پويايي و توسعه يك سيستم، وابسته به وجود يك ساختار و مكانيزم عقلاني و تحول خواه در ارتباط با واگذاري نقش هاي حرفه اي به كاركنان به عنوان نقش آفرينان عرصه هاي سيستمي در جهت تحقق اهداف سازماني مي باشد و در صورت وجود هر نوع كاستي در فرايند واگذاري نقش هاي سازماني، مسير آنتروپي مثبت (فروپاشي) يك سيستم شروع و تسريع خواهد شد.
مقوله به كارگيري منطقي و اثربخش كاركنان در نقش هاي مختلف بر اساس اصول مديريت منابع انساني قابل تبيين بوده؛ چرا كه مديريت منابع انساني همواره به دنبال يافتن چگونگي مديريت مطلوب افراد در سازمان ها با تمركز بر سياست ها و سيستم ها مي باشد.
نتايج مطالعات و پژوهش هاي مختلف در زمينه اثر بخشي در سازمان هاي مختلف كشور، نشان از پايين بودن آن بوده و همين واقعيت به صورت مكرر در گفته هاي كارشناسان و نيز در بطن محتواي نوشته هاي موجود در مقاله ها و مطبوعات به شكل هاي متعدد طرح مي گردد.
در سازمان ها و نهادهاي كشور با درجات مختلف، نقش هاي شغلي مرتبط با مديريت ها و مسئوليت ها عمدتا بر اساس قالب هاي مشخص و قابل پيش بيني به افراد واگذار مي گردد كه لازم است ساختار حاكم و غالب مورد تحليل و بررسي قرار گيرد (البته وجود افرادي با شايستگي هاي مصرح در مناصب مديريتي سيستم ها مورد تاييد و احترام است).
افراد و جريان هايي كه خود را شايسته براي دريافت چنين سهم هايي مي دانند اي كاش حداقل با يك نگاه انتقادي و يا با يك خصوصيت خود ارزيابي به عملكرد و رفتارهاي سازماني خود در ارتباط با كارايي و اثربخشي نگاه كنند در بررسي ساختار مرتبط با تفويض نقش هاي شغلي مرتبط با مسئوليت ها و جايگا هاي شغلي حساس لازم است به چند اصطلاح از لحاظ مفهومي و عملياتي توجه شود:
1. سهم: ضريب شانس زياد در تصاحب جايگاه شغلي برتر و مناسب توسط افراد و يا گروه ها
2. تشنگان سهم: افرادي هستند كه به جايگا هاي شغلي بالاتر علاقه مند بوده،عادت كرده و لذت هاي حاصل از دريافت مزاياي آن را حس نموده اند و با حداقل تلاش به چنين موقعيت هايي دسترسي پيدا مي كنند و پس از دسترسي با منصب ها به شكل حق طبيعي و دائمي خود برخورد مي كنند.
3. اربابان سهم: افرادي هستند كه در قامت گروه ها و تيم ها به دليل برخورداري از مسئوليت هاي سازماني و مخصوصا رانت هاي قدرت، متولي جايگاه هاي شغلي به خصوص مديريت ها هستند و منصب هاي شغلي عمدتا از طريق اين افراد به ديگران واگذار مي گردد.
4. متهمان سهم خواهي: متهمان سهم خواهي دو نوع هستند:
الف: منتقدان: در گستره كنش هاي سيستم ها در جامعه ما، منتقدان از جايگاه مناسبي برخوردار نبوده و يكي از اتهامات آن ها همواره توسط سهم خواهان و يا اربابان سهم ها جهت به حاشيه راندن و يا تحقير و تخريب آ ن ها، سهم خواهي بوده در حالي كه بسياري از اين افراد علاقه اي به كارهاي اجرايي نداشته و عمدتا در جهت بهبود سيستم ها تلاش وروشنگري مي كنند.
ب: علاقه مندان به كارهاي اجرايي و مديريتي: اين گروه به عنوان عضوهاي برخواسته از سيستم ها، علاقه به حضور در كارهاي مديريتي دارند و حتي حضور خود را در كارايي سيستم ها موثر مي دانند و علاقه مند به توسعه شاخص هاي سيستم هستند هر چند كه ممكن است افرادي با توانمندي ها و قابليت هاي ضعيف هم از چنين گرايش هايي برخوردار باشند.
