ملتی که نان شب ندارد، درگیر فقر و فحشا و بیماری و هزار گونه بلا و مصیبت است و به همین دلایل با کتاب خواندن غریبه است، چگونه می شود دیالوگ کرد؟
مسئله من چگونگی است، شما بفرمایید من چگونه دیالوگ کنم در فضایی خارج از این چنین فضای فرهنگی، چگونه دیالوگ کنم و از فرهنگ برای فرودست شکم گرسنه دم بزنم؟
فراموش نکنیم، یک زمانی در خود غرب نیز وضعیت به همین صورت بود
بلکه بدتر؛
ما در آن دوران شاهد چوبه های آدم سوزی بودیم!
طرف جرات بیان کشف علمی اش را نداشت (گالیله)
فیلسوف و مصلح جامعه را (جوردانو برونو) به خاطر ایده ی اصلاح دین، زنده زنده جزغاله کردند!
صراحتا بهشت و جهنم خرید و فروش می شد!
کاندید ولتر را بخوانید جهنمی بود که نخسه ی بدل نداشت!
اما اروپا از دل این جهنم سر بلند بیرون آمد. (این سخن بدان معنا نیست که ما نیز می بایست همان راه و روش را تقلید کنیم نه اما چاره ای جز پیمودن راه توسعه و مدرنیت نداریم)
بله ؛ مشکلات زیاد است، فقر ، عمومی شده است، کمر مردم شکسته است اما اینها هیچ یک عذری برای منفعل شدن نمی شود.
هیچ چاره ای جز لنگ لنگان ادامه دادن نیست. فعلا در وهله ی اول به زعم من، در ساحت اجتماعی، می بایست به عقلانیت انتقادی پرداخت، هیچ چیز چون عقلانیت انتقادی دودمان خرافه و جهل و جوع و جنایت را بر باد نمیدهد.
این تیغ تیز بر هر چه ظلم و جهل و و جوع و جنایت است، رحم نمی کند.
ضمن آن که اهل مدارا نیز هست و رویکرد ستیزه جویانه ندارد.
اما شوربختانه، بسیاری حتی حاضر نیستند به تبیین این عقلانیت انتقادی بپردازند، بخوانند و مولفاتش را بشناسند و بعد رد و نفی اش کنند یا ساده از کنارش بگذرند!
برخی دیگر هم که لقلقه ی زبانشان شده است نقد تفکر متافیزیکی و گذر از سنت سوبجکتیویستی! و به همین دلیل معتقدند می بایست از عقلانیت انتقادی گذر کرد!
این اگر آدرس غلط دادن نیست پس چیست؟
موقعیت نشناسی که شاخ و دم ندارن!
یک مدرک دکترا یا یک Dr به اول اسم اضافه کردن، شعور و آگاهی و دردمندی و شهامت ایجاد نمی کند.
چنانچه در همین مدت اندکِ همه گیر شدنِ کرونا دیدیم که چطور برخی از تصدیق داران، شعورِ نداشته شان را به نمایش گذاشتند!
شناخت موقعیت هرمنوتیکی به مدرک و پاس کردنِ چند واحد درس نیست!
این آگاهی حقیقتا نیاز به «عطش» دارد.
تا عطش دانایی نباشد انسان به همان پاسخ های سطحی سر خودش را گرم می کند و همان را در ساحات متفاوت برای دیگران نیز تکرار می کند.
و معلم حقیقی کسی نیست که در یک مدت خاصی یک بخش خاصی از یک کتاب را تدریس می کند و خلاص!
همانند معلمان نامحترم و اساتید ناشریفی که سر کلاس می گویند؛
دانشجویان توجه داشته باشند این کتاب، در مدت این چهار ماه باید تا فصل چهارم و صفحه ی ۶۰۰ تدریس شود!
یعنی چه که باید تدریس شود؟
یعنی چه اش مهم نیست! یادگیری دانشجو هم مهم نیست! فقط مهم است که آقا بگوید تمام کردم محدوده ی تدریسم را و خلاص!
مثل دین زدگانی که از روی عادت نماز می خوانند تا یک نفس راحت بکشند و بگویند که خواندم و خلاص! خب این نماز خواندنت چه نتیجه ای دارد وقتی ذره ای از خریّتِ تو نکاسته و هیچ به آن شعورِ نداشته ات نیافزوده است؟
باری ؛ معلم حقیقی، معلمی نیست که محدوده را زود تمام می کند ؛ معلمی ست که در دانشجو «عطش» ایجاد می کند:
«عطش دانایی» و «جست و جوی حقیقت»
کانال ابوذر شریعتی - فلسفه
نظرات بینندگان
سوژه بازار آزاد است و موجود دو پا هم اوبژه ی شی واره ای
است که در جهان سوم تصور می کند و در جهان اول متصور
است که به آزادی و عدالت رسیده است!
شاید در عصر هگل ، اسپینوزا و ... فلسفه علم بود لیکن در عصر
کنونی چون کالایی در همین بازار آزاد چوب زده می شود.
خوب در این بازار آزاد! آموزگاری هم شغلی است که به بازتولید
همان کالای بازار آزاد می پردازد.
دین ستیز
اینها نانشان در دین زدایی هست
اینان چون دین را برای دنیایشان و شهواتشان مانع می بینند فلذا از در نقد دین وارد می شوند
چه دینداران تند مزاجی!!!
من سبک فلسفی شما را باهمه انچه را که نمی توانید به هر دلیل بگوئید درک میکنم...چراکه تا فیلسوف نباشم چگونه بتوانم بشناسم فیلسوف دیگر را
من د ست دار و شیفته سبک و زبان شیوای شما هستم رفیق
جربزه می خواد که گویا در شما و امثال شما یافت می نشود ...
خیلی تمایل دارم در اولین فرصت ممکن که به تهران امدم خدمت برسم...
این چگونه ممکن است...
متشکرم از پاسخ
آدمهای اسلامی وقتی به فلسفه می اندیشند دلیل نمیشود فلسفه نیز رنگ وبوی آنها رابگیرد آنها باید رنگ وبوی فلسفه بگیرند