک دانشگاه واقعی از هرحیث خصوصا نحوه جذب استاد و سطح مدرک او، نحوه جذب دانشجو، نحوه تربیت معلم و...... نبود، به زودی رنگ باخت و مورد انتقادات جامعه فرهنگیان و اساتید تعلیم و تربیت قرار گرفت. اداره آن طی سال ها توسط یک سرپرست و عدم تعیین ریاست دانشگاه، از علل بارزی برای ناموجه بودن این دانشگاه محسوب می شد. مسئولین این دانشگاه با اساتید حق التدریس، خود را از جذب نیروی ثابت دکتری و پرداخت هزینه بیشتر معاف کردند، پس از این سو نیز کیفت قربانی کمیت شد.

کلا محور کارکرد نظام آموزشی بر حول کمیت چرخید. دادن نمره غیرواقعی جهت بالا بردن آمار قبولین ادارات نواحی و مناطق برای رو سفیدی در برابر مدیران ارشد تبدیل به مسابقه ای پنهان در بین نیروهای ستادی شده بود که بر مدیران مدارس در این خصوص فشار وارد می آوردند. رقابتی ناسالم که مبنای ارزشیابی معلمان نیز گردید. و چون همه وجدان شغلی ندارند، عده ای در همسویی با اهداف اداری، نمره قبولی هم دادند. نمره غیرواقعی هم دادند. دفتر نمره را هم پر کردند. و چون سازوکار کیفی آموزش در میان این همه آشفته کاری، آسیب دیده بود پس آموزش، معلم، مدرسه و کلاس درس با بدنامی مواجه شد و جایگاه ارزشی معلم بار دیگر سقوط کرد.

از سوی دیگر سیاستی مدام اصرار داشت که به معلمان و مردم بقبولاند که معلمان اوضاع معیشتی مناسبی ندارند و مفهوم خط فقر را عمومیت بخشیدند. تا حدی که همه و حتی فرزندان و دانش آموزان همان معلمان نیز بر چنین واقعیت تلخی اِشراف یافته بودند. پس لرزه های ارزشی معلمان بیشتر و بیشتر شد. صدا و سیما نیز با پخش اخبار مستمر، به باور چنین واقعیتی دامن زد. و سوژه خنده آوری برای نمایش نامه های طنز و فیلم های سینمایی و سریال ها، به وجود آمده بود :

نمایش فقر زندگی معلمان.

داستان تلخ معلم ایرانی و تراژدی معلمان ایرانی

تا دیروز همه باور بر توانایی و برتری علمی او داشتند و کسی متوجه سرخ شدن صورت او با سیلی های بیشمار آموزش و پرورش نبود. اما امروز کوس رسوایی نواخته شده بود. هر چه تورم بیشتر می شد، برجستگی شرایط نامساعد زندگی معلمان نیز افزایش می یافت.

کار فقط در همین حد باقی نماند دستکاری حکم و فیش حقوقی معلمان نیز در دستور کار قرار گرفت. در گذشته برای این که بهانه هایی برای اضافه کردن حقوق معلمان وجود داشته باشد از عناوینی چون حق عائله مندی و اولاد، سختی کار، فوق العاده ویژه استفاده می شد. بعد مشاهده کردند که مجردین نیز حق عائله مندی دریافت می کنند و این بنا به اشتباه معماری شده است، پس آن را حذف کردند. بعد گفتند سختی کار مربوط به مشاغلی خاص و محدود می شود و معلمین را شامل نمی شود، پس آن را نیز حذف کردند. بعد برای فوق العاده ویژه نیز بخشنامه ای دیگر صادر کردند و معلمان از آن نیز معاف شدند.

رأی هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در مورد فوق العاده ویژه فرهنگیان
1 ) برقراری فوق العاده ویژه برابر بند ۱۰ ماده ۶۸ قانون مدیریت خدمات کشوری: در موارد خاص با توجه به عواملی از قبیل بازار کار داخلی و بین المللی، ریسک پذیری، تأثیر اقتصادی فعالیت‌ها در درآمد ملی، انجام فعالیت و وظایف تخصصی و ستادی و تحقیقاتی و حساسیت کار با پیشنهاد سازمان و تصویب هیأت وزیران امتیاز ویژه ای برای حداکثر (۲۵%) از مشاغل می باشد.

2 ) به موجب بند ۹ ماده ۶۸ قانون مذکور: در صورتی که بنا به درخواست دستگاه، کارمندان موظف به انجام خدماتی خارج از وقت اداری گردند براساس آیین‌نامه‎ای که با پیشنهاد سازمان به تصویب هیأت وزیران می رسد، می توان مبالغی تحت عنوان اضافه کار، حق التحقیق،
حق التدریس، حق الترجمه و حق التألیف به آنها پرداخت نمود.

