سخن معلم :
لطفا خود را معرفی کنید ؟
علی صالح هستم ، پدر نادیا صالح .از دانش آموزان شین آبادی .
سخن معلم :
این مشکل کی پیش آمد ؟ در مورد این ماجرا توضیحی بدهید ؟
آذر ماه 91 بود .بچه ها در مدرسه بودند .سر کلاس که نشسته بودند ، بخاری نفتی در حال چکه کردن بود .یک اتاق سه در چهار بود .30 تا 32 دانش آموز در داخل آن می نشینند .یک تعدادی از دانش آموزان حاضر به رفتن نشده بودند . حدود 28 دانش آموز بودند .
سخن معلم :
چرا به مدرسه نرفته بودند ؟
نمی دانم . شاید مسافرت بودند . درکل 28 دانش آموز در کلاس حاضر بودند .معلم کلاس ، سرایدار کلاس را صدا می زند تا بخاری را روشن کند .یک دفعه دود از آن بلند می شود .دانش آموزان می خواهند از کلاس خارج شوند . اما معلم سد راه آنان می شود !
به آن ها می گوید که سر جای خودتان بنشینید ! مشکلی نیست !
سخن معلم :
یعنی در حالی که کلاس آتش گرفته بود ، معلم دانش آموزان را به زور در کلاس نگه داشته بود ؟
بله . بچه ها را نگه می دارد و مانع خروج آن ها از کلاس می شود .
سخن معلم :
آیا به خاطر حفظ نظم و یا انضباط در کلاس نگه می دارد ؟
متاسفانه ، بله ! البته کسی تاکنون دلیل این کار معلم را ندانسته است !
بعد که بخاری آتش می گیرد ، یک معلم سال سومی به همراه سرایدار می آیند تا بخاری را بیرون ببرند .
بخاری درست جلوی در می افتد .آن ها از انتهای کلاس خود را به بیرون پرتاب می کنند و بچه ها داخل کلاس می مانند .پنجره ها هم در کل نرده بوده است .
کلاس آتش گرفته ، و نرده ها و البته یک گالن بیست لیتری نفت که آن هم روی پنجره بوده است ...
نفت را که داخل بخاری ریخته بودند همان بالای پنجره مانده بود !
بعد از نیم ساعت همسایگان با بیل و کلنگ می آیند و نرده ها را از بیخ می کنند و بچه ها را از پنجره به بیرون می کشند !
دختر من از پنجره پرت می شود ، شنوایی یک گوشش را از دست می دهد .
سخن معلم :
در این اوضاع ، مدیر مدرسه کجا حضور داشت ؟
همه در آن جا حضور داشتند . همسایه ها برای کمک آمدند !
(نادیا :
کلاس ما جدا بود . ما در یک حیاط بودیم و آن ها در حیاط دیگر بودند .)
این مدرسه ، 7 تا 8 سال است که حکم تخریبی دارد .
سخن معلم :
آیا پس از ماجرا مدرسه را تعمیر و مرمت کرده اند ؟
آن را شوفاژ کاری کرده اند .اما یک بار هم موتور خانه اش مشکل پیدا کرد ! خدا رحم کرد که به خیر گذشت !
سخن معلم :
مسئولان برای شما چه کردند ؟
فقط همان شوفاژ کاری و نقاشی مدرسه بوده است .
سخن معلم :
آن خانم معلم الان کجاست ؟
ما نمی دانیم آن معلم کجاست و کجا تدریس می کند .خبری از او نداریم . حتی یک بار هم حال این بچه ها را نپرسیده است .حتی تلفن هم نکرده است .اما مدیر مدرسه جویای احوال ما بوده است .
سخن معلم :
مسئولان آموزش و پرورش منطقه برای شما چه کردند ؟
خوب رسیدگی نکردند .ما بچه هایمان را برای علم و دانش و درس به مدرسه فرستادیم نه این که در کلاس بسوزند !
سخن معلم :
خانم نادیا ( دانش آموز شین آباد ) !
