من یک معلم هستم . معلم مقطع متوسطه دوم و در هنرستانی در ماهشهر به حرفه معلمی مشغول هستم.در ادبیات فارسی معلم را این گونه معرفی کردهاند که « معلم فردی است که مطلبی را به فرد یا افرادی آموزش می دهد ». در این تعریف فقط از بعد آموزشی تعریفی از معلم بیان شده است. اما تعریف دیگری از معلم بودن نیز وجود دارد و آن این است که « معلم فردی است که علاوه بر آموزش محتوای درسی و علمی، اخلاق و رفتار و شخصیت را به فرد یا افراد می آموزد». در این تعریف ملاحظه می شود که در بخش اول آموزش دروس و در بخش دوم پرورش هم در نظر گرفته شده است.
تعریف دیگری نیز وجود دارد که همواره از افراد مختلف شنیده میشود و آن این جمله معروف است« معلمی شغل انبیاء است». در تعاریف بیان شده دو بعد بیان شده است و آن عبارتند از : آموزش و پرورش دادن افراد.
اگر از تمام افراد یک جامعه پرسیده شود که چرا این شغل (منظور شغلی غیر از معلمی)، را انتخاب کردهاید معمولا جواب سادهای خواهند داد، یا خواهند گفت که این شغل خانوادگی است و یا خواهند گفت که به آن علاقه داشته اند و یا به واسطه برخی افراد این شغل و حرفه را انتخاب نموده اند. اما اگر از یک معلم پرسیده شود که چرا شغل معلمی را انتخاب کرده ای، در پاسخ خواهند گفت که « معلمی شغل انبیاء است». معلم یک فرد است، اما کاری که انجام می دهد، آن را از دیگر افراد و دیگر شغلها متمایز میسازد.
همه شغل ها و حرفه ها دارای سختی ها و مشکلات خاص آن شغل می باشد. در این میان شغل معلمی شاید از دید افرادی که خارج از گود به موضوع می نگرند ساده باشد اما به واقع کار معلمی از دیگر شغلها سخت تر است. یک معلم صبح ها زودتر از دیگران باید در محل کار خود که همان کلاس درس است حضور داشته باشد و در پایان بعد از همه از محل کار خود خارج شود. تا اینجا هیچ تفاوتی با دیگر شغل ها احساس نمی شود. اما مسئله نه حضور است و نه خروج . بلکه نوع کاری است که انجام می شود.
فرض کنید شما کارمند بانک یا کارمند یک واحد خدماتی باشید و در 8 ساعت کار خود در طول یک شبانه روز با مشتریانی در ارتباط باشید. هر یک از این مشتریان یک کار متمایز دارد. در بانک دریافت وجه و پرداخت و افتتاح حساب و وام و ... می باشد و نوع مشتریان افراد بالغ هستند. در هر صورت چه کارمند بانک باشید یا کارمند وزارت راه و شهرسازی و یا در یک شرکت خدماتی کار کنید با مدل مشتریان و ارباب رجوعی در ارتباط هستند که یا افرادی مسن و جوان و با سوادی هستند که به حقوق خود و دیگران احترام می گذارند. اما یک معلم نه با افراد مسن سروکار دارد و نه با جوانان با سواد که به حقوق خود و دیگران آشنا باشند. با قشری تحت عنوان دانش آموز در ارتباط هستند.
دانش آموز نه از قانون و مقررات اداری اطلاع دارد و نه کاری به مقررات جامعه دارد و نه اطلاع و آگاهی نسبت که کارکردهای درون جامعه، به درستی دارد. دانش آموزان غالبا شلوغ یا به عبارت دیگر پرجنب وجوش و محدوده سن این افراد بین 5 سال (پیش دبستانی)، تا 18 سال ( یک فرد فارغ التحصیل از دبیرستان) است. یک ضرب المثل می گوید « درخت انگور هیچ گاه اول انگور نمی دهد، بلکه ابتدا شکوفه و سپس تبدیل به غوره و در نهایت تبدیل به میوه انگور می شود». خانواده ها فرزندان خود را به مدارس می فرستند تا هم با سواد باشند و هم فردی مفید جامعه تربیت شود. وظیفه این کار بر عهده معلم است که علاوه بر آموزش دروس علمی و فنی، مهارت های اخلاقی، شخصیتی و دینی و مهارت های زندگی را نیز بتواند به دانش آموزان انتقال و آموزش دهد.
دانش اموز در شش سالگی وارد مدرسه شده و در 18 سالگی از مدرسه خارج می شود و معلم با نسل های متفاوتی در ارتباط می باشد ؛ به طور معمول اگر یک کارمند بانک را در نظر بگیریم بعد از چند بار مراجعه مشتری، آن را شناخته و به عبارت دیگر می داند که مدل کار مشتری دقیقا به چه صورت است و از پیش، نیاز مشتری را می فهمد. اما در مدرسه و ارتباط بین معلم و دانش آموز اینگونه نیست. دانش آموز از یک خانواده به مدرسه می آید که در آنجا تا حدودی تربیت شده است. علاوه بر خانواده، محله و افراد محیط زندگی آن خانواده و در زندگی امروز شبکه های اجتماعی نیز نقش موثری بر اثر گذاری بر تربیت کودک دارند. این کودک با تمام خوبی هایی که دارد گاهی از وقت ها دچار شیطنت هایی میشود. این کودک در مدرسه با معلم خود به صورت مستقیم در ارتباط است.
در کلاسهای درس یک دانش آموز نیست، گاهی یک کلاس 20 نفر است و گاهی 50 نفر، مهم این است که آن مدرسه و کلاس در کجای کشور بزرگ ایران تشکیل شده باشد و توان حجم پاسخ گویی به نیاز منطقه را دارد که اگر دارد کلاس درس را به اندک دانش آموزان برگزار می کند و در غیر این صورت کلاس را با نهایت ظرفیت خود و با تعداد زیاد تشکیل خواهد داد. تصور کنید که در یک کلاس 10 نفری قرار دارید . کنترل و اداره چنین کلاسی خیلی ساده است و معلم با تمام مهارتی که دارد به درستی وظیفه ی خود را با نهایت دقت و ظرفت انجام می دهد. حال تصور کنید همان کلاس را با 30 نفر بخواهد تشکیل دهد. 30 دانش آموز که هر کدام روحیه و رفتار متفاوتی دارد. معلم در چنین کلاسی با تنش های زیادی روبرو است.
اکنون در نظر بگیرید که اگر همه دانش آموزان والدینی با سواد و با سطح اجتماعی بالا دارا باشند. در چنین حالتی معلم هم راضی است و هم خوشحال. راضی است چرا که هر درسی دهد دانش آموزانش به بهترین وجه یاد گرفته و آن والدین به دلیل سطح اجتماعی که دارند و دغدغه آینده فرزند خود را دارند به مراتب نسبت به دیگران پیگیری بیشتری در خصوص درس و اخلاق کودک خود دارند. اما در نظر بگیرید این یک مدرسه ایده آل است. در حالی که ما مدرسه ایده آلی به این صورت نداریم. مدارس ما ترکیبی از شاگردانی هستند که والدین آنها دارای سطوح متفاوت اجتماعی است. یکی پدر و مادرش فرهنگی و یکی وزیر است و آن دیگری ممکن است در سخت ترین اوضاع اقتصادی و اجتماعی باشد. این معلم است که باید با این تفاوتها کار خود را انجام دهد.
بهتر است بدانیم که معلم همیشه در کنار دانش آموز نیست و نمی تواند اثری دائمی بر رفتار و اخلاق آن بگذارد، تنها می تواند تلاش خود را به صورتی انجام دهد که امیدوار باشد آن دانش آموز، روزی مایه سربلندی خود و خانواده اش و در نهایت سبب شادمانی معلم و معلمهایی که به آن درس داده اند شود.
