این یادداشت از سر دغدغهای تربیتی و در راستای فهم و داوری دربارهی ادعاهای مطرح شده در برخی برنامههای پر سروصدای صدا و سیما همچون "برنده باش" طرح میگردد و به هیچ روی گرد امیال سیاسی و جناحی و روزمرّگیهای ژورنالیستی بر آن نمینشیند.
به باور نگارندهی این سطور، برنامههایی این چنینی نه تنها کمکی به انگیزهی مطالعهی اثربخش و سازنده نمیکنند بلکه عمدتاً ضدّ آن هستند.
منظور از مطالعهی اثربخش، مطالعهایست که با اهداف یادگیری از قبل تعیین شده نائل گردد. ناگفته پیداست هر نوع مطالعهای با قصد و هدفی صورت میگیرد و عمدتاً خواننده از این قصد و هدفش آگاه است و بنابراین عمدتاً به صورت هدفی خودآگاهانه به مطالعهای روی میآورد و در مواردی نیز منطقاً قابل تصوّر است که هدف و قصد فرد به صورت ضمنی و ناخودآگاه باشد. قدر مشترک این است که قصد و هدفی در کار است.
با فرض هدفمند بودن رویداشت به مطالعه، آنگاه مطالعهی اثربخش مطالعهایست که به اهداف پیشینیاش دست یافته باشد. به عبارت دیگر اگر هدف من از مطالعهی کتاب تاریخ ادبیات، آشنایی با ایدهها و سبکها و تجربههای ادبی و گذارهای طی شده تا کنون باشد، آنگاه اگر پس از مطالعهی تاریخ ادبیات به طور مثال به اهداف مزبور برسم میتوانم بگویم مطالعهی اثربخشی داشتهام. امروزه روانشناسی و جامعهشناسی زرد دست در دست سرمایهداری و رسانه بر تن هر ورزشکار و هنرمندی چنگ میاندازد تا تکنیکهای فریب و فروش و الگوسازیها و برندسازیهای مبتذل خود را در قالبهای عوامفریبانه ارائه کند
اهداف یادگیری که به خاطر آن به مطالعه روی میآوریم میتواند در سطوح مختلفی باشد. یکی از تقسیمبندیهای اولیه و قدیمی و معروفی که در این زمینه وجود دارد، تقسیمبندی ارائه شده توسط دیوید بلوم است. این تقسیمبندی اگرچه مورد انتقاد است اما برای بیان مقصود ما مناسب است. بلوم سطوح اهداف یادگیری را به سه حیطهی شناختی، عاطفی و روانی-حرکتی تقسیم میکند.
در حیطهی شناختی، سطحیترین هدف مطالعه عبارت است از به یادآوردن نام چیزی، پس از آن به ترتیب، فهمیدن چیزی، به کار بستن قاعدهای، تحلیل کردن موضوعی، ارزشیابی کردن و در نهایت خلق یا آفرینش.
همچنین اقسام دانش میتواند به این صورت طبقهبندی شود، دانش امور واقعی،دانش مفهومی، دانش روندی و دانش فراشناختی.
با این مقدمه وقتی از اهداف یادگیری میپرسیم میتوان مطابق با این تقسیمبندی مراد خود را بیان کنیم. چنان که ملاحظه میشود اگر هدف از مطالعهی یک منبع، به یادآوردن نام چیزی باشد، آنگاه سطحیترین هدف مطالعه را انتخاب کردهایم. فرض کنید من منبعی را مطالعه میکنم برای به یاد آوردن نام چیزها به صورت بازشناسی آنها در میان دیگر نامها، آنگاه این مطالعه در زندگی روزمرّهی من، در تفکر تحلیلی، تفکر انتقادی، تفکّر خلاق و حل مسئلهی من چه نقشی ایفا میکند؟ تقریباً میتوانیم بگوییم نقشی ایفا نمیکند.
حال اگر فردی در زمینهی موضوعات مختلف که هیچ وحدت مفهومی و ماهوی با هم ندارند، صرفاً برای از بر کردن یک سری نامها و اسامی و اصطلاحات دست به مطالعهی یک سری منابع بزند، هدف و قصدش چه بوده و حاصل آن چه خواهد بود؟ به طور مثال من نام یک ماهی خاص را بدانم، نام مرکز یک شهر در افریقا را بدانم، نام یک دانشمند خاص در حیطه ی فلک شناسی را بدانم، نام یک تفرجگاه، معنی یک اصطلاح خاص، فصلی که قورباغهها تخم ریزی میکنند، نویسندهی فرانسوی یک رمان، مکتشف یک فرمول ریاضی، کاربست یک قاعدهی ریاضی ساده ولی غیرمتعارف در کوتاهترین زمان، تیم فوتبالی که بیشتر از همه به جام جهانی رفته و یا قهرمان شده، دروازبانی که بیشترین گل را خورده و چیزهایی از این قبیل که عمدتاً هیچ ربطی به هم ندارند، آنگاه در واقع من به کدام یک از اهداف یادگیری رسیدهام؟، به زحمت میتوان گفت اهداف مبتنی بر یادآوری در حیطهی شناختی. در چه زمینههایی؟ در زمینههای متعدد و غیرمرتبط؟ در اینجا هدف من از یادگیر ی صرفاً یادآوری چیزهایی برای بازشناسی آنها و کسب مبلغی پول است. به عبارت دیگر هدفگیری معیوب و ناشیانه، مرا از مطالعهی سازنده دور میسازد، چرا که مطالعهی سازنده مطالعهایست که با اهداف عمیق یادگیری که با زندگی من پیوند برقرار میکند ربط داشته باشد. دانستن این نامها چه کمکی به حل مسئله، تفکر تحلیلی، تفکر انتقادی، تفکر خلّاق و سازگاری من خواهد کرد؟ تقریباً هیچ کمکی. چه ربط و پیوندی با زندگی روزمرهی من برقرار میکند؟ تقریباً هیچ.
در میان عارفان و گذشتگان ما، حکمتی رایج بود با عنوان "حکمت به من چه؟" مطابق این حکمت من میتوانم بگویم چه بسیار چیزهاست که به دانستن آن نیازی ندارم. به عبارت دیگر دانستن آن، نقشی در زندگی اجتماعی و روانی من ایفا نمیکند. چیزی که دانستن آن هیچ کمکی به بهتر زندگی کردن من از لحاظ روانی، اخلاقی، اجتماعی وعلمی نمیکند و به طور کلّی کارکردی بر ای من ندارد را چرا باید به ذهن بسپارم؟ سیطرهی تصور حل جدول و اطلاعات روزنامهای به عنوان اهداف مطالعه، آیا نشان از عمق یک فاجعه در زمینهی فرهنگی نیست؟
آیا این مسابقه باعث میشود من بروم و کتاب ارسطو یا افلاطون یا تاریخ بیهقی یا تاریخ فیزیک جدید، یا جفرافیای طبیعی ایران را بخوانم تا مراد آنها را بفهمم؟ خیر، تنها مرا برمیانگیزد که به از بر کردن نامها و اصطلاحات مرتبط با اینها بپردازم، گسترهای از نامها و اصطلاحات بدون هیچ عمقی، این چیزی است که از مخاطب خواسته میشود. قضیه اینگونه است که من به تو که مثلا انگیزهی مطالعه نداری میگویم کشکول ذهنت را پر کن از اطلاعات غیرمرتبط و سطحی و به دردنخور تا به تو پول بدهم. اگر هم هوس کردی و کتابی را به طور عمیق خواندی و با محتوای آن درگیر شدی و در مورد آن دست به تحلیل و نقادی زدی، تنها وقتت را هدر دادهای و سراغ گسترهی اطلاعات لازم دیگر نرفتهای. این است مسابقههای برندهباش!.
از کلمهی برنده که طنینی رقابتگرا و سرمایهدارانه دارد به خوبی میتوان ماهیت چنین برنامههایی را شناخت که تا کجا فاصله دارند از برانگیختن فرهنگ کتابخوانی و غنی کردن پردازش ذهنی و قوای اخلاقی و زیباییشناختی. آیا در فرهنگ سنتی ما، فرد عالم به دنبال خودنمایی و برنده شدن بود؟ این الگوی "برنده باش" از کجا ریشه میگیرد؟ذبح فرهنگ در پای سرمایهداری و رسانه، معنایی جز این دارد؟
قضیه به اینجا ختم نمیشود، گفته میشود بابت بازشناسی یک سری نامها، اصطلاحات، و چیزهای غیرمربوط، غیر مهم، بیتاثیر در زندگی من، که هیچ ربطی با کیفیت زندگی و ذهنی من برقرار نمیکند، پول هنگفتی میدهند؟ ناگهان غوغایی به پا میشود. فردی که در یک زمینهی مربوط و مورد علاقهاش که به زندگی اش مربوط است و برایش کارکرد دارد اعم از علمی، اخلاقی، روانشناختی، زیباییشناختی، میبیند پرسشهایی در یک برنامه مطرح میشود که او به عنوان یک فردی که اهل مطالعه نیز هست، چندان رغبتی برای دانستن آنها نداشته و دانستن آنها هم هیچ گرهی از هیچ بنی بشری باز نمیکند به وفور مطرح میشود. آیا این نوعی تهاجم به روال طبیعی مطالعه در یک اجتماع نیست؟ اینکه شما به خاطر دانستن چیزهای بی ربط و بی تاثیر جایزههای بزرگ بگیرید، آیا به زندگی فکری و مطالعاتی کودکان ، نوجوانان و جوانان ما ضربه نمیزند؟ آیا این نوع برنامهها افراد را به سمت مطالعههای بیبخار و بیخاصیتی که ذهن را همچون توبرهای برای پر کردن آن از چیزهای جورواجور و بی ربط و بیخاصیت سوق نمیدهد؟ بگذریم از اینکه وضعیت مطالعه و میل به فهمیدن و تفکّر در وضعیتی اسفناک و منحط است.
قضیه باز هم به همین جا ختم نمیشود، بازیگری که کسی او را نمایندهی افراد اهل مطالعه و فرهیخته علمی، ادبی و فکری و فلسفی نمیداند، بلکه بازیگریست که در فیلمهایی معلوم و معمول نقش ایفا میکند و البته صورت و تیپ جذاب و مخاطب پسندی دارد، اگر هم هنری دارد، در جای خودش محترم است. ولی کسی انتظار ندارد از زبان او کلمات قصار و نصیحتهای اجتماعی دریافت کند. کما اینکه ممکن است از تلفظ و معنای برخی کلمات و جملاتی که میگوید هم گاهی عاجز باشد و البته این عیبی بر او به عنوان یک بازیگر سینما نیست که اینها را لزوماً بلد باشد. قضیه چیست؟ آیا شاهد یک پدیدهی آشنا نیستیم؟ آیا این همان الگوی آشنای نولیبرالیزم وفرهنگ نو سرمایهداری نیست که در دهان افراد جذّاب و سلبریتیها اعم از ورزشکاران و بازیگران حرف میگذارد تا به اهداف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خودش برسد؟ آیا این پدیدهی تکراری که ما را خفه کرده است، همان نیست که میخواهد بگوید از طریق دانستن یک سری چیزهای بیربط شما را به رفاه و زندگی مرفّه میرسانم؟ آیا این ادامهی همان یورش و تجاوز به علم و اکادمی و کالایی کردن و مبتذل کردن آن نیست؟
امروزه روانشناسی و جامعهشناسی زرد دست در دست سرمایهداری و رسانه بر تن هر ورزشکار و هنرمندی چنگ میاندازد تا تکنیکهای فریب و فروش و الگوسازیها و برندسازیهای مبتذل خود را در قالبهای عوامفریبانه ارائه کند.
قابل پرسش است شورای نظارت بر صدا و سیما آیا آن قدر فاقد حساسیت است که نمیتواند بداند این بازیهای مشمئزکننده نباید به خورد عموم بینندگان و این مردم داده شود؟
آیا تا قبل از آنکه یک فقیه جرئت کند و بگوید این کارها مصداق قمار است، هیچ خلل و نقصی در این برنامهها توسط مدیران و مسئولین معلوم الحال صدا و سیما و مرتبط با آن دیده نمیشود؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
این که شرکت کننده به طور سطحی و طوطی وار
برخی چیزها را حفظ می کند تا برنده باشد در
تعقیب آموزش حفظیات مدرسه ای و تست زنی
کنکور است که نیازی به یادگیری عمیق و گسترده
نیست.
در ضمن ، برای برخی از اهالی قلم و تفکر و مطالعه
و معرفت ، شاید چنین مسابقاتی وقت هدر دادن و
حتی حیف و میل بیت المال است ، اما شما نویسنده ی محترم ، می بایست مردم عامه را در نظر بگیرید نه خواص را . برای آنانی که سطحی و
کنترل شده زندگی می کنند چنین مسابقه ای یعنی پر کردن اوقات فراغت . آنان می خواهند زمان بگذرد و به کیفیت گذران آن نمی اندیشند.
نکته سوم ، آموزش این شعار که بدون زحمت و تلاش و کوشش آنچنانی می توانی مفت صاحب
پول شوی هم از سیاست اقتصادی کشور تبعیت
می کند که خوردن آهو و گفتن یاهو ، دیر زمانی
است که در این جامعه رواج دارد.
معنا ، عمق ، عرض زندگی برای تمام مردم قابل
هضم نیست.
سپاس از جناب آقای اعتماد
کاملاً صحیح مرقوم نموده اید: دانستن این که کدام حیوان اصلاً نمی خوابد یا کدام حیوان همیشه خواب است و سؤال هایی از این دست، هیچ فایده ای برای خواننده، بیننده و شنونده ندارد. و دانستن این قبیل اطّلاعات بیانگر بالا بودن سطح مطالعه ی افراد نیست. اگر دانستن مطلبی به صورت مهارت جلوه گر نباشد فایده ای ندارد.
امروزه « باسواد » کسی است که توانایی ایجاد تغییر در خود، دیگران و محیط پیرامونِ خود را داشته باشد.
پیروز و سربلند باشید.