نیمه آبان 93 بود . خانم طاهره نقی ئی از اعضای شورای مرکزی سازمان معلمان ایران به من زنگ زد و گفت که آیا وقت گفت و گو با چند دانش آموز دبستانی را دارم یا نه ؟
موضوع را که پرسیدم گفت که تعدادی از دانش آموزان آسیب دیده در حادثه تلخ " شین آباد " هستند که به همراه خانواده هایشان به تهران آمده اند .
قرار را ساعت 17 در باشگاه فرهنگیان گذاشتیم .
در زیرزمین باشگاه فرهنگیان ؛ اتاقی را به آن ها اختصاص داده بودند .
با دانش آموزان و اولیاء آنان صحبت کردم و آن را در قالب گفت و گو پیاده کردم . ( این جا )
دیدن چهره های نگران و معصوم دانش آموزان و اندام های سوخته آنان برایم واقعا تاثربرانگیز و تکان دهنده بود .
هنگام گفت و گو خیلی خودم را کنترل می کردم که نکند احساسات بر من غلبه کند و بخواهم بر این وضعیت رقت بار این نوگلان بگریم ...
اما برخی جملات این دانش آموزان چون تیری بر قلبم فرود می آمدند و البته واژه ها قاصر از توانایی تصویرگری آنان .
صدای معلم :
این مشکل کی پیش آمد ؟ در مورد این ماجرا توضیحی بدهید ؟
دانش آموز :
آذر ماه 91 بود .بچه ها در مدرسه بودند .سر کلاس که نشسته بودند ، بخاری نفتی در حال چکه کردن بود .یک اتاق سه در چهار بود .30 تا 32 دانش آموز در داخل آن می نشینند .یک تعدادی از دانش آموزان حاضر به رفتن نشده بودند . حدود 28 دانش آموز بودند .
صدای معلم :
چرا به مدرسه نرفته بودند ؟
- نمی دانم . شاید مسافرت بودند . درکل 28 دانش آموز در کلاس حاضر بودند . معلم کلاس ، سرایدار کلاس را صدا می زند تا بخاری را روشن کند .یک دفعه دود از آن بلند می شود .دانش آموزان می خواهند از کلاس خارج شوند . اما معلم سد راه آنان می شود !
به آن ها می گوید که سر جای خودتان بنشینید ! مشکلی نیست !
صدای معلم :
یعنی در حالی که کلاس آتش گرفته بود ، معلم دانش آموزان را به زور در کلاس نگه داشته بود ؟
- بله . بچه ها را نگه می دارد و مانع خروج آن ها از کلاس می شود . همه چیز خلاصه شده است در : شو و نمایش ، تظاهر ، عوام فریبی و حفظ موقعیت
صدای معلم :
آیا به خاطر حفظ نظم و یا انضباط در کلاس نگه می دارد ؟
- متاسفانه ، بله ! البته کسی تاکنون دلیل این کار معلم را ندانسته است !
بعد که بخاری آتش می گیرد ، یک معلم سال سومی به همراه سرایدار می آیند تا بخاری را بیرون ببرند .
بخاری درست جلوی در می افتد .آن ها از انتهای کلاس خود را به بیرون پرتاب می کنند و بچه ها داخل کلاس می مانند .پنجره ها هم در کل نرده بوده است .
کلاس آتش گرفته ، و نرده ها و البته یک گالن بیست لیتری نفت که آن هم روی پنجره بوده است ...
نفت را که داخل بخاری ریخته بودند همان بالای پنجره مانده بود !
بعد از نیم ساعت همسایگان با بیل و کلنگ می آیند و نرده ها را از بیخ می کنند و بچه ها را از پنجره به بیرون می کشند !
دختر من از پنجره پرت می شود ، شنوایی یک گوشش را از دست می دهد .
صدای معلم :
در این اوضاع ، مدیر مدرسه کجا حضور داشت ؟ وزیر آموزش و پرورش تمام هم و غمش این است که مساله به خوبی و خوشی تمام شود و به مسائل مهم تر و اساسی تر بپردازد و مجلس هم به جای سوال و یا حداقل در پافشاری برای باز نگه داشتن پرونده استیضاح با از حد نصاب انداختن امضاها موضوع به طور کلی منتفی می شود و اصلا هم پاسخ نمی دهند که چرا امضا کردند و چرا پس گرفتند
- همه در آن جا حضور داشتند . همسایه ها برای کمک آمدند !
(نادیا :
کلاس ما جدا بود . ما در یک حیاط بودیم و آن ها در حیاط دیگر بودند .)
این مدرسه ، 7 تا 8 سال است که حکم تخریبی دارد .
صدای معلم :
آیا پس از ماجرا مدرسه را تعمیر و مرمت کرده اند ؟
- آن را شوفاژ کاری کرده اند .اما یک بار هم موتور خانه اش مشکل پیدا کرد ! خدا رحم کرد که به خیر گذشت ! "
و اما روایت دانش آموزان زاهدانی : ( این جا )
" اما در زاهدان در مدرسهای ابتدایی حوالی ساعت ۹ صبح است و دختران اغلب دارند در حیاط مدرسه بازی میکنند.
دفتر مدیر مدرسه در تنها کلاس پایۀ اول دبستان قرار دارد و فقط یک پنل چوبی این دو محیط را از هم جدا کرده است.
برای گرم کردن کلاس هم از چراغ نفتی آترا استفاده میکنند. هفت دختر در این کلاس درس میخوانند. سه نفر در کلاس است و یکی از دانش آموزان برای برداشتن کیفش به کلاس برمیگردد. بند کیفش به چراغ نفتی گیر میکند. افتادن چراغ بر روی موکت کف اتاق همان و آتش گرفتن کلاس همان. بلافاصله دیوارۀ چوبی و پردهها هم آتش میگیرند و چهار کودکِ مانده در کلاس، گرفتار میشوند.
مسئولان مدرسه برای نجات جان بچهها اقدامی نمیکنند و منتظرند که آتشنشانی برسد.
یکی از مغازهداران محل اما خودش را به مدرسه میرساند و تا آتشنشانی برسد، دو تا از کودکان را خارج میکند. آتشنشانی هم سر میرسد و آن دو نفر دیگر را بیرون میآورد و حریق مهار میشود. دیوار کلاس از دود آتش سیاه شده است اما یک گوشه سفید مانده است؛ اینجا جایی است که کودکان در آغوش هم به آنجا پناه بردهاند. آتش انگار نتوانسته است از این حایل عبور کند و خودش را به این گوشه برساند. در نهایت دو نفر از بچهها تاب نمیآورند و جان میسپارند و حال آن دو نفر هم وخیم است.همزمان با موعدِ ارائۀ گزارش مجلس و دولت دربارۀ ماجرای نمایندۀ سراوان، خبر میرسد که استیضاح وزیر آموزش و پرورش هم که قبلاً مطرح شده بود از حد نصاب افتاده است.
صدای آن مرد شجاعِ ناشناس هنوز در سرم میچرخد که گفت :
«خاک بر سر مملکتی که تو نمایندۀ مجلسش هستی» "
شاید اگر در حادثه شین آباد آن معلم وظیفه نشناس ، ترسو و مسخ شده جلوی در نمی ایستاد و با خونسردی و مهربانی بحران را مدیریت می کرد ضایعات تا حد زیادی کاهش پیدا می کرد .
اگر مدرسه مانند زندان نبود دیگر نیازی نبود که اهالی محل بخواهند با بیل و کلنگ نرده ها و میله ها را از جا بکنند و بقیه دانش آموزان را نجات دهند .
با این حال آیا پس از این همه تغییری در وضعیت زندان گونه مدارس داده شده است و آیا مقامات مختلف غیر از " پیام های تسلیت زنجیره ای " که به درد هیچ کس نمی خورد عملا کاری برای تعدیل این وضعیت انجام داده اند ؟
این همه سفر نمایندگان مجلس و مقامات آموزش و پرورش که آخرین ها سفر علی الهیار ترکمن به کشور سوئد بوده است چه تغییری در نگرش این افراد غیرمسئول ایجاد کرده است که بخواهند تغییری در این وضعیت به وجود آورند و " زندان ها " و " شکنجه گاه ها " را به معنای واقعی مدرسه کنند ؟
اگر قدیم ها دهقان فداکاری بود که نیمه شب به پیشواز قطاری می رفت که سوت کشان به سمت او می آمد ... اما معلم الان یا مثل شین آباد جلوی در می ایستد تا نکند خدای ناکرده فردا به خاطر بی نظمی از سوی مدیر مدرسه توبیخ نشود و یا نهایتا همراه با سرایدار ، فرار را بر قرار ترجیح داده و دانش آموزان گرفتار در چنبره آتش را تنها می گذارند .
و یا مانند حادثه زاهدان مسئولان مدرسه برای نجات جان بچهها اقدامی نمیکنند و منتظرند که آتشنشانی برسد و دست آخر مغازه دار محل نقش " دهقان فداکار " را تا حدی ایفا می کند .
وزیر آموزش و پرورش هم گویا عذرخواهی و اقرار به پذیرش اشتباه جایی در جغرافیای ذهنی و فکری او مانند سایر مقامات و مدیران ندارد در کنار توئیت های زیبا در مورد مدارس فنلاند و... به دنبال مقصر می گردد و اطلاعیه های زنجیره ای که مسئولان شب و روز ندارند و جلسه می گذارند تا مقصران را پیدا و معرفی کنند .
مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان هم سرانجام در ارتباط با پرونده حادثه مرکز پیش دبستانی و ابتدایی غیردولتی اسوه حسنه ناحیه دو زاهدان اعلام می کند که تعداد 11 نفر از کارکنان آموزش و پرورش به تخلفات اداری معرفی شده اند و به زودی رای در مورد آنان صادر خواهد شد.
خانواده دانش آموز مریم نوکندی خطاب به وزیر از کسانی که مجوز فعالیت این مدرسه غیراستاندارد را داده اند گلایه کرده و می گوید: ( این جا )
" چگونه ممکن است که دو سال قبل خبر گازدار شدن شهر زاهدان در تمام کشور رسانه ای می شود اما یک دبستان دخترانه در مرکز شهر از این نعمت بی بهره است و دانش آموزان مجبورند با بخاری نفتی خود را گرم کنند؟! " شاید اگر در حادثه شین آباد آن معلم وظیفه نشناس ، ترسو و مسخ شده جلوی در نمی ایستاد و با خونسردی و مهربانی بحران را مدیریت می کرد ضایعات تا حد زیادی کاهش پیدا می کرد
خانواده یکتا میرشکار هم خطاب به بطحایی می گوید :
" حضور در منزل، دیدار و دلجویی شما برای ما فرزند نمی شود. چرا نظارت های کافی بر این مدرسه وجود نداشته است که امروز شاهد چنین حوادثی باشیم. "
وزیر آموزش و پرورش تمام هم و غمش این است که مساله به خوبی و خوشی تمام شود و به مسائل مهم تر و اساسی تر بپردازد و مجلس هم به جای سوال و یا حداقل در پافشاری برای باز نگه داشتن پرونده استیضاح با از حد نصاب انداختن امضاها موضوع به طور کلی منتفی می شود و اصلا هم پاسخ نمی دهند که چرا امضا کردند و چرا پس گرفتند ؟
نماینده محترم این دیار جناب " محمدبسط درازهی " در رکاب سایر مجلس نشینان هم دغدغه اش اخراج کارمند گمرک به خاطر توهین به مقام وی است تا مبادا بیرون انداختن نمایندگان مجلس و احتمالا سایر مقامات و مسئولان به خاطر فحاشی و توهین از محل اداری به رویه ای غالب در جامعه و میان مردمان تبدیل نگردد که در این صورت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد .
حتی شجاعت این را هم ندارد که در کنار بطحایی به دیدار خانواده های این دانش آموزان برود و همان جا استعفعای خود را تقدیم این خانواده ها کند . اگر قدیم ها دهقان فداکاری بود که نیمه شب به پیشواز قطاری می رفت که سوت کشان به سمت او می آمد ... اما معلم الان یا مثل شین آباد جلوی در می ایستد تا نکند خدای ناکرده فردا به خاطر بی نظمی از سوی مدیر مدرسه توبیخ نشود و یا نهایتا همراه با سرایدار ، فرار را بر قرار ترجیح داده و دانش آموزان گرفتار در چنبره آتش را تنها می گذارند
آری !
هویت انسانی مسخ می شود و معلم و غیر معلم هم ندارد .
همه چیز خلاصه شده است در :
شو و نمایش ، تظاهر ، عوام فریبی و حفظ موقعیت .
غافل از نگاه به فردا و نگاه به پشت سر که چه چیزی ساخته ایم .
یاد دهقان فداکار به خیر .
نظرات بینندگان
باید مطالبه حق کرد
مسولیت واقعی با حکومت است و نفر بعدی وزیر
همین بطحایی مگر عضو صندوق ذخیر ه نبود به عنوان
هئیت مدیره.ولی در کشور ما استعفا معنی نداره
بلکه متخلفان از پستی به پست دیگر می روند
آقای سردار سلیمانی آیا اینقدر به فکر حسن نصرالله تفنگچی های
لبنان یمن وسوریه هستی وخانواده حزب الله در
لبنان .به فکر کودکان ایرانی هم بودی
دلارهای نفتی رو در عراق به کی ها دادی
راستی جریان دلار هایی که بقائی گفت چی شد
بطحایی ...