بنابراین از آنجا که شرایط برقراری فوق العاده ویژه متفاوت با نحوه جبران کار اضافی می باشد، برقراری فوق العاده ویژه به جای حق‌التدریس جهت جبران حق الزحمه ساعـت تدریس اضافی فاقد وجاهت قانونی است و مجوز شماره ۵۵۱۴۲۴-۹؍۱۰؍۱۳۹۷ سازمان اداری و استخدامی کشور نیز در این خصوص به جهت مغایرت قانونی ذکر شده مستند به اصل ۱۷۰ قانون اساسی قابل ترتیب اثر دادن نیست. با توجه به مراتب بخشنامه مورد شکایت در حد ذکر شده مغایر با قانون است و مستند به بند ۱ ماده ۱۲ و ماده ۸۸ قانون تشکیلات و آیین دادرسی دیوان عدالت اداری مصوب سال ۱۳۹۲ ابطال می شود. (2)

و امروز با گذشت چنین تلخنامه ای، ما معلمان در یک جبهه اما با اسامی گوناگون، شروع کرده ایم به ایجاد لرزش هایی در روابط همکاری فی مابین. قبلا مسبب اصلی شرایط نامطلوب زندگی همه ما دولت و زیر مجموعه آن بود، اما امروز نواهای جدیدی در تقابل قرار دادن معلمان تازه استخدام شده با معلمان باسابقه یا بازنشسته به گوش می رسد.

امروز تعدادی از ما فراموش کرده ایم که معلمان به طور کلی از شرایط مطلوب زندگی بهره مند نیستند. پس از چنگ زدن به ریسمان واحد، ملول گشته ایم و قصد جداسازی مسیر خود داریم. " مای معلمی " که پیکری واحد باید باشد در حال تجزیه ارزشی و نگرشی است. دو یا چند دستگی همیشه این گونه در یک گروه واحد ایجاد می شود. ابتدا خود را در مقابل عده ای از افراد گروه قرار می دهند، بعد به بیان تفاوت ها می پردازند، بعد کلمات ناخوشایند و ضدارزشی بیان می کنند. آنان فراموش می کنند که هم وطن، هم استانی، هم شهری، همکار و هم پیمان هستند و دیگر از وجوه مشترک سخن نمی گویند. تَرَک های بسیاری بر روابط آنان می افتد و احتمال شکستن حتمی است. و بدین طریق جایگاه و منزلت شغلی این افراد که تا دیروز به صورت خارج سازمانی، آسیب می دید اکنون درون سازمانی متزلزل می شود.

داستان تلخ معلم ایرانی و تراژدی معلمان ایرانی

( صمد بهرنگی و دانش آموزان )

اما همه ما در دو اصل کلاس درس و آموزش مشترکیم. در زیرخط فقری که همگی با درجاتی متفاوت اما بر اساس مدت سنوات خدمت خود در آن قرار گرفته ایم، مشترکیم. نام سازمانی ما یکی است هر چند اسامی گوناگونی داریم. حال چرا عده ای تازه کار تمامی قصورات وزارت آموزش و پرورش را بر دوش معلمان باسابقه می نهند، حیرانم!

در زیر مفاهیم و جملات ارزشمندی را تقدیم همه معلمان بزرگوار می کنم که مرزی برای سن آنان وجود ندارد. آنان از آغاز ورود به کلاس معلم هستند تا آخرین روز کلاس درس که بعد آن بازنشسته می شوند. با نام گذاری های کم ارزش، به مرزبندی وسعت عشق و ایثار خود نپردازیم که بیشتر از دیگران، خود ما و همه ما آسیب می بینیم. اگر از درون وحدت و یکپارچگی نداشته باشیم هم از بیرون ما را می شکنند و هم از داخل تَرَک برمی داریم. معلمی پیکری واحد است که من و شما اعضای آنیم.

به قول سعدی شیرین سخن:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

دو دستگی، چند دستگی ، نام گذاری های نو و بدعت های ناخوشایند، فقط به این پیکر واحد آسیب می رساند. قانون نویس و مجری قانون مشخص است، قرار نیست گروهی تقاص کاستی های گروه دیگر را در همین مجموعه بپردازد. خشم را می توان کنترل کرد. سوء تفاهم را می توان جبران کرد. شرایط زندگی را به جای زورگویی های غیرموجه می توان با تفکر و درایت، بهبود بخشید. اما زخم زبان درمانی ندارد. ناخالصی ها را پاک کنیم و با وحدت و یگانگی در احیای نقش " معلمی ارزشمند" بکوشیم.