اگر بخواهيم بين چهار مولفه فوق به شكلي رابطه برقرار كنيم مي توان تشريح كرد كه عمدتا سهم ها توسط اربابان سهم به تشنگان سهم از طريق رابطه هاي مبتني بر روابط ارباب رعيتي و يا قومي و دوستي و يا در قالب بده بستان هاي مختلف واگذار مي شود و از بين حلقه سوم نيز افرادي ممكن است بر اساس روابط حاكم بين حلقه هاي اول و دوم وارد چرخه هاي مبتني بر سهم ها شوند.
آنچه كه از برآيند چنين فرايندي حاصل مي شود چرخش مسئوليت ها به خصوص مسئوليت هاي مهم بر مدار افراد و گروه هاي مشخص و محروم شدن جامعه و سيستم ها از ظرفيت هاي مديريتي، علمي و معنوي ساير افراد و گروه هاي اجتماعي مي باشد كه متاسفانه چنين روند بنيان افكن بر سيستم هاي مختلف جامعه حاكم بوده و در آسيب شناسي ناكارآمدي سيستم ها مي تواند به عنوان مهمترين عامل مورد توجه قرار گيرد.
متاسفانه هر زمان انتقادي توسط افراد مختلف بر حوزه هاي سيستمي يك نهاد وارد مي شود؛ منتقدان توسط تشنگان سهم و طرفدارانشان به سهم خواهي مغرضانه متهم مي شوند و اين شبهه در ذهن ها تداعي مي گردد كه هدف چنين منتقداني صرفا تصاحب منصب هاي مديريتي است و باز متاسفانه رفته رفته اين شيوه مقابله با اصحاب نقد و كنشگران تبديل به يك رويكرد و سنت رايج شده است.
پس ازطرح مطالب فوق لازم است به دو نكته مهم و اساسي توجه شود:
نكته اول در ارتباط با سيماي تشنگان سهم و اربابان سهم در ارتباط با چگونگي دريافت و كسب سهم: به طور حتم تا زماني كه مقوله آپارتايد سيستمي حذف نگرديده و اصول علمي و منطقي مبتي بر شايستگي و پاسخگويي بر فرايند احراز مديريت ها حاكم نشود؛ شرايط و آينده خوشي براي سيستم ها قابل تصور نخواهد بود
تامل و تدبر بر چگونگي كسب عمده پست ها و منصب ها در سيستم هاي جامعه، نشان از حاكم شدن يك امر منفي در احراز منصب هاي مديريتي بوده كه مبتني بر يك رابطه ارباب و رعيتي مي باشد؛ چه آن سان كه افراد براي دريافت و حفظ پست هاي مديريتي و رياستي نسبت به مافوق خود از باب چاپلوسي و رعيتي وارد شده و در ارتباط با منصب هاي پايين تر از خود نيز در قامت ارباب ظاهر مي شوند و اين چرخه معيوب همچنان ادامه دارد. در اين ميان چند سوال مهم براي اين گروه ها و افراد مطرح مي شود كه:
1. آيا جايگاه هاي اداري خاص و مديريتي كسب شده توسط اين افراد براساس شايستگي ها و توانمندي هاي آن ها شكل گرفته است؟
2. آيا واقعا در شرايط موجود مرتبط با سيستم ها، چنين اشخاصي خود را از افراد ديگر شايسته تر مي دانند؟
3. در صورتي كه اين گروه براي خود، جايگاه ممتازي در سازمان قايل هستند؛ مشخص نمايند كه بر اساس كدام اصول مديريتي و اخلاقي، خود را شايسته چنين منزلتي مي دانند و براي ديگران چنين جايگاهي قائل نيستند؟
آنچه كه در اين ميان قابل نتيجه گيري است؛ دقت بر اين واقعيت است كه چنين جايگاه هايي عمدتا بر اساس شايستگي و اصول ارتقاء براي چنين گروهي ايجاد نشده است و هر نوع بررسي علمي – پژوهشي خود مهر تاييدي بر چنين ادعا مي باشد و اين روند همواره مورد اعتراض ساير اعضاي سيستم بوده و خواهد بود.