آن روز برای شما چه اتفاقی افتاد ؟
ما به کلاس رفتیم . کلاس جا نبود .معلم گفت چرا بخاری خاموش است .یکی از دخترها را پی سرایدار فرستاد .سرایدار دو تا بیست لیتری نفت آورده بود .یکی را سر پنجره گذاشت و دیگری را هم بغل بخاری .یک ذره نفت کنار بخاری ریخت . وقتی کبریت را زد .یک شعله کوچک با دود بلند شد .می خواستند بخاری را بیرون ببرند که وسط در گیر کرد .معلم کلاس روبه رویی ما که سوم بود ، کلاس خودش را بیرون فرستاد اما به ما گفتند که شما داخل کلاس باشید !
معلم که خودش را وسط در نگه داشته بود به ما گفت که اگر بیرون بروید آن قدر شما را کتک می زنم که نگو ...
ما هم از ترس تنبیه در کلاس نشستیم .وقتی می خواستند بخاری را بیرون ببرند ، بخاری افتاد .معلم کلاس سوم هم فرار کرد .فقط سرایدار ماند و البته او هم خودش را از بالای بخاری به بیرون پرتاب کرد .
ما فقط جیغ و داد می زدیم .خیلی گذشت ...
سخن معلم :
سیما خانم ( دانش آموز شین آباد ) شما هم بگویید ؟
من چیزی از آن موقع یادم نمانده است . فقط می دانم که معلم ما را تنها گذاشت ...
سید محمد شادکام ( پدر دانش آموز ) :
امیدوارم این حادثه برای هیچ کس پیش نیاید . وقتی که من آمدم ، بچه ها در بیمارستان امام خمینی ارومیه بودند .همه مسائلی که دوستان من گفتند درست است .
دیدم 28 دانش آموز در یک ردیف روی تخت افتاده اند ، اول هیچ کدام از آن ها را نشناختم .می گفتند این مال شماست و به آن یکی می گفتند این یکی مال شماست .
چهره ها ورم کرده بود و اصلا قابل تشخیص نبود .وضعیت خیلی ناجوری بود .
سخن معلم :
وضعیت رسیدگی چگونه بود ؟
چون اوائل کار بود ، کل دولت آمده بود .پس از 3 تا 4 روز به بیمارستان سینای تبریز انتقال دادند .
این شامل 14 دانش آموز بود .بقیه در ارومیه ماندند چون مشکل شان سطحی بود .
از این 14 دانش آموز ، 2 نفر جان باختند . بعد از یک ماه ، وضعیت دانش آموزان وخیم بود .ما به همه یعنی نمایندگان مجلس ، مسئولان آموزش و پرورش و دولت اعلام کردیم که این ها باید اعزام شوند .چون سوختگی شدید بود و احتمال مرگ وجود داشت .
در بیمارستان سینای تبریز ، رسیدگی در حد خوبی نبود .نماینده شهر ما اوائل خوب می آمد ، اما الان از او خبری نیست .6 دانش آموز را به استان اصفهان انتقال دادند .3 دانش آموز دیگر را به مشهد مقدس انتقال دادند .
خوشبختانه در استان اصفهان هم مسئولان آموزش و پرورش و هم دانشگاه علوم پزشکی و هم نماینده محترم آن جا خیلی خوب همکاری کردند و من از آن ها کمال تشکر را دارم .
از آن جا جشن سلامت و خداحافظی گرفتند و ما مرخص شدیم .
اگر از همان روز اول دانش آموزان را به اصفهان منتقل می کردند خیلی خوب بود .از آن موقع دائم به تهران در حال رفت و آمد هستیم و جراحی پلاستیک و جراحی ترمیمی و...به منظور بهبود ادامه دارد .
علی صالح :
از دولت محترم انتظار داریم که در جهت بهبود بچه ها همکاری بیشتری کنند .
الان حدود دو سال است که 12 سرپرست خانواده به خاطر درمان این بچه ها بیکار شده اند .
هر ماه دو تا سه بار باید به این جا بیاییم و برویم و وضعیت مالی مان مختل شده است .