اکنون با توجه به دیدگاه فقط چند تن و چند کشور نسبت به معلم، آنها را با جامعه خود مقایسه کنیم و معمای گم گشتگی جایگاه و منزلت معلمان را عمیق تر دریابیم:

ارسطو: کسانی که کودکان را به خوبی آموزش می دهند سزاوار احترام بیشتری نسبت به کسانی هستند که کودکان را به وجود می آورند. یک گروه به کودکان زندگی می دهند و گروه دیگر هنر خوب زندگی کردن را به آنها می آموزند.
کاوازاکی کارآفرین و بازرگان آمریکایی: اگر می ‌خواهید مجسمه ساز شوید و مجسمه‌ های بسیار بسازید، بهترین انتخاب آن است که مجسمه معلمان را بسازید، چرا که آنان قهرمانان جامعه هستند.
بیل گیتس کارآفرین، بازرگان، سرمایه‌دار، نیکوکار و مدیر ارشد اجرایی آمریکایی: اگر برایتان مهم است که فرزندانتان بهترین آموزش را ببینند، برایشان معلم عالی پیدا کنید نه مدرسه عالی.
در کره جنوبی : ارزش مقام معلم تا حدی است که معتقدند نباید پا بر روی سایه معلم گذاشت.
در ایتالیا : سه گروه نباید پشت چراغ قرمز بمانند: کادر آمبولانس. مأموران آتش نشانی. معلمان.
در فرانسه : ثروتمندان در محدوده شهرک فرهنگیان خانه می خرند تا به همسایگی معلمان افتخار کنند.
در آلمان آنگلا مرکل خطاب به پزشکان معترض : توقع نداشته باشید که حقوق شما از حقوق معلمانی که شما را تربیت کرده اند، بیشتر باشد.
در سوئد: اولین فرزندم پزشک است اما فرزند دومم فکر بهتری دارد، او می خواهد معلم شود.
انگلستان: این بچه نابغه است می تواند معلم باشد.

بیندیشیم که چرا چنین نگرش هایی در جامعه ما وجود ندارد؟ امیرکبیر بیش از یکصد سال پیش ، راه را مشخص ساخته است : هیچ جامعه ای فراتر از اندیشه معلمانش رشد نخواهد کرد. اندیشه ما تا کجا رشد می کند، جامعه ما نیز همانجا متوقف می شود.

1) خبرگزاری جمهوری اسلامی . کد خبر 83402893 . 29 تیر 1398.
2 ) بخشنامه " طرح معلم تمام وقت " توسط دیوان عدالت اداری ابطال شد" . 26 فروردین 1400. سایت صدای معلم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستان تلخ معلم ایرانی

یکشنبه, 29 فروردين 1400 21:02 خوانده شده: 2393 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +14 0 --
عباس 1400/01/30 - 10:30
تشکر می‌کنم بابت زحمتی که برای تهیه این متن مفید کشیدید.

۱) مدارس غیرانتفاعی، آموزش پولی را در نظر مردم و دولت‌ها عادی کردند.
۲) مدارس غیرانتفاعی درآمدهای غیرقانونی و نامشروع برای مدیران و موسسان فراهم کردند.
۳) اکثریت مسئولین ادارات خود مدارس غیرانتفاعی تاسیس کردند و در نتیجه تصمیمات کلان بر اساس منافع شخصی اتخاذ می‌شود.
۴) در سالهای افزایش تورم، به دلیل اینکه مردم توان پرداخت هزینه‌های غیرانتفاعی را نداشتند تعداد زیادی از دانش آموزانی که در غیرانتفاعی تحصیل می‌کردند قصد ثبت نام در مدارس دولتی کردند و چون تعداد معلمان و تعداد کلاس‌ها ثابت بود جمعیت کلاس‌ها به نزدیک ۴۰ نفر رسید.
۵) مدارس غیرانتفاعی تاثیر زیادی بر عادی‌سازی مدارک تحصیلی پولی داشتند. (یعنی برای اتخاذ مدرک‌تحصیلی نیاز به درس‌خواندن و کسب دانش و مهارت نیست فقط پول نیاز است.)
پاسخ + 0 0 --
امامی 1400/01/30 - 13:17
سلام و ممنون از توضیحات تکمیلی تان.
پاسخ + +2 0 --
ناشناس 1400/01/30 - 19:48
این حرفا رو ول کنید! آماده باشید باید بریم خونه دانش آموزا امتحان بگیریم. وگرنه آدرسمونو بهشون میدن اونا بیان خونه ما.
پاسخ + +3 0 --
غیر معلم 1400/01/30 - 20:23
تشکر از موضوعی که به آن پرداختید

البته موضوع مطرح شده زوایای بیشتری دارد

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور