انسان ها توجیه رفتار خود را از کودکی می آموزند. آنان برای رهایی از شماتت یا تنبیه و مجازات پدر و مادر خود و گاه دیگر اعضای خانواده تا پدربزرگ و مادربزرگ، به این عمل اهتمام می ورزند. از لحاظ فرهنگی نحوه تربیت ما به شکلی است که حق خطا کردن را از ما سلب می کند.
آنان فراموش می کنند که یک کودک حق دارد برای یادگیری هر پدیده و رفتاری، به انجام و تکرار یک عمل دست بزند. در واقع آنان واقعیت های دوران کودکی خود را فراموش می کنند. نتیجه چنین رفتاری توجیه امر انجام شده و در نهایت پناه بردن به وادی امن دروغ گویی است. در واقع زمانی که ما در خیال خود مشغول امر خطیر تربیت کودک خود هستیم، ناخواسته او را به انجام برخی از عادات غلط وامی داریم.
شاید اشتباه کودک فقط یک اتفاق ساده و معمولی است و با گفت و گو و توضیح شرایط، می توان کودک را تشویق و راهنمایی کرد که دیگر آن را تکرار نکند، اما بیان و یا انجام اشتباهاتی دیگر برای توجیه رفتار، تبدیل به یکی از عادات و رویه شخصیتی کودک در سنین بزرگسالی می گردد.
عده ای به جای شناخت راهکارهای لازم برای نیل به موفقیت و سعادت، تلاش می کنند تا با مبادرت به اشتباه، شرایط دسترسی به آن را یاد بگیرند و چون در اشتباه کردن اصرار می ورزند پس بدترین و بزرگترین خطاها را مرتکب می شوند. شاید برای همین برخی از بزرگ ترها، به سادگی دروغ می گویند، حق خوری می کنند، دزدی می کنند، رشوه و زیرمیزی می گیرند، اختلاس می کنند و..... این رفتارها نیز توجیه عمل ما و یا دیگران در پیرامون ماست.
مثال زیر نمونه عینی این تلاش مذموم :
مثلا کسی که رشوه می گیرد با خود می گوید: همه پیشرفت می کنند و من در همین جای خود بدون هر نوع تغییر مطلوبی، سال هاست که ثابت مانده ام. من بیشتر از خیلی ها تلاش می کنم اما حق واقعی مرا نمی دهند، پس چرا من پیشنهاد معقول این ارباب و رجوع را نپذیرم!
و بعد کار اشتباه از او سر می زند و چون روح هیچ کس از این موضوع خبردار نمی شود، پس انجام این کار را ساده و بلامانع انگاشته و آن را با ولعی بیشتر تکرار می کند. ابتدا ماهی کوچک ، به تدریج ماهی متوسط و در نهایت وسوسه و میل به اشتباهات بیشتر در او آن چنان تقویت می شود که نوبت شکار کوسه و نهنگ می رسد. همین جاست که مبلغ رشوت آنقدر زیاد می شود که ماه پشت ابر نمانده و جرم او نمایان می گردد. و بعد کوس رسوایی در فضای مجازی و دیگر رسانه ها، و در بین نزدیکان و آشنایان، همکاران، همسایگان و هموطنان، نواخته می شود و افراد بیشتری او را به عنوان یک فرد خاطی خوش اشتها در جامعه شناخته و به دیگران نیز معرّفی می کنند. او قهرمانِ خلافکاران زمانه گردیده است، چون به قول ابوعلی سینا:
" اگر برای یک اشتباه هزار و یک دلیل بیاورید ؛ در واقع هزار و یک اشتباه از شما سر زده است"
و این کارمند خلافکار ما برای یک اشتباه خود هزار و یک دلیل آورد اما در واقع هزار و یک اشتباه از او سر زد، که رسوایی و بدنامی سرانجامِ تسلیمِ آنی او به هوای نفس بود. هر چند برخی از چنین تیپ های اجتماعی وقتی شهرتِ خیانت شان زبانزد عام و خاص جامعه می شود، به چنان لذتی دست می یازند که باور کردنی نیست!
