مقدمه
این بحث ، به بررسی نکات مهم از نظر مکاتب مختلف نسبت به معلم و تربیت و کارکرد او مربوط می شود . چون جریان زندگی عادی موجب فراموشی بدیهیات می شود و تکرار و یادآوری برخی از این موارد ، تذکری است برای ما ، تا زمان و عمر خود را به طور سطحی از دست ندهیم. نوع رشته تحصیلی و تربیت فردی و اجتماعی افراد نسبت به هر موضوع و مبحث و نظریه ای ، برداشت و عملکرد و نتیجه ای متفاوت از خود نشان می دهد. قدرمسلم برداشت یک تحصیل کرده رشته علوم تربیتی و یا علوم اجتماعی با برداشت دیگران در رشته های فیزیک و ریاضی و زبان خارجی و.... از چنین مفاهیمی ، یکسان نیست. البته تفاوت های فردی نیز بر نوع برداشت و پنداشت ما اثر می گذارد.
هر چند افراط و تفریط هایی در هر مکتب و یا دیدگاه اندیشمندان ، ممکن است وجود داشته باشد که مورد تأیید و یا قبول عده ای نباشد ، اما تا زمانی که تعهدات اخلاق و مذهب ، متوجه خطری نیست ، می توان آنها را به نسبت معلومات و منطق خود ، سنجید و نکات مفید آنها را به کار بست.
* مکتب ایده آلیسم ( آرمان گرا )
نکاتی که در دیدگاه افلاطون وجود دارد :
" افلاطون مهمترین عنصر مدرسه را معلم ذکر کرده است.
معلم از نظر او نقش راهنما ، هدايتگر و تسهيل كننده يادگيری دارد.
او انتقال دهنده ميراث فرهنگی است.
معلم از نظر اخلاقی و عقل سرمشق دانش آموزان و برتر از آنهاست.
وظيفه او گرفتن دست كودك و رساندن او به عالی ترين درجه كمال است. " (1)
یکی از دلایلی که معلم جامعه ما در جایگاه واقعی و اصلی خود قرار ندارد و نظام آموزشی و سیاست گذاران او را تبدیل به مهره ای نالان ، ناتوان ، مستأصل و محصور در دور باطل ، ساخته است ، بی اطلاعی آنان از رسالت و تکلیف حرفه معلمی است. آنان معلم را مهمترین عنصر مدرسه نمی دانند. آنان نقش راهنما و هدایتگر معلم را به دبیران پرورشی و نقش تسهيل كننده يادگيری را به مافیای کتب آموزشی و مؤسسات آموزش خصوصی ، داده اند. لذا اعتماد و یقین دانش آموزان نسبت به معلمان که روزگاری آنان را دانای دانایان و پاسخ دهنده هر سئوالی می دانستند سلب شده است.
امروز محتوای کتب درسی کمتر از مجموع مفاهیم فرهنگی تبعیت می کند و بسیار ضعیف به انتقال میراث فرهنگی ، اهتمام می ورزد. ما روز به روز در این کتب از خزاین غنی نظم و نثر زبان و ادبیات فارسی ، بیشتر از گذشته فاصله گرفته ایم و برای دانش آموز امروز ، این که حافظ و سعدی و نظامی و ملک الشعرای بهار و رودکی و جلال آل احمد ، یمینی شریف و...... چه کسانی بوده اند و چه میراثی برای ما به ارمغان گذاشته اند ، نیشخندی را سبب می شود که تلخ تر از زهر است. البته آنها هم مقصر نیستند ، چون ما تسلسل ارتباط میراث فرهنگی را با افراط در آموزش کتابی تحت عنوان تاریخ ادبیات 1 و 2 برای رشته علوم انسانی و با تفریط در استفاده از چنین آثاری در کتب فارسی تمامی رشته ها ، دلزدگی و نفرت را در وجود دانش آموزان تعبیه کردیم . این روال حدود دو دهه و تا قبل از برقراری سیستم آموزشی 3 - 3- 6 ، آموزش وجود داشت. او به جای یادگیری لذت بخشِ متون ادبی ، مجبور به حفظ نمودن تاریخ تولد و مرگ و زندگینامه مشاهیر ادبی کشور گردید. او کمترین نمره را برای این درس می گرفت. اما دلایل افت تحصیلی شدید در این ماده درسی ارزیابی نشد و به دنبال رفع این بار سنگین از دوش دانش آموزان برنیامدند.
روزگاری ، معلمان ما از نظر اخلاقی و عقلی سرمشق دانش آموزان و برتر از آنها بودند. اما معامله نادرست با مراتب حرفه ای این شغل ، باعث گردید تا باور قداست معلم از منظر دانش آموزان و خانواده ها رخت بر کَند. عمده دلیل این تفکر مسموم ، خصوصی سازی آموزشی بود که رشد سریع آن همچنان ادامه دارد. آنان در مدارس غیردولتی ، معلم را کارکنی تصور کردند که با پول تو جیب شان ، اداره می گردد و باور کردند که بدون این پول اندک ، معلم کاره ای نیست. پس دیگر کسی معلم را سرمشق خود ندانست و برترِ واقعی ، پول توی جیب پدر دانش آموز بود.
معلم وظیفه رساندن کودک به عالی ترین درجه کمال را نیز از دست داده بود. او فقط آموزش می داد . آن هم در بستری که مدارس خاص ، اهمیت معلم را کم رنگ می ساخت و دبیران پرورشی ، مدعی پرورش روح و اندیشه معنوی دانش آموزان در هر سنی گردیدند . لذا ایجاد و تربیت تا درجه کمال دانش آموز و کودک از سیطره قدرت معلم خارج شد.
با توجه به ماهیت آنچه که بر معلمان این جامعه گذشته است و می گذرد ، می توان چنین نتیجه گرفت که نقش تربیتی معلم از دیدگاه مکتب ایده آلیسم ، در کشور ما مردود است.
* مكتب رئاليسم ( واقع گرا )
" این مکتب برای معلم مقام ارجمندی قائل است .
او را مسئول می داند كه دانش آموزان را به فعاليت شخصی وادارد .
امكان بحث و انتقاد را به دانش آموز بدهد .
و كنجكاوی آنان را برانگيزاند." (همان منبع)
آنچه که در تمامی مکاتب و دیدگاه ها حائز اهمیت است ، ارزش قائل شدن به نقش معلم است . که حداقل ما نیز می بایست این نکته را دربابیم که از آن غافلیم. نوع آموزش در این مکتب ، دانش آموز محور است. تربیت دانش آموزانی منتقد و توانمند برای انجام بحث های گوناگون در حیطه های گوناگون که با تحریک حس کنجکاوی برای یافتن و جستن و کنکاش هر پدیده و امری ، ممکن می گردد.
اتحادیه اروپا با اجرای زنگ گفت و گو در مدارس ، به نظر می رسد از این مکتب تبعیت می نماید و واقع گرایی را به عنوان اصلی برتر و اصلح پذیرفته است.
* مکتب طبيعت گرايی ( ناتورالیسم )
" در اين مكتب ، طبيعت ، بهترين معلم كودك است .
ساير عناصر واسطه های تحقق پرورش طبيعی هستند.
معلم فقط نقش راهنمای كودك را برعهده دارد كه كودك را به خودآموزی برمی انگيزاند.
و معلم بايد از هر نوع تلقين افكار و نظريه ها و داوری های اخلاقی به دانش آموزان اجتناب كند." (همان منبع)
مهمترین وجه تمایز این مکتب با سایر مکاتب ، در این اصل مهم نهفته است که : بهترین معلم طبیعت است و سایر عناصر از جمله معلم ، واسطه ای برای تحقق پرورش طبیعی کودکان هستند. معلم فقط نقش راهنما را دارد که بدون هر نوع تلقین افکار و نظریه ها و داوری های اخلاقی ، کودکان را هدایت و راهنمایی می نماید.
دقیقا نقطه مقابل برداشت ما از معلم و آموزش است. ما معتقدیم که آموزش دروس حتما و باید در چارچوب کلاس درس انجام شود و معلم اختیار و اراده ای برای تدریس در هوای آزاد مدرسه و یا مکانی مناسب با محتوای آموزشی در اماکن طبیعی ، ندارد. و گرنه طبق ضوابط ، برخورد قانونی می شود و به دلیل ترک محل خدمت ، تذکری کتبی دریافت می کند!
ما معتقدیم که کودک قدرت درک و فهم درستی از مسایل ندارد و امکان انحراف او حتمی است ، لذا وظیفه معلم تلقین اصول اخلاقی و یا ارزش گذاری نسبت به مفاهیمی است که از نظر نظام آموزشی صحیح است . آموزش ما بیشتر القایی و تلقینی از مجموع ارزش ها و واقعیت هاست که به نبش قبر علم می پردازد.
ما معتقدیم آموزش باید فقط بر اساس محتوای متون درسی انجام بگیرد و معلم بودجه بندی مورد نظر را در تدریس فصول و بخش های گوناگون کتاب مربوطه رعایت نماید.از نظر نظام آموزشی ما ، نشان دادن کرم خاکی در اعماق زمین و یا گشتن به دنبال پروانه ها و حشرات ، نوعی وقت تلف کردن و بازی و تفریح کردن است و چیزی یادگرفته نمی شود.
تمامی کشورهای پیشرفته و یا کشورهایی که آموزش برتر دارند از اصول این مکتب تبعیت می کنند و یادگرفته های کودکان یک عمر فراموش نمی شود چون آموزش عملی توأم با عشق و شور و لذت باعث تعمیق یادگیری می شود. در ضمن به نظر می رسد ایوان ایلیچ نیز در کتاب " مدرسه زدایی از جامعه " خود از این مکتب ، تبعیت نموده است.
* مکتب پراگماتيسم ( عمل گرا )
" معلم در اين مكتب ، يك منبع ايجاد محيط يادگيری مناسب برای دانش آموزان است.
اگر چه اين مكتب به طور كلی دانش آموز محور است ، ليكن تأكيد زيادی روی نقش حساس معلم دارد.
و معلم را اسوه اخلاقی و فرهنگی می داند." (همان منبع)
مکتب پراگماتیسم یا عمل گرا ، اگر از لحاظ فلسفی به اصالت عمل توجه دارد از لحاظ سیاسی به مصلحت گرایی و واقع گرایی ، معتقد است.
شاید انتظار خیلی از ما معلمان نیز چنین دیدی نسبت به معلم است اما معلمان در جامعه ما نه منبع یادگیری دانش آموزانند ، نه معلمان ما اسوه اخلاق و فرهنگ اند و نه نظام آموزشی ما دانش آموز محور است . راستی پس من معلم در این جامعه کیستم ؟ چیستم ؟ آیا واقعیت ها بر اساس انتظارات و توقعات ساخته می شود و یا بر اساس روال جاری و ساری ؟ در نظام آموزشی برخاسته از مکتب پراگماتیسم ، به نفس عمل و مصلحت ، بیشتر اهمیت داده می شود.
* مکتب تحليلی
" معلم در اين مكتب بايد دانش آموزان را به داشتن گرايش علمی و ذهنی باز و عينی تشويق كند و فعاليت های آموزشی خود را بر پايه تجربه های شخصی يادگيرنده و حل مسئله به وسيله خود آنها انجام دهد.
چون فهم و تحليل زبان در كلاس درس و كاربرد صحيح كلمات و روشن سازی مفاهيم ، اهميت فراوانی دارد. معلم در اين زمينه نقش حساس و مهمی برعهده دارد. " (همان منبع)
کشورهای برتر آموزشی جهان ، با استناد به چنین نگرشی ، توانسته اند سیستم دانش آموز محور پویا و فعالی را در نظام آموزشی خود بوجود آورند که به توانمندی و مهارت دانش آموزان در فرآیند یادگیری منجر شده است. مرزی که نظام آموزشی ما با آن فاصله زیادی دارد.
* تفکر پست مدرنيسم
" اين جريان فكری معلم را انديشمندی رهايی بخش و روشنفكری تحول آفرين به شمار می آورد كه مشخصه هايش شجاعت اخلاقی و نقادی است.
او فراهم آورنده شرايطی است كه خود و دانش آموزان تجربيات شان را باز انديشی كنند.
روابط ظالمانه را بشناسند، بيان كنند و راههايی نيز برای رفع آن ارائه دهند.
در پست مدرنيسم ، معلمان ، پيشكسوتان و راهنمايانی هستند كه نقش هماهنگ كننده تجارب يادگيری را بر عهده دارند.
نقش آنها بيشتر آموزش "چگونه ياد گرفتن" به دانش آموزان است.
آنها در انگيزه دهی ، تسهيل جريان يادگيری و تسهيل خلاقيت دانش آموزان نقش اساسی دارند.
در پست مدرنيسم دانش آموزان و معلم با هم ياد می گيرند. " (همان منبع)
پست مدرنیسم ها ، نگرشی خاص و متفاوتی به معلم دارند و شاید ماهیت چنین تفکری است که به وقوع تحول در تمامی ابعاد زندگی منتهی می گردد. معلم فردی است رهایی بخش و روشنفکر و تحول آفرین و اساس هر نوع تغییر از همین نگرش بوجود می آید . ما با نادیده گرفتن اهمیت نقش معلم در امر آموزش ، امکان ایجاد هر نوع تحول و تغییر لازم را مسدود می سازیم . باید باور کنیم که محرک اصلی ایجاد تغییرات مثبت در عادات رفتاری افراد و جامعه ، دو عنصر مهم " آموزش و معلم " هست.
در این دیدگاه ، معلمان هماهنگ کنندگان تجارب یادگیری هستند و چگونه یاد گرفتن را به دانش آموزان ، آموزش می دهند. نکته مهم دیگر این که معلم را تسهیل گر جریان یادگیری و خلاقیت دانش آموزان می دانند و هر دو یعنی معلم و دانش آموز با هم یاد می گیرند.
سخن آخر
برخی از ما معلمان به تبعیت از قداست معلمان پیشین ، تصور می کنیم همه چیز را می دانیم و بر اساس همین باور ، یادگیری حتی یک جمله را از دیگران ولو هم شغل و یا غیر ، همسن و یا کوچک تر و بزرگ تر از خود رد می کنیم . انسان قادر است هر لحظه از هر کس ولو یک عقب مانده ذهنی و یا کودک ، چیزی یاد بگیرد ، فقط باید مسیر ذهن خود را باز بگذاریم !
به جای حکم راندن به دانش آموزان ، بیایید آنها را از نو احیا سازیم . مهربانی ، اولین الفبای یادگیری است. اول مفهوم محبت و دوست داشتن را به آنان بچشانیم تا مسیر یادگیری با انگیزه ای شوق برانگیز ، برای آنان هموار گردد . دانش آموزی که به معلم خود عشق می ورزد بیشتر یاد می گیرد. اجازه ندهیم آنان از ما متنفر باشند و یا از ما بترسند.
تصور می کنم ، نظام آموزشی ما برای دوری و پرهیز از دیدگاه های این مکاتب :
دانش آموز محور نیست ، به معلم قدر و منزلت متعالی قائل نمی شود ، حقوق معلم را به بهانه تعطیلات بیشتر ، روزمزد می دهد ، کتب درسی را تغییر محتوا نمی دهد ، حجم و تعداد کتب درسی را کاهش نمی دهد، دبیران پرورشی را علیرغم حذف کارکرد معنوی معلم ، حذف نمی نماید، مفاهیم و رفتارهای ایدئوژیک گونه ای را در مدارس ترویج می دهد که بیشتر القایی و تلقینی است و.... همه این نقصان ها و پرهیزها بدان دلیل است که به مفاد سند تحول بنیادین وفادار بماند و آموزش سنتی را پاس بدارد تا احتمال ایجاد هر گونه تحول و یا تغییر خوشایند در نظام آموزشی ، منتفی بماند. اما آیا در مابقی سال های باقیمانده از قرن بیست و یکم ، ما با چنین روالی ، ایرانی سربلند و مستقل باقی خواهیم ماند و یا خواهیم شد ؟!
1) نقش معلم در نظام آموزشی - علیم - blogfa
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان