هر فرد در طی عمر خود بر اساس اراده و تصمیم خود و گاه شاید خواست دیگران از جمله والدین ، یک مسیر طولانی برای دریافت دانش می پیمایدو بر اساس آن تخصص و مهارت انجام فعالیت اقتصادی را در نهادها و سازمانهای گوناگون جامعه به دست می آورد. این فعالیت 16 تا 30 ساله آموزشی از او کودکی و نوجوانی و گاه حتی جوانی را می گیرد. فرد اگر خود اهل مطالعه و پیگیر دانش فراگرفته خود نباشد در جامعه ما خاستگاهی برای این فعل وجود ندارد. استفاده از واژه فارغ التحصیل به تنهایی ایراد بزرگی بر این ادعاست. درست تر آن است که گفته شود مثلا فارغ التحصیل مقطع کارشناسی هستم نه بیان خالص آن . در این بین دانش پویا و دینامیک ، روز به روز مجهز به نظریات و تئوری ها و نگرش های نوینی می گردد اما ما در همان فراگرفته های مقطع طی شده خود باقی می مانیم. این اوضاع برای دیپلمه ها وخیم تر است. چون هم سطح فراگیری معلومات محدود است و هم فاصله ما با دانش امروز بیشتر است.
اگر دانش معلم از کانال های رسمی و غیررسمی ، به روز نمی گردد گواه بر مصرف کننده بودن دانـــش در آن جامعه است نه تولید کننده یافته های علمی و فنی. به روز بودن معلومات برای تمامی شغل ها و رشته های تحصیلی صدق می کند . منتهی مراتب برخی از آنها چون مهندسی و پزشکی و داروسازی و.... مجبور به فراگیری اطلاعات و فن آوری های جدید برای به روز ماندن هستند اما برخی مشاغل دیگر و حتی حساس چون معلمان ، از چنین توفیقی برخوردار نیستند. در جامعه ما برخی از معلمان طی 30 سال خدمت خود حتی شاید یک پایه خاص یا تدریس کتاب خاص را برای راحتی و حفظ آرامش خود اختیار می کنند چون اهل ریسک یا به هم زدن نظـم تدریس خود نیستند و هر دائم کلاس دوم تدریس می کنند یا در دوره متوسطه کلاس اول .
نگرش غلط دیگر در بین برخی از معلمان سختی تدریس در پایه ها بالا و آسانی آن در پایه اول است. در حالی که این برداشت دقیقا عکس باور آنان است. کلاس اول در هر پایه یعنی زیربنای آموزشی کلاس های بالاتر برای هر ماده درسی یا پایه کلاسی . یعنی همان خشت اول .
با ثابت ماندن معلم برای تدریس درس یا پایه کلاسی خاص ، هوشیاری یا تعهد او برای آموزش تازه ها از بین می رود. او چشم بسته کتب تغییر نیافته نظام آموزشی را به راحتی تدریس می نماید. او مخالف تغییرات متون درسی است و آن را بی نظمی می خواند. او اهل مطالعه یا چرخ زدن در سایتی برای کسب اطلاعات تازه و نویی برای آموزش دانش آموزان نیست. جالب تر آن که خود نظام آموزشی یا به دلیل ماند فراگیری دانش آموزان یا پیشگیری از هزینه کردهای اضافی برای تألیف و چاپ کتب جدید ، رغبتی برای این کار ندارد.
لذا بین من معلم با دانش فراگرفته سال 69 و با ثابت نگه داشتن پایه یا کلاس و کتاب تدریس خود با دانش آموزانی که دائما در فضای مجازی به دنبال تازگی و هیجان و سرعت یادگیری هستند ، شکافی عمیق بوجود می آید. گاه بی نظمی و بی انضباطی دانش آموزان در کلاس به دلیل رخوت روش تدریس یا محتوای معلومات معلم است. او می فهمد که یک اَزبرکردگی خسته کننده ای را دریافت می کند که هیچ کدام از ویژگی فراگرفته های او در فضای مجازی را ندارد. او استعداد و خلاقیت پرشتابی در یادگیری تازه ها دارد که کلاس درس این مهم را به او نمی دهد.
به دلیل دو خط موازی بودن نهادها و مؤسسات آموزشی در جامعه ما متأسفانه ، تعهدی برای به روزرسانی دانش معلم از سوی هیچ یک از آنها خصوصا آموزش عالی و دانشگاهها وجود ندارد. یعنی نه ارده فردی و نه خواست رسمی برای تحقق این مهم وجود ندارد.
درد دیگر حاکم در این جامعه عدم وجود عادت یا فرهنگ مطالعه هست. بهانه ها یا دلایل زیادی برای این رفتار ذکر می گردد از جمله :
به اندازه لازم می دانیم ، برای این نظام آموزشی دانش بیشتر از این لازم نیست ، مگر بیکارم ، برای این حقوق همین هم زیادی است ، آنقدر مشکلات معیشتی هست که فرصت سرخاراندن ندارم ، گرفتارم و......
و شاید هم تصور قدیمی دانش آموزان از سوی خود معلمان هنوز رواج دارد. دانش آموزان دهه های پیش می پنداشتند که معلم همه چیز را می داند. حتی اگر او ادبیات تدریس می کند فیزیک و زیست و شیمی و..... را هم بلد است. و معلم در لوای همین ژست بر خودش نیز مشتبه شده است که او آموزش دهنده است و عالم همه چیز !
پس مشکلات موجود عبارت شدند از :
1 – درصد قابل توجهی از معلمان ما به طور غیررسمی به دنبال تقویت و غنابخشی دانسته های خود به دانش روز نیستند.
2 – کتب درسی ، سال های متمادی بدون تغییرات اساسی به کارکرد کهنه آموزی خود ادامه می دهد و به طور سیتماتیک سنوات معینی برای تغییرات آنها وجود ندارد و تغییرات احتمالی ایجاد شده در آنها بیشتر صوری است تا محتوایی.
3 – تمامی نهادها و مراکز آموزشی از جمله دانشگاهها و مراکز تربیت معلم با آموزش و پرورش همانند دو خط موازی بی انتهای جدا از هم فعالیت می نمایند و قرارداد یا تعهدی برای به روزرسانی دانش معلم وجود ندارد.
4 – " آموزش های ضمن خدمت " معلمان از کتب غیرمربوط به دوره یا تخصص او می باشد و برخلاف عنوان این نوع آموزش ها ، هیچ نوع تأثیر مثبت یا تحول زایی در افزایش فراگرفته های او ندارد.
5 – دانش آموزان با توان دسترسی به فضای مجازی امکان برخورداری و یادگیری تازه های اخبار علمی وآموزشی حیطه های گوناگون یا مورد علاقه خود را دارند و این جریان با محفوظات سالهای تدریس معلمان در پایه یا کلاس و کتاب خاص ، تناقضی آشکار دارد. همه دانش آموزان در فضای مجازی دنبال کنجکاوی های چرت و پرت نیستند و عده ای حقیقتا شیفته دانش روزند.
6 – هر چند کلاس های تقویتی یا کمک آموزشی یا پیشرفته ، فراگیری همان کتب درسی موجود هست اما گه گاهی برخی از معلمان برای حفظ حیثیت و آبروی شهرت آموزشگاهی خود ، قدری بیشتر زحمت می کشند و چیزهای اضافی به دانش آموزان یاد می دهند و برگشت همین دانش آموزان که بیشتر هم درسخوانند ، باعث ایجاد کنتاکت فرادهی معلم با فراگیری دانش آموز می شود که خوشایند معلم سیستم کهنه و سنتی آموزشی ما نیست. البته این برخورد خود می تواند عامل تحولی هر چند آب باریکه در کلاس های درسی ما باشد.
7 – جبهه بندی وحشتناکی بین دو یا چند همکار برای احتمال برتری یکی از آنان نسبت به دیگران وجود دارد . لذا معلمان میل به یادگیری از همکار خود را با مقاومت از پرسش برای دانستن بیشتر فروکش می نمایند. برای همین جلسات هم رشته ای در مدارس ما بین همکاران بدون هر نوع تغییر روش تدریس یا محتوای تدریس و فقط در تعارف شما استادید !!باقی می ماند. چون او جسارت یاد گرفتن از هم اندازۀ خود ندارد و یک فوبیای آبروریزی اعتراف به نمی دانم دارد.
8 ـ رسوب و رواج باور سنتی برخی از معلمان مبنی بر این که معلم کسی است که همه چیز را می داند او را مدعی ساخته و از توان خود مطمئن است لذا نیازی به افزایش بار دانش یا تازگی آن ندارد. تارو پود سنتی معلومات او به عنوان برقرار کننده نظم و آرامش و سِپر هر نوع تغییری است.
9 – شلوغی و بی انضباطی دانش آموزان در کلاس درس ، همیشه به دلیل تربیت ناصحیح آنها نیست. گاه همانند ادیسون به دلیل برتری دانسته هایشان نسبت به معلم سنتی خود است. اما ما معلمان چنین دانش آموزان را گستاخ و بی ادب خطاب می کنیم. نحوه تدریس معلم و دانش او باید پویا و هیجان برانگیز باشد تا مسلط بر تمامی استعدادهای موجود یک کلاس گردد نه آهنگ خستگی برانگیز یکنواخت بی روح.
همکار بزرگوارم ،
در فرهنگ دهخدا معلم یعنی : نشان که به راه نهند. آنچه بدان وسیله می توان راه را پیدا کرد مانند نشان و جز آن اثر راه . مدرس .
من و شما نشانه های راه خرد و عقل و دانش جهان هستی هستیم . از نشانه های باقی مانده از ما بر دل و مـغز دانش آموزان این
سرزمین می توان به میزان توان و قابلیت های خود در کلاس درس پی برد. این نشانه های رشــد و توسعــه دانش بشری هیچ ارتباط مستقیم یا غیرمستقیمی با میزان دریافت حقوق و مزایای ما معلمان ندارد، با مشکلات و معضلات موجود هم بی خط و ربط است. رسالتی است ارزشمند و پرمایه بر تداوم و تزاید دانش بشری . امید که من معلم تولید کننده دانش هستی باشم نه مصرف کننده صِرف آن .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
همایش بین المللی بانکوک 1990:
« کیفیّت هر نظام آموزشی به کیفیّت معلّمان آن وابسته است. در حقیقت، هیچ کشوری نمی تواند از سطح معلّمانش بالاتر رود. »
این یک واقعیّت است که در هر کشوری، سیاستمداران، حقوقدانان، پزشکان، مهندسان، مخترعان و ... همه و همه متعلّمانی اند که زمانی تحت تعلیم معلّمان خود بوده اند. معلّم هر قدر اهل مطالعه باشد، بهتر می تواند دانش آموزان را راهنما باشد یا به قول شما چراغ هدایتشان باشد. معلّمی که اهل مطالعه است نسبت به حق و حقوق خود و دیگران نیز آگاه است و بهتر می تواند از حقوق حَقّه ی خویش دفاع کند و راهنمای دیگران در دفاع از حقّشان باشد.
مولانا:
« ...
اقتضای جان چو ای دل آگهی ست
هر که آگه تر بود جانش قوی ست
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون
... »
به امید بالا رفتن انگیزه در همکاران و افزایش سرانه ی مطالعه و بالا رفتن سطح آگاهی جامعه
پیروز و سربلند باشید.
خوب به خاطر دارم یکی از دغدغه های دوران
دانشجویی ام ، ورودی شهر تبریز بود که زندان
شهر قبل از دانشگاه ، قرار گرفته بود. همیشه
می گفتم هرکس وارد شـــهر ما می شود اول
زندان را می بیند و از ما و فرهنگ ما می ترسد.