* این هزینه های درمان چگونه پرداخت می شود ؟
فاکتور می گیریم .تحویل آموزش و پرورش می دهیم و پس از یک تا دو ماه ، هزینه ها را پرداخت می کنند . نگرانی عمده ما بهبود کامل این بچه هاست .باید آینده این بچه ها تامین شود .
سخن معلم :
وضعیت رسیدگی مسئولان در مجموع چگونه است ؟
در بیمارستان 15 خرداد به ما گفتند که باید انگشتان بچه ها را قطع کنیم .اما بچه ها را به بیمارستان ساسان منتقل کردیم و خوشبختانه آن کار انجام نشد .با یک عمل جراحی انگشتان درست شدند .پس از یکی دو جلسه ، نماینده شهرمان گفت که این بیمارستان خصوصی است و هزینه هایش سنگین است .
در حالی که آقای حاجی بابایی روز اول قول دادند که اگر لازم باشد این بچه ها را به خارج می فرستیم !
این بچه باید آینده داشته باشد .باید از این ها حمایت شود .الان چند ماه است می روم و می آیم و فقط لیزر می کنند .الان 6 ماه است که دختر من عمل نشده است .قرار است ظرف چند روز آینده برای این ها بالن گذاشته شود .
از وضعیت موجود راضی نیستم .ما بیشتر از این ها از مسئولان انتظار داشتیم .این حق بچه ها است .ما شب و روزمان قاطی شده است .وقتی این بچه ها را می بینیم هر روز می میرم و زنده می شوم .
سخن معلم :
آیا شما با آقای نوبخت ملاقات داشته اید ؟
سید محمد شادکام :
ما خودمان قبلا دم در ریاست جمهوری رفتیم .تا عصر ، بچه ها روی روزنامه ها خوابیدند .موقع شب ، آقای نوبخت آمد .ما با ایشان صحبت کردیم .تا آن موقع 5 بار به ریاست جمهوری رفته بودیم .
ایشان گفتند که شب است ، بروید استراحت کنید .ساعت 30 / 10 صبح ماشین به باشگاه فرهنگیان می آید و شما را به دفتر من می آورد .
این ملاقات حدود یک ماه پیش اتفاق افتاد .12 دانش آموز بودند و وکیل همراه مان بود .3 تا 4 مورد مطرح کردیم .یکی مستمری دانش آموزان بود .دوم دیه کامل دانش آموزان بود .سوم بیکاری خودمان بود .چهارم تامین شغلی دانش آموزان بود .
آن ها هم قبول کردند .
سخن معلم :
آیا این قول ها شفاهی بود و یا نامه ای هم دادند ؟
نه ، شفاهی بود .قبلا خیلی نامه نوشته بودیم .اما این نامه ها به دست آقای نوبخت نمی رسید !
آقای نوبخت صراحتا به ما گفت که شما کار به آموزش و پرورش و سایر جاها نداشته باشید .شما مستقیم پیش من بیایید .ما مشکلات شما را بر طرف می کنیم .
قرار بود در استان خودمان دیه کامل را بگیریم .این کار دارد انجام می شود .بقیه کارها مانده است .
ما در مجموع 12 خانواده هستیم و همه این مشکلات را دارند .
سخن معلم :
مسئولان آموزش و پرورش برای شما چه اقداماتی انجام داده اند ؟
این مسئولان برای ما هیچ کاری انجام نداده اند ! فقط هزینه های ایاب و ذهاب و اسکان را تقبل کرده اند .ما چندین نامه به آقای حاجی بابایی و آقای فانی دادیم . اصلا پاسخ نامه های ما را ندادند .
فقط حرف بوده است .این ها کارهایی هم که انجام شده است مثل ایاب و ذهاب و اسکان از ترس ریاست جمهوری بوده است !
سخن معلم :
شما از کجا این مساله را متوجه شدید ؟
ما الان دو سال است که به این مسئولان نامه می دهیم ! اما جوابی نداده اند .
پیش آقای بطحایی رفته ایم .یک نامه به من داده است و یک نامه به اداره داده است .معلوم نیست چه کار می کنند .یک مبلغی دولت برای ما جهت ایاب و ذهاب تعیین کرده بود .مبلغ 500 میلیون تومان جهت وضعیت معیشتی دانش آموزان و اولیاء آنان در نظر گرفته شده بود .به ما گفتند یک تعهد نامه بدهید که پول به اداره آموزش و پرورش پیرانشهر بیاید که پول فاکتورهای شما را بدهیم .ما هم فورا تعهد محضری به اداره آموزش و پرورش دادیم .بعدا این تعهد نامه را فسخ کردیم .گقتند این مبلغ برای ایاب و ذهاب است و نه وضعیت معیشتی آنان .
سخن معلم :
بالاخره این 500 میلیون را گرفتید ؟
نه ، نگرفتیم !یک ریال هم نگرفتیم .
مادر نادیا صالح :
وضعیت خیلی بد است .وضعیت دخترم خوب نیست .خواهرش همیشه وحشت زده است .شب ها کابوس می بیند .اعصابش به هم ریخته است .ازهمه چیز ترس و وحشت دارد .درس هایش اصلا خوب نیست .
یک هفته به مدرسه می روند اما ممکن است دو هفته نروند .فکر نمی کنم با این وضعیت بتوانند ادامه تحصیل بدهند .
سخن معلم :
آیا مشاور دارند ؟
بله ، دارند . اما دائمی نیست . فقط موقع عمل کردن پیش مشاور می روند .وضعیت خوبی از لحاظ روانی ندارند ، وضعیت جسمانی هم مشخص است .برای آن ها اداره آموزش و پرورش کلاس تقویتی و یا جبرانی و... نمی گذارد .
مسئولان آموزش و پرورش برای ما کاری نمی کنند و ما از آن ها راضی نیستیم .
مادر سیما شادکام :
برای بچه ها بالن می گذارند و آن ها نمی توانند بخوابند .برای یک مادر تحمل این وضعیت خیلی سخت است .
ما انتظار رسیدگی بهتر داریم .
سید محمد شادکام :
حدود دو ماه پیش ، ساعت 2 شب ما 4 نفر بودیم و منتظر آقای فانی بودیم .ما از نماینده شهرمان درخواست ملاقات کردیم و این کار انجام شد .منتظر شدیم تا جلسات آقای فانی تمام شود و در نمازخانه وزارت آموزش و پرورش منتظر ماندیم .ایشان به اتفاق آقای خضری ، نماینده شهرمان پایین آمدند .
آن مسائل را دوباره گفتیم .به وزیر گفتم که طاقت مان تمام شده است .اگر شما کاری نکنید ، ما مجبوریم شماره حساب خودمان را در بانک ها و جاهای عمومی بزنیم .
ایشان قول مساعدت دادند و آقای بطحایی مسئول پیگیری شدند .
متاسفانه ، همین که می رویم ، همه چیز فراموش می شود !
رحمان اسماعیل پور :
من پدر دانش آموز آمنه اسماعیل پور هستم .
تا حالا کار خاصی برای ما انجام نشده است و بیشتر وعده بوده است .قول مستمری و حق بیکاری و ... که هیچ کدام تاکنون عملی نشده است .
هنوز دیه بچه ها را نگرفته ایم .دخترم اکنون در بیمارستان در حال درمان است .دخترم دو انگشتش را از دست داده است ، سینه هایش سوخته است .صورتش سوخته است .شانه هایش سوخته است و...
ما می خواهیم که مسئولان به کار ما توجه بیشتری داشته باشند .
پایان گزارش /
نظرات بینندگان
چرا خود ما مردم به هم کمک نمیکنیم؟
یک شماره حساب ایجاد کنند به خدا مردم آنقدر کمک می کنند که میلیاردها تومان پول جمع می شود.
کاش یه حساب باز میشدتا مردم کمک می کردند به این عزیزان .والا ادم شک میکنه که حتی این پولها هم خرج این عزیزان بشه از بس که دنیای بدی شده و بعضی ها ایمانشون رو از دست دادند .من واقعا متاثر شدم خیلی غم انگیز هست .کاش بشه یه کار جدی و پیگیر برای این دخترهای گل انجام داد .اینها دلشون شکسته .خداااااااااااایا