با معلم آشنا شدیم و کار معلمی را شناختیم اما سئوال اصلی اینجاست که کدامیک از ما کار معلمی را به بهترین وجه ممکن انجام خواهیم داد؟ 124 هزار پیامبر آمده اند تا راه و روش صحیح زندگی را به انسانها بیاموزند اما شیطان تنها با یک وعده ساده سبب می شود که انسان به آن دعوت پاسخ دهد. در قرآن آمده است که شیطان روزی چنین می گوید که من تنها یک وعده دادم و تو ای انسان خودت قبول کردی و تو ای انسان نسبت به من هیچ حقی نداری.این مسئله بیان کننده این است که معلم تنها راهنمایی است که دعوت می کند به خوبی و سبب خیر می شود اگر افراد قدر این راهنما و زحماتش را بدانند. به همین دلیل است که می گویند « معلمی شغل انبیاء است »،چرا که با تمام وجودش تلاش می کند. در بدترین نقاط آب و هوایی زندگی می کنند، درس می دهند و حتی گاهی اگر بیمار هم شوند از خود می گذرد تا درسش ناتمام باقی نماند و وظیفه اش را تا انتها انجام داده باشد تا رزقش حلال باشد تا دینی گردنش نباشد.
اما برخی با بی رحمی و یا کم دقتی و کم توجهی نسبت به تلاش معلم، می گویند معلمها اغلب هفته تعطیل هستند ؛ برای چه باید حقوق خوبی دریافت کنند؟ یا عده ای با بی رحمی تمام این افراد را مورد انتقاد قرار داده و دچار رنجش شان می کنند. اگر این شغل ساده است پس چرا هر فردی قادر نیست این شغل را انتخاب کند و یا مورد پذیرش دستگاه استخدام کننده قرار نمی گیرد؟ ممکن است فردی مهندس خوبی باشد اما معلم خوبی نباشد یعنی مهارت و قدرت بیان لازم برای این شغل را نداشته باشد. افرادی این شغل را انتخاب می کنند که هم از نظر علمی نسبت به سایر افراد،اگر نه گوییم بهتر اما توانمندتر باشند و علاوه بر تخصص و مهارت علمی، از نظر معرفتی اخلاقی و ایمانی و شخصیتی فرد ایده آلی برای استخدام در شغل و حرفه معلمی از نظر دستگاه وزارت آموزش و پرورش باشند. به همین دلیل در جذب معلم سخت گیریهای ویژهای صورت می پذیرد تا فردی که بهترین است انتخاب شود. چرا که این معلم است که یک کشور را با آموزش دادن دانش آموزان و پرورش آنها و در مرتبه ای گسترده تر ارتباط با خانواده ها، سبب بهبود شرایط اخلاقی و رفتاری و اقتصادی و فرهنگی جامعه می شوند.
معلمهای یک کشور سبب رشد و تعالی آن می شوند. بیاییم تا با قدرشناسی از این شغل و این افراد آنها را هر چه بیشتر عزیز بداریم. عمر و سلامتی که در تربیت نسل نوآموز صرف می شود را نمی توان با هیچ انگیزه های مادی جبران کرد. حقوقشان شایسته مقام معلم نیست اما همواره کار خود را به بهترین شکل ممکن انجام می دهد. رنجور می شوند، دلگیر می شوند، اما هیچگاه کسی را از خود نمی رانند. همواره پاسخگوی سئوالهای مردم بوده اند.
تکریم معلم ها، هیچ خرجی ندارد. یک جمله محبت آمیز از مسئولین یا مردم عادی جامعه نیز می تواند آنها را خوشحال نماید. اما افسوس که گاهی دیر می شود و گاهی یک جامعه دیر قهرمانانش را می شناسند.
بیائیم تا وقت داریم و معلمهایمان در میانمان هستند تکریمشان کنیم و نه بعد از رفتنشان از میان ما.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بسم الله