نالیدن و احساس مظلومیت دو پدیده یا نتیجه ناخوشایند ساختار فعلی نظام آموزشی برای شاغلین آن نظام است. اما چرا ؟
در فرهنگ دهخدا هر دو واژه چنین معنی شده است :
نالیدن یعنی اظهار درد و دوری نمودن و رنجیدن ، بیتابی نمودن ، فریاد و فغان کردن.
و معنای مظلومیت در برابر بیدادگری قرار گرفتن . در معرض تجاوز و ستم واقع شدن بی دفاع ماندن در مقابل تجاوز و بیدادگری .
(علت این که در نوشته هایم ابتدا تلاش می کنم معنای لغات را ذکر کنم رسیدن به وفاق معانی در تعقیب متن هست.)
آیا نالیدن و احساس مظلومیت برای حق خواهی معلمان، پدیده ای طبیعی است؟!
و چرا امروزه معلمان در چنین مسیرکم مایه و بی مقدار و بی انتها ، اسیرند؟
ما معلمان این جامعه ، از جمله اقشاری هستیم که دهه ها می نالیم و اظهار رنج و بی تابی می نمائیم . تأمـین معاش برای زندگی ، اصل اولیه علـم اقتصاد است. افراد در هر جامعه ای به طور طبیعی برای رفع نیازهای خود مجبور به انجام فعالیت های اقتصادی بر اساس توان و دانش و تخصص خودشان هستند.در این بین هر فرد به عنوان عضوی از جامعه انتظار دارد تا نسبت به زحماتی که متقبل می شود توشه مکفی ببرد، اما رسیدن به این هدف بدین سادگی نیست. چون در جــامعه ما نظام اقتصادی به تنهایی و مستقل عمل نمی نماید، بلکه نظام های دیگری چون نظام اجتماعی ، فرهنگی و بدتر از همه نظام سیاسی تأثیر زیربنایی و همه جانبه ای بر کارکرد و نتایج نظام اقتصادی دارد.
وقتی نظام سیاسی در یک جامعه بر سایر نظام ها سایه مستحکمی می گستراند ، اختیار و ارادۀ آنان در سیطره نظام سیــاسی قرار می گیرد تا حدی که تمامی شرایط شغلی افراد منوط به تصمیمات مستقیم نظام سیاسی در می آید و این یعنی عدم به کارگیری تمامی توانمندی های نظام اقتصادی. به طور مثال برای آموزش و پرورش این تسلط بر نحوه استخدام و تعداد شاغلین ، میزان دستمزد و حقوق دریافتی ، شرایط رفــاه و پاداش پایان خدمت ، نوع و نحوه آموزش ، نوع و تعداد دوره های آموزشی مراکز تربیت معلم و مدارس کشور ، انتخاب مدیـــران مدارس و مدیران ادارات نواحی و کل استانها و....... می باشد.
سمت و سوی این دخالت ها و انتصاب ها خارج از نیازمندی های واقعی نظام آموزشی ،موجب ایجاد نارضایتی و پیمایش سیرقهقرایی در روند آموزشی کشور می گردد. اگر این نظام به صاحـــبان اصلی آنان یعنی کلیه کسانی که درگیر آموزش و تدریس هستند سپرده شود آنان بر اساس اهداف کلی نظا م سیاسی قادر به ترویج علم و دانش و باروری و شکوفایی آن و شناسایی استعدادها و علایق دانش آموزان ، تربیت معلمـان به روز و متعهد برای تدریس فعال ، تأمین معیشت مناسب برای ایجاد رفاه معلمان جهت کسب و تقویت انگیزش های درونی و بیرونی و....می گردد .
سیاست واگذاری امور به بخش خصوصی از دیدگاه دولت مردان ما فقط مربوط به تأمین بخش مالی قضیه است. در حالی که درگیر کردن بخش خصوصی در هر امری به منزله ایجاد رقابت مفید و ارزنده ، به کارگیری توانمندی های بیشتر ، شکوفایی خلاقیت افراد و افزایش قدرت اجتماعی و اقتصادی هر واحد تولیدی یا خدماتی است. نقش افراد در بخش خــصوصی فرمالیته یا فقط مربوط به حق امضای نهایی افراد نیست ، همه در برابر نهاد مورد نظر ، حق و حقوق برابر و همانندی دارند و فقط نوع توان یا تخصص آنها از هم متفاوت است.
ما معلمان این جامعه ، از جمله اقشاری هستیم که دهه ها می نالیم و اظهار رنج و بی تابی می نمائیم حال :
چرا اعتماد یا باور حقیقی واگذاری امور به خود نظام آموزشی کشور وجود ندارد ؟
یا چرا نظام سیاسی اختیار و اراده نظام آموزشی را تحت تسلط و اختیار خود در می آورد؟
نظام سیاسی برای حفظ و کنترل و هدایت چارچوب مورد نظر خود این تسلط را اِعمال می دارد. عدم اعتـماد موجود ناشی از ناتوانی خود نظام سیاسی در کنترل کارکرد نظام آموزشی است ، چون سیطره آموزش و پرورش یا کانون هدف در یک جامعه قلب و مغز کودکان و نوجوانان است و این یعنی آزادی عمل معلم و آموزش . نــظام سیاسی به این آزادی عمل اعتماد ندارد. تأثیرگذاری 12 ساله معلمان مختلف بر دانش آموزان ، برای نظام سیاسی ، هدفی قابل کنترل است.
شاید از دلایل اصلی عدم حل و فصل مشکلات و معضلات موجود در آموزش و پرورش ، اشتباه کارشناسان و متخصصان و مسئولان در پیچیدگی نگاه یا عمل آنها نسبت به مسایل مختلف است. ما انتظار داریم راه حل های عملی را از دل تئوری ها و نظریه های دوران تحصیلات عالــی خود بیرون کشیم و چون آنها با واقعیات جامعه ما ناهمگن هستند یا چون پیچیدگی های آنها همانند سایه و پوششی محکم بر واقعیات جامعــه ما مسلط هستند لذا مانع درک و استنباط مان می گردند و شاهد هستیم که همه ما فقط دردها و رنج ها را مکرّرا مطرح می سازیم .
مسأله ای که جالب است این که همه ما اعم از نیروهای صفی یا ستادی با تسلط بر علم حیطه مورد نظر ، به طرح مشکلات می پردازیم و راجع به آنها نقد و بررسی انجام می دهیم اما کمتر بلدیم تا راه حل منطــقی و بسیار ساده ارائه دهیم.
آری ؛ شاید درمــان بسیاری از دردهای ما تعقیب روش های ساده و شفاف است. ما به سادگی افکار و طرح ها ، اعتماد نمی ورزیم به دلیل همان اعتقـاد به پیچیدگی آموزش دوران تحصیلات عالــی خود.
برای ایجاد تغییرات یا تحولات در نــظام آموزشـــی ، لزوما نیازی به تغییر دوره ها یا سیستم آموزشی نیست. ضرورت به کارگیری حتمی کارهای سرمایه بَر و زمان بَر هم نیست ، گاه عامل تغییر فقط یک روش ساده آموزشی معــلم در کلاس درس است . منتهی باید به این معلم اعتـــماد داشت و به او این فرصت را داد.با غُل و زنجیر زدن به خلاقیت و تفکر معلم ، امکان رویش و رشد خودباوری در کلاس درس نه برای معلم باقی می ماند و نه برای دانش آموز و نه برای نظام آموزشی.
مثلا بر اساس فن معلمی برای تدریس واژه " نان " فقط کافی است معلم با یک نان تازه به دست ، وارد کلاس درس شود و آن را بر سفره ای کوچک روی میزش بگذارد تا دانش آموزان با تعجب و کنجکاوی منتظر گفته های معلم ، با تمامی حواس بنشینند . به همین سادگی .
ما در آموزش و پرورش خود سه اصل حیاتی را از دست داده ایم :
1 - استقلال وزارتخانه برای اداره تمامی امور خود از جمله بودجه و نحوه هزینه کرد آن ، انتخاب و انتصاب مدیران جز و کل ، نحوه تربیت معلم
و استخدام آن و... شاید درمــان بسیاری از دردهای ما تعقیب روش های ساده و شفاف است. ما به سادگی افکار و طرح ها ، اعتماد نمی ورزیم به دلیل همان اعتقـاد به پیچیدگی آموزش دوران تحصیلات عالــی خود
2 - اعتقاد و ایمان به توانایی های معلمان
3 - انجام رفتارها و کنش های ساده و شفاف در کارکردهایمان
و ما در آموزش و پرورش خود چهار اصل را عمیقا جایگزین کرده ایم:
1 - دخالت مستقیم و همه جانبه نظام سیاسی در آموزش و پرورش و هدایت نظام آموزشی با تفکرات جریان های سیاسی
2 - عدم توجه به سرنوشت آینده سازان کشور که سرنوشت مملکت نیز هست.
3 - عدم توجه به سرنوشت معلمان کشور که تعیین کننده ماهیت و هویت تمامی نظام های موجود در کشور است.
4 - رسالت و نحوه اداره نظام آموزشی کشور منوط به رأی شخص یا اشخاص غیرمتخصص و غیرحرفه ای است .
همانند همه وزارتخانه ها تا سرپرستی و اداره امور آموزشی کشور به متولیان اصلی آن سپرده نشود ، احتمال اصلاح ساختار نظام آموزشی کشور از هر حیث ، بسیار ضعیف و حتی ناممکن است. از وزیر تا ریاست کمیسیون آمــوزشی مجلس ، از معاونان و مــــدیران خرد و کلان تا رؤسای دانشگاه های فرهنگیان و....همگی باید معلم باشند. و برای این مهم باید دایره اعتــمادی به قطاع کل کشور ترسیم گردد تا در سایه آن ، تمامی احساسات مفید و مثبت در افراد خـــلق ، رشــد و توسعـــه یابد. منزلت و شأنی که در این کشور شعارگونه برای معلم صرف می شود در سایه واقعیت وجودچنین اعتمــــادی خلق می شود. پر شدن خلاء های موجود در نظام آموزشی کشور که منجر به بروز مشکلات عدیده می گردد در مشاهده و عمل به عینیت هاست نه ذهنیت ها.
آنچه در هدایت نظام آموزشی کشور مشاهده یا ملاحظه نمی شود عناصر اصلی آن یعنی دانش آموز و معلم و آموزش است . و آنچه حاکمیت دارد تفکرات فردی یا جناحی و یا سلیقه ای مسئولان است.در چنین شرایطی بِستر مناسبی برای رشد و توسعه نظام آموزشی فراهم نمی شود.
یعنی از حرکت و پویایی برای ایجاد تحولات مفید و سازنده خبری نیست. بافت های آموزشی کشور همه سکون و رکود است . یک در جازدگی ساکن .
پس سه حلقه مفقوده آموزش و پرورش کشور در این مقال که اثرات مثبت آنها اجتناب ناپذیر است عبارت شد از :
1 - استقلال وزارت آموزش و پرورش از نظام سیاسی
2 - اعتمــاد ورزی به خود آمــوزش و پرورشــی ها
3 - دوری از هر نوع پیچیدگی در برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها و عمل به کوچک ترین و ساده ترین رفتار مثبت و مؤثر.
حلقه مفقوده چهارم که اهمیت زیربنایی در جهت تحقق این اهداف دارد بازگرداندن رسالت و تعهد وظیفه پرورش یا تربیت دانش آموزان به
معلمان است. جداسازی پرورش از آموزش به منزله جداسازی قلب از بدن است. اگر تعلیم و آموزش را مـغز یک بدن بدانیم تربیت و پرورش
نیز به مثابه قلب همان بدن است. با تجزیه نقش معلم در جامعه تمامی کارکردهای مفید و مثبت یک بدن کامل یعنی نـظام آموزشی را زیر
سئوال می برید. تلاش بی امان معلم صرفا بر مغز ، همانند مرگ مغزی عمل می نماید که امـکان و احتمال حیــات را از بین می برد و فرد یا
بازماندگان او در صورت خیّر بودن اعضای خود را هدیه می بخشد. حیات و دوام و بـقا و رشد و توسعه نظام آموزشی کشور با پیوند تمامـی
اعضای آن مقدور می گردد.
نظام آموزشی کشور بازی شطرنج نیست که با جابه جایی خردمندانه مهره ها به دنبال کیش و مات کردن کسی یا گروهـی یا جامعه ای برآئیم.
نظام آموزشی کشور امانت نگه داری و محافظت از دانش و خرد جمعی است. بیایید اعتماد از دست رفته به معلمان را برای تداوم این رسالت
به صاحبان اصلی آنها بازگردانیم. معلمان و نظام آموزشی را دریابیم.
به قول حافظ :
سالها دل طلب جام جــم از ما می کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.