جایگاه و هویت علمی معلم حقیقتا مــعرّف هر
جامعه ای است .مَثل معروف : تو بگو با کیانی
تا بگویم کیستی ، مشخصه مسئولان مملکت
ما هستند که با معلم و افزایش سطح دانش و
مهارت اویند یا ......
سپاس
به سراغ من اگر مي آييد،
پشت هيچستانم.
پشت هيچستان جايي است.
پشت هيچستان رگ هاي هوا، پر قاصدهايي است
كه خبر مي آرند، از گل واشده ی دورترين بوته خاک.
روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظريفی ست که صبح
به سر تپه ی معراج شقايق رفتند.
پشت هيچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسيم عطشي در بن برگي بدود،
زنگ باران به صدا مي آيد.
آدم اين جا تنهاست
و در اين تنهايی، سايه نارونی تا ابديت جاری ست.
به سراغ من اگر مي آييد،
نرم و آهسته بياييد، مبادا كه ترك بردارد
چينی نازک تنهايي من!
ممنون ار مدیر محترم صدای معلم
نه که تدریس کنم درس و کتاب
نه، نه، این که فقط شغل من است.
دوست دارم که معلّم بشوم
با کلاسی که پر از لبخند است
و همه شاگردان
می نشینند به شوق.
نه که از ترس، به ذوق.
با کلاسی که همه پنجره هایش آبی است
پرده هایش همه خوش رنگ به رنگ شادی است
پشت هر پنجره اش، باغی از شور و نشاط است و سرور
قفل هر پنجره اش باز شود با لبخند.
گوشه ی پایین اش، سطل آبی رنگی است، که در آن کاغذ کبر است و غرور،
یا که ته مانده ی یک کیک سرور،
یا که جلدی است ز یک پاکت آرامش ناب.
دوست دارم که معلّم بشوم
تا که شاید به کلامی زیبا
و صدایی آرام
گوش شاگردان را کنم اشباع ز صوت
تا که شاید نشوند منتظر زنگ کلاس.
دوست دارم که معلّم بشوم
تا نگاه همه شاگردانم
بر نگاه قلم من باشد نه که بر چرخش آن عقربه های زیرک
تا که تصویر کنم نقش گل مهر و صفا
گر چه نقّاشی من خوب نبود از اوّل.
دوست دارم که معلّم بشوم
تا که شاید نگه پر مهری
یا کلامی ز صداقت لبریز
بتواند برهاند یکی از صدها را
ز هزاران خطر خوش خط و خال
یا که آرام کند دل طوفان زده ی دریا را.
تا بفهمند هنوز تکیه گاهی ز صفا هست و ز عشق.
گر چه دیوار مقامم شده کوتاه و خراب
گر چه اکسیر وجودم شده انگار زیادی و زیاد
گر چه تعطیلی تابستانم
گشته چون خار به چشمان گروهی بیدل.
با همه بی مهری
با همه سردی و تبعیض که هست
با سکوتی که پر از فریاد است
و هزاران سخن ناگفته
دوست دارم که معلّم بشوم
دوست دارم که معلّم بشوم
دوست دارم که معلّم بشوم
جمعه - 17 ارديبهشت 1395
برای شعرهایی که ما را مهمان ساختید سپاس.
خوشا به سعادت معلمانی که وصف حال این شعرند.
خوشا به سعادت معلمانی که ثانیه های حصور خود را
در کلاس و مدرسه با هیچ ترازویی جز کفه های عشق
و ایثار نمی سنجند.
خوشا به سعادت معلمانی که نگاه مهربان دانش آموزان
را مهمان بی دریغ قلب پاک و مهربان خود می سازند.
خوشا به سعادت معلمانی که معلم هستند. پاینده باشند.
اگر به یک ظرف چینی مثلا یک بشقاب ، تلنگری زده
می شد ، ترک برمی داشت !!!!!
شکر ما معلمان چنین نیستیم .