گر چه پژوهش ها و نظرسنجی های سال های اخیر نشان می دهد که افول اعتماد عمومی به مرزهای خطرناک و نگران کننده ای رسیده است ولی شاید هیچ رویدادی همچون برگزاری انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش نمی توانست آن را به طور شفاف بازتاب دهد.
پیش از این از بی اعتمادی به سیاست مداران آگاه بودیم ولی این که فرهنگیان حتی قادر به اعتماد به همکاران خود نباشند شگفت انگیز و باور نکردنی بود!
آنچه رخ داد اما عبارت از شانه به شانه حرکت کردن بی اعتمادی فردی و نهادی در این انتخابات بود. به عبارت دیگر حتی شمار کسانی که معتقد بودند نباید به نامزدها به دلیل فرصت طلبی اسلاف آن ها اعتماد کرد در حال پیشی گرفتن از کسانی بود که بیان می کردند مسیر هرگونه اصلاحات در سیستم فعلی مسدود شده است.
به لحاظ فرم انتقادات هم شاهد نزدیک شدن ادبیات فرهنگیان به مردم عادی بودیم که نشان از بی اعتنایی به زبان فاخر مبتنی بر تحلیل های کارشناسی داشت.
فرهنگیان اینک در میانه دوقطبی "انفعال" یا "عملگرایی" گرفتار آمده و هر گونه دعوت به پیچیده دیدن قضایا را نوعی اتلاف وقت یا نظریه پردازی از سر بی دردی می پندارند. همه اینها را اگر در کنار بی انگیزگی مفرط و بیگانگی عمیق این قشر با نظام آموزش و پرورش موجود قرار دهید می توانید شدت و عمق خطر را به نحو دهشتناکی احساس کنید. این که پیشاهنگ ترین اقشار جامعه که تاکنون دارای بالاترین سرمایه های فرهنگی و نمادین بوده و رفیع ترین رده های مرجعیت اجتماعی را در بین مردم در اختیار داشته اند تا این حد به همکاران خود بی اعتماد شده باشند( آمار مشارکت در انتخابات شورای عالی حدود ده درصد بوده است)، می تواند برای آینده توسعه این سرزمین هم نگران کننده باشد. حال باید آشکار شده باشد که با تداوم چنین روندی باید توسعه یافتگی یا تمدن سازی را بیشتر به مثابه فانتزی در نظر گرفت
اکنون شاید این امر حتی برای تکنوکرات های کشور هم روشن شده باشد که توسعه یافتگی پیش از هرچیزی در گروه رونق سرمایه اجتماعی و افزایش اعتماد عمومی است. حتی افزایش امید اجتماعی نیز در گرو ارتقای کیفی این دو مولفه است. بدون وجود حداقلی از این اعتماد نمی توان به اجرای اهداف توسعه ای و حتی اهداف کلان امید داشت. به ویژه در کشور ما که خروج از بسیاری از بحران ها منوط به اخذ تصمیمات سخت است. از همین رو است که می بینیم دولت و مجلس در غرقاب روزمره گی ها فرو رفته و حتی قادر نیستند برای مسائلی همچون حذف بخشی از دریافت کنندگان یارانه یا افزایش سوخت به جمع بندی مشخصی دست یابند. اگر حتی افزایش بی اعتمادی نهادی در میان توده مردم و نخبگان قابل تحمل باشد اما تسری این بی اعتمادی به روابط بین فردی در میان فرهنگیان نباید با نگاه اغماض گر مورد غفلت واقع شود. پدیده نوظهور فعلی می تواند عمق فرسایش پذیری روابط اجتماعی در ایران امروز را بیش از پیش آشکار نماید.
حال باید آشکار شده باشد که با تداوم چنین روندی باید توسعه یافتگی یا تمدن سازی را بیشتر به مثابه فانتزی در نظر گرفت.
از سوی دیگر تمام پیشرفت های یکصد سال اخیر را نیز نمی توان به معنای موفقیت در فرآیند توسعه تلقی کرد.
توسعه بیش از هر چیز متکی به افزایش سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی، روابط افقی غنابخش با اتکا به شهروندانی مسئول، متعهد و مشارکت جو است. مولفه هایی که اکنون بیش از هرچیز دست نیافتنی به نظر می رسند. بی اعتنایی بیشتر نسبت به این وضعیت تنها به معنای ژرف تر شدن شکاف موجود میان ما و جهان شتابان کنونی تفسیر می شود!
کانال مهران صولتی
نظرات بینندگان
صداقت و یکرنگی دوای درد است.
در بخش آغازین به عدم اعتماد همکاران به کاندیداها که از قشر خودشانند اشاره داشتید که به نظر بنده بیشتر بی اعتمادی به سیستم آپ و به تبع آن کل سیستم اجرایی کشور مشهود بود که واقعا متوجه شده اند اصلاح و مشارکت بیشتر به نمایشی موقت و غیر موثر در دست پوسته سخت حاکمیت که در آپ نیز نفوذ کرده اند ؛ تبدیل شده است و به همین جهت معلمان مشارکت خود را امری عبث می پنداشتند و نمی خواستند بیش از این و کما فی السابق بازیچه دست سیاست بازان گردند که با توجه به جمیع جهات حق با آنهاست.