نكته دوم در ارتباط با عملكرد افراد مرتبط با سهم خواهان و اربابان سهم ها:
افراد و جريان هايي كه خود را شايسته براي دريافت چنين سهم هايي مي دانند اي كاش حداقل با يك نگاه انتقادي و يا با يك خصوصيت خود ارزيابي به عملكرد و رفتارهاي سازماني خود در ارتباط با كارايي و اثربخشي نگاه كنند؛ هر چند كه اين روزها، همين افراد و گروه ها خود بيشتر در مقام منتقد قرار گرفته اند و باز در اين ميان براي اين افراد، چند سوال مطرح مي گردد:
1. تاكنون تا چه حد در حوزه هاي مختلف مانند آموزش و پرورش، آموزش عالي، كشاورزي، حمل و نقل، راه و مسكن، صنعت، آب و هوا و ... احساس موفقيت مي كنند؟
2. در ارتباط با كاستي هاي مختلف و گسترده در حوزه هاي مختلف مانند آموزش و پرورش، آموزش عالي، كشاورزي، حمل و نقل، راه و مسكن، صنعت، آب و هوا و ...تا چه حد احساس مسئوليت مي كنند؟
3. تا چه حد بر كاستي هاي علمي و حرفه اي خود در جهت حل مشكلات و بهبود فرايندهاي سيستم اعتراف دارند؟
4. تا چه حد بر اصول اخلاقي در ارتباط با نقش خود در ايجاد مشكلات و ضعف مديريتي خود پاي بند بوده و سعي در كنار رفتن از اين منصب ها دارند؟
5. در چه زماني شرايط را براي ظهور نيروهاي پرانرژي، جسور، تحول خواه و خلاق در سيستم مهيا خواهند ساخت؟
و اگر به عنوان يك نگاه موردي به يك سيستمي مانند آموزش و پرورش انداخته شود؛ مي توان چنين سوالاتي را براي چنين افرادي مطرح كرد كه:
1. تاكنون تا چه ميزان سبب كارايي و اثر بخشي سيستم آموزش و پرورش شده اند؟
2. تاكنون تا چه حد سبب افزايش انگيزش تحصيلي دانش آموزان شده اند؟
3. تاكنون تا چه حد سبب افزايش رضايت شغلي معلمان شده اند؟
4. تاكنون تا چه حد سبب تقويت هويت حرفه اي معلمان شده اند؟
5. تاكنون تا چه حد سبب تقويت مهارت هاي زندگي در دانش آموزان شده اند؟
6. تاكنون تا چه حد سبب كاهش آسيب هاي اجتماعي در دانش آموزان شده اند؟
7. تا چه حد سبب ايجاد زمينه هاي مناسب جهت ظهور و پرورش استعدادهاي دانش آموزان شده اند؟
8. تا چه حد سبب پرورش مهارت هاي تفكر در دانش آموزان شده اند؟
9. تاكنون تا چه حد سبب تقويت رفتارهاي شهروندي در دانش آموزان شده اند؟
10. تاكنون تا چه حد سبب تقويت روحيه همكاري و رفتارهاي تيمي در دانش آموزان شده اند؟
11. تاكنون تا چه سبب تسهيل رشد اخلاقي در دانش آموزان شده اند؟
12. تاكنون تا چه حد سبب ايجاد آمادگي براي ورود به زندگي اجتماعي در دانش آموزان شده اند؟
13. تاكنون تا چه سبب ايجاد آمادگي حرفه اي و شغلي در دانش آموزان شده اند؟
14. تاكنون تا چه حد سبب ارتقاي مهارت هاي تربيتي و روان شناختي اولياي دانش آموزان شده اند؟
و سوالات متعدد ديگري ....
به طور حتم تا زماني كه مقوله آپارتايد سيستمي حذف نگرديده و اصول علمي و منطقي مبتي بر شايستگي و پاسخگويي بر فرايند احراز مديريت ها حاكم نشود؛ شرايط و آينده خوشي براي سيستم ها قابل تصور نخواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان