اخیرا در مطالب خواندم که میزان عدم رضایت ذهنی ایرانیان از زندگی اجتماعی خود، ۲.۵ برابر عدم رضایت عینی آن ها است. فارغ از شیوه های دستیابی به این نتیجه و میزان اعتبار آن، چیزی که این گزاره را قابل باور و پذیرش می کند درستی آن در برخوردهای روزمره می باشد. ایرانیان عموما تمایل دارند خود را ناراضی نشان دهند و اصطلاحا ساز مخالفت با وضع جاری را کوک نمایند. این وضعیت را در هر کوی و برزن و هر محفل و مجلسی می توانید ببینید. از صف نان و درون تاکسی گرفته تا فضاهای آکادمیک و جلسات کارشناسی، می توان جلوه هایی از این ابراز نارضایتی را به چشم دید. حال آن که اوضاع عینی، آن چنان هم چشم انداز مایوس کننده ای را به نمایش نمی گذارد. آمارهای موجود در زمینه آموزش، برخورداری از امکاناتی مانند آب، برق، گاز و ...، بهداشت و امید به زندگی، اجمالا نوعی رشد آرام و مداوم را به نمایش می گذارد ولی به همان نسبت ما شاهد رشد ابراز نارضایتی البته با شیبی تندتر هستیم. به راستی راز شکاف میان این دو وضعیت چیست؟
برخی از عوامل موثر بر افزایش فزاینده این شکاف به شرح زیر است :
رضایت و عدم رضایت آموختنی هستند و توسط روابط و مناسبات اجتماعی آموزش داده می شوند. ضمنا مانند ویروسی هستند که سریعا به دیگران منتقل می شوند. در جامعه ای که عدم رضایت در آن به یک امر بدیهی تبدیل شده و مخالفت با همه چیز به یک پز روشنفکرانه ،چندان عجیب نیست اگر اغنیا و فقرا به یک میزان از اوضاع خود ابراز نارضایتی کنند! ایران سرزمین هزینه های بسیار و دستاوردهای اندک است
ایران یک جامعه بدون گفت و گو است ، شکل گیری گفت و گو هم محصول روابط متقارن و برابر میان حکومت و شهروندان است. با گفت و گو می توان نارضایتی ها را به اشتراک گذاشت و به یک تفاهم دو طرفه رسید. رضایت ذهنی لزوما از مسیر رضایت عینی نمی گذرد بلکه محصول گفت و گو بر سر عوامل و دلایل این رضایت و عدم آن است. گفت و گو درک متقابل می آورد و همدلی را افزایش می دهد ( دیالوگی ثمر بخش و شادی آفرین که حکومت باید در ایجاد آن پیش قدم شود!
رضایت ذهنی از مسیر مشارکت و احساس قدرتمندی می گذرد . ایرانیان پس از بهار قدرت مندی و سوژگی سیاسی در انقلاب ۵۷، درگیر نظمی بوروکراتیک شدند و از مشارکت جدی اجتماعی -سیاسی بازماندند. مشارکت سیاسی هم محدود به شرکت در انتخابات شد. احساس "بی قدرتی " نسبت به انجام تغییرات معنادار هم لاجرم احساس نارضایتی به دنبال می آورد. افزایش فرصت های مشارکت اجتماعی -مدنی برای شهروندان و گسترش امکانات ابراز وجود می تواند موجب رشد خیره کننده ی احساس رضایت مندی شود!
بخشی از احساس نارضایتی هم حاصل مقایسه خود با دیگران است. با فراوانی رسانه ها ایرانیان هم اینک از یک سو خود را با طبقه ای نوکیسه و نوظهور در داخل مقایسه می کنند که با بهره گیری از رانت های سیاسی -اقتصادی توانسته به مصرف خودنمایانه دست یابد، و از سوی دیگر با مقایسه خود باوضعیت کشورهای پیشرفته دنیا دچار تاسف مضاعف می شوند بدون اینکه به لوازم توسعه یافتگی آنها توجه کنند!
ایران سرزمین هزینه های بسیار و دستاوردهای اندک است. قرار گرفتن در معرض تهاجم های ویران گر اقوام مختلف در طول تاریخ ، در کنار ورود آرمانی ایرانیان در سه نهضت و انقلاب یکصد ساله اخیر که نتوانست به آمال و آرزوهای ساکنان این تمدن دیرپا به صورت کامل جامه عمل بپوشاند، نوعی احساس نارضایتی مزمن در میان مردم این سرزمین ایجاد کرده و به عادت واره روزمره ایرانیان تبدیل شده است!
کانال مهران صولتی
نظرات بینندگان
انداخته اند بروید از آنها بپرسید. مگر
ایران و ایرانی هم باقی مانده ؟
بچه ها، به راستی چرا جامعه ایران اینقدر منفعل و خموش و ستم پذیر شده است؟!
پاسخ من: به واسطه فرهنگ و سیستم تعلیم و تربیتی و مدیریتی و حکومتی ای که برای آنها طراحی کردند. طبیعی است که چنین مردم خموش و بی تفاوت و پسیوی لایق بهترین ها نیستند. بهترین ها برای از مردم عادی بهترون هست: بهترین ها - در این سرزمین - برای کسانی است که فرهنگ و سیستم تعلیم و تربیتی و مدیریتی و حکومتی ما را طراحی و فراگیر کردند و نسخه این دنیای مردم را و صد البته اون دنیاشون رو هم پیچیدن - چون همه رو کافر کردند: مردم ایران اون دنیا هم میرن جهنم چون تو این دنیا بخاطر فقر و فلاکت کافر شدند. خخخخخ.
درهرصورت بنظرم تا وقتی که خودمان به فکر اصلاح خودمان نباشیم و مدام بخواهیم از زمین و زمان ناله کنیم ، چیزی حل نمی شود.
راه موفقیت و پیروزی این است که متن فرامین اسلام را در زندگی خود پیاده کنیم.
(متشکرم بابت درج نظر.)
اینجوریه که وضع حاکم به اینجا رسیده