در جوامعی که فرصت رشد طبیعی افراد فراهم نباشد، گروهی از افراد آستانه صبرشان لبریز شده و با توجیه رفتار خود و ذکر هزار و یک دلیل برای آن، به کار خلاف مبادرت می ورزند. یعنی هر نوع فساد اجتماعی و یا اقتصادی، حاصلی از بی اعتنایی مدیران به تلاش کارمندان است. قصد داشتم بنویسم بی توجهی کارفرمایان به تلاش کارگران، اما متوجه شدم که کارگران خلاف های کارمندان را مرتکب نمی شوند، اما چرا؟ فرصت آن برحسب نوع کار برای کارگران فراهم نیست؟ یا وجدان شغلی آنان بر محور درستی و پاکی می چرخد؟ نیک می دانید که نیازهای حیاتی یک کارگر بسیار بیشتر از هر قشر دیگر است، اما چرا آنها خلاف های کارمندان را مرتکب نمی شوند؟ یا خلاق آنها جزئی است و در محاسبات نمی گنجد؟
شاید بیان جمله به هزار یک و دلیل، از همین جا برای ما ملکه کلام گردیده است و در برخی از موارد آن را استفاده می کنیم، یعنی به توجیه رفتار خود می پردازیم. در این مسیر همسر این کارمند، 4 نوع برخورد خواهد کرد:
* اولین کسی است که او را متوجه ساخت که با دریافت رشوه می توان پیشرفت کرد.
* از این ماجرا بی خبر است و از آن زنانی است که متوجه تغییر رفتار همسرش نمی شود و دروغ های او را برای گرفتن ترفیع، به سادگی باور می کند.
* به عنوان یک فرد اخلاق گرا ، هنگامی که متوجه اشتباه همسرش می شود او را مذمت و تهدید به جدایی می کند.
* ابتدا مخالف عمل همسرش است، اما پس از برخورداری از نعمات روزافزون خوان گسترده، راضی و او را به ادامه خلاف تشویق می کند.
به هر حال خلاف هایی همچون رشوه و اختلاس، دامن گیر اعضای خانواده نیز هست اما از جرم آنان در هیچ محکمه ای بازخواست نمی شود.
بخت و اقبال دیگر عذر و بهانه ای است که افراد ناتوان برای ارتکاب هر نوع اشتباه خود به کار می برند. این فرد خلافکار با خود می گوید:
بخت با من یار نبود. اما حتی نمی خواهد در خلوت خود اعتراف کند که کار خلافی انجام داده است. او تصور می کند با انکار و یا توجیه جرم رشوه گیری، بالاخره کسی پیدا می شود که به او حق داده و عمل خلاف او را تأیید و یا از او حمایت کند. در واقع او دنبال تطهیر عمل خود است تا وجدانش آرام گیرد! همانند عمل کسانی که به پول شویی مبادرت می ورزند، این افراد از راه های غیرمشروع و غیرقانونی، ثروتمند می شوند، بعد برای لاپوشی و پنهان سازی خلاف خود مدرسه، بیمارستان می سازند و یا در امور خیریّه شرکت می جویند.
در جوامعی که اخلاق و وجدان در وجود افراد از همان کودکی از طریق آموزش عملی و نظری درونی نشده باشد، گرایش به توجیه خطاها و اشتباهات در یک سیر همه گیر از قاعده تا رأس هرم ادامه می یابد. تا جایی که ناهنجاری، هنجار و هنجار، ناهنجاری شمرده می شود. رسم جابه جایی این دو در فرهنگ عمومی رخنه کرده و با تظاهرات رفتار زشت و کریه تجلّی می کند.
او وقتی آشغال به زمین می ریزد اگر مؤاخذه شود می گوید : سطل آشغال نیست یا فقط من نریختم دور و بر آن پر زباله هست. یا همه می ریزند و فقط من زباله بر زمین نمی ریزم.
وقتی از چراغ قرمز رد می شود یا سرعت غیر مجاز دارد، وقتی نوبت خود را در یک صف رعایت نمی کند و..... توجیهاتی چون وقت ندارم، ندیدم، دیر کرده ام و...... دارد. او از نظر خودش همواره فردی بی گناه است که ناجوانمردانه مورد آزار و مذمت دیگران قرار می گیرد. اما این یک حس نمایشی نیست، او واقعا کار خود را خلاف نمی داند، چون چنین تربیت شده است و عکس العمل او عادی است. پس در نهایت با توجیه رفتار خود به برون افکنی نتایج رفتارش می پردازد.
امانوئل کانت فیلسوف سرشناس آلمانی در قرن 18 معتقد است : " در قانون ، انسان وقتی مجرم است که حقوق دیگران را نقض کند، در اخلاقیات او وقتی مقصر است که تنها به انجام این عمل فکر کند."
این فرد خبر ندارد که جایگاه ارزشی اخلاقیات در یک جامعه از وجود قانون اُولی تر و مهم تر است و برای رعایت قانون ابتدا می بایست به اخلاقیات پای بند بود. یعنی رعایت عرف و عادات پسندیده در فرهنگ یک جامعه. افراد خلافکار نیز قانون را زیر پا می گذارند یا آن را دور می زنند و هم اخلاقیات را قربانی می سازند. در هر دو حال جامعه و مجموع جمعیت آن، از رفتار فرد او آسیب می بینند و به عنوان یک رویه ناشایست، رفتارهای اشتباه و غلط، همیشه فاعلانی مسخ شده برای خود دارند.
حال اگر سری بزنیم به وزارتخانه خود، به کرّات دیروز و امروز شاهد بوده و هستیم که چگونه وزیر آموزش و پرورش در توجیه ناتوانی خود برای فراهم ساختن شرایط مساعد رفاه و امنیت شغلی معلمان، بیان می دارد: بودجه نیست، مجوز رسمی نیست، مجلس باید تأیید کند، شورای نگهبان باید تأیید کند، شورای عالی انقلاب فرهنگی باید اقدام کند، آمار لازم در دسترس نیست، هفته، ماه، فصل و سال آینده، در صورت تأمین اعتبار مطالبات فرهنگیان پرداخت خواهد شد و..... شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل!
مجازات و تشویق های ما نیز به نوعی توجیه واکنش ما نسبت به رفتار فردی یا اجتماعی است. همانند کارمندی که بی گناه مجازات می شود، کارمندی که بدون استحقاق شغلی، به دریافت پاداش و یا لوح تقدیر مفتخر می شود ( مثل لوح تقدیر احمدی نژاد به علی کردان بعد استیضاح و محرز شدن جعل مدرک او ).
یعنی می توان نتیجه گرفت: که ما انسان ها در این جامعه بر روی گسله های بیشماری زندگی می کنیم که هر لحظه احتمال زلزله و فرو ریختن ارزش ها و اخلاق و اصول زندگی در آن وجود دارد. لابد افراد به دور از هر نوع فساد محتمل، خیلی هنرمند هستند که با دور ماندن از آسیب تمامی مخاطرات، دست از پا خطا نکرده و حداقل از نظر خودشان سالم زندگی می کنند. اما در این میان فقط پای خود را از گلیم مختص به خود بیرون می کِشند و نسبت به رفتار ناخوشایند دیگران بی اعتنا و بی تفاوت می مانند که این نیز امری پسندیده نیست. در واقع به نوعی زندگی مسالمت آمیز مابین افراد خاطی با آنانی که از خلاف مبرّا هستند، به وجود می آید که باید گفت آنان نیز غیرمستقیم خطاکارند. جرم آنان تسلیم اشتباهات دیگران شدن و عدم تلاش برای ممانعت از آن و تحمل نتایج اسفبار رفتار خلافکاران در زندگی جمعی است.
از سوی دیگر برخی از ما انسانها یک عادت غلط دیگری نیز داریم که نتایج آن مطلوب نیست و آن ندیدن عیب های خود، و بزرگ نمایی و توجه به خطاها و عیوب دیگران است. چنین افرادی خود را پاک و منزّه و سمبلی از همه نیکی ها می شمارند. یعنی مشخصه حسّاس اخلاقیات، باریک تر از مو بودن آن است و باید خیلی دقت کرد.
مقوله دیگر آن که باید از اشتباه و خطای خود، تجربه ای جدید به دست آوریم و گر نه بیشتر اشتباه خواهیم کرد. و دیگر آن که از اشتباه خود نسبت به دیگران، عذرخواهی نماییم ولو آن دیگری یک کودک باشد که این کار بسیار ارزشمند است، چون هم غرور خشک و بی جای خود را شکسته ایم و هم به کودک درس زندگی داده ایم و تا پایان عمر رویه زندگی او خواهد شد.
در یک کلام آنجا که خالی از خداست، خطا ، گناه و لرزش هم هست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
شبیه پلنگ یا خرس هم نساختند
به گمانم ترسناک تر از آدمیزاد نیافتند.
توماس هابز
امیر کبیر
اگر ز باغِ رعیت، مَلک خورد سیبی
برآورند غلامانِ او، درخت از بیخ