این بچه ها قدرت تحلیل نداشتن به خاطر کوچکی
و رفتن در آغوش هم قایم شدن..وقتی با نان مفت زکات وخمس
بزرگ شدی هیچ احساسی نداری به هم میهنت
پسر آخوندت هم همین بی حسی را به وطن
خواهد داشت.آقای پورسلیمان دلم خون است به خاطر کودکان شین آبادوزاهدان دانشجویان علوم تهران .راستی در این
سرزمین زندگی انسان ارزشی ندارد .ارزش کشته شدن است نه زندگی
جناب پورسليمان عزيز تشكر بابت طرح موضوع
ولي تيم نوبخت بدجور به پيكره نوسازي چنگ انداخته
اللله يار تركمن
مظاهري
نعمت اللهي
زيني وند
مهاجراني
امان از اعتدال و توسعه
شما رو بخدا نجات بدين اموزش و پرورش رو از دست اينا
مدرسه غير دولتي اتش گرفته
نه استعفايي نه هيچي
حقش بود زيني وند استعفا كنه
جناب پورسليمان عزيز تشكر بابت طرح موضوع
ولي تيم نوبخت بدجور به پيكره نوسازي چنگ انداخته
اللله يار تركمن
مظاهري
نعمت اللهي
زيني وند
مهاجراني
امان از اعتدال و توسعه
شما رو بخدا نجات بدين اموزش و پرورش رو از دست اينا
مدرسه غير دولتي اتش گرفته
نه استعفايي نه هيچي
حقش بود زيني وند استعفا كنه
چنین حوادثی دلایل مختلفی دارد وبایداززوایای مختلفی بررسی شود ولی مهمترین دلیل شخص وزیراست که باوجود کمبودبودجه مسئولیت یک سازمان را می پذیرد ودرقبال حوادث به وجود آمده پاسخگونیست وازسمت خودهم کنارنمی کشد
ما هم در بیداد جوادث بی انتها سوختیم.
هر لحظه ،آبستن حادثۀ تلخی دیگر است.
نمی دانم این را حق الناس بنامم و یا حق الالله ......
حسرت این دختران برای ازدواج کردن و مادر شدن ، گناهش به پای کدامین غفلت کرده نوشته خواهد شد؟!!!
چیزهای خوب برای شما حق است و برای اقشار محروم جامعه قَدَر !!!!!!
در رفتن داشتند ، خانم اجازه است بروم قرص ام
را بخورم !!! اعتماد نمی کردم و می گفتم هر
نوع احتمال حادثه داررویی شما با من معلم است
مگر این که اولیا نسخه مزشک را بیاورد و مسولیت اش
را بپذیرد. به اولیا هم اعتماد نمی کردم ، بدبینی نبود
دختران ناز ملوس ، مادران را هم می توانستند راضی
کنند. حتی برای بیرون رفتن از کلاس درس اجازه
نمی دادم و می گفتم از کجا بدانم کجا می روید و یا
اگر از پله ها افتادید و یا ...... مسولیت شما با من
معلم است. کارهایشان را قبل من انجام می دادند
ادامه دارد
پزشک
شماهم خیلی سختگیر بوده اید اگرپیش بینی های لازم درمحیط مدرسه انجام گرفته بود چه اشکالی وجودداشت که به دانش آموزان اجازه می دادیدوبه آن ها اعتمادمی کردید تا آن ها نیزباشماصادق ترباشند
درست می فرمایید سختگیر بودم . منتهی تعریف
نباشد جاذبه و دافعه داشتم . شیوه کلاس داری ام
به نحوی بود که چنین رفتارها را خنثی می کرد.
اما با وجود این که هیچ دوره ی آموزش معلمی
ندیده بودم ، نمی دانم چرا روی این موضوع حساس
بودم.. هرگز اجازه نمی دادم بیرون بروند. مگر آن که
به خودشان با شوخی می گفتم احساس کنم رو به موت
باشند که حتما با مبصر می فرستادم دفتر. علت بیان این
جمله فهم اهمیت تامین امنیت جانشان بود.تشکر
می کردم؟ فرار را بر قرار ترجیح می دادم و یا....
راستی شرح وظایف یک معلم چیست ؟
نمى توان كه پريشان نبود و گريه نكرد
واى بر من
اگر مشکلات توسط وزارتخانه به هیئت دولت منتقل شود اما بودجه لازم برای رفع نواقص درنظر گرفته نشود جه کسی مسئول خواهد بود؟؟؟
بحث فضای فیزیکی مدارس و تجهیزات فرسوده مدارس بسیار جدی هست و تا دولت و مجلس اراده نکنند خبرهای آوار فلان مدرسه ، آتش سوزی و...را بیش از پیش خواهیم داشت.