تمامی بدهکاران معلم وطنم ،
سلام و صدها سلامی که تا به امروز بی جواب مانده است ، به جای همه معلمانی که جواب سلام خود را نگرفته دارفانی را وداع گفته اند نیز سلام.
ما به شما مسئولین به کرات سلام کردیم و بعد به تفصیل ، مصیبت نامه خود را نگاشتیم و شما بی اعتنا از کنار این دل نوشته ها عبور کردید. یا به کرّات تجمع کردیم و شما هرگز ما را ندیدید. دردهای تحمیلی شما به اندازه کافی ما را رنجور ساخته اما بی اعتنایی شما دلمان را بیشتر ریش ریش ساخته است.
کودک شما وقتی آزاری می بیند یا آمالی دارد به سوی شما می آید به امید رهایی از آن آزار یا رسیدن به آن چیزی که حسرتش را دارد یا توان برآوردسازی اش را ندارد. چون شما ولی نعمت آن کودکید. تکلیف شما پاسخگویی به حقوق آن کودک است یعنی تقابل تکالیف و حقوق نقش ها. خوش به سعادت تمامی کودکان وطنم که دادرسی به نام والدین مهربان و دلسوز دارند. البته می دانم عده ای از این حق محروم هستند و آنان کودکان کار یا برده های چرخ های فرسوده اقتصاد بیمار خانواده یا جامعه اند.
اما ما هیچ دادرسی نداریم و سازمان یونسکو وقتی برای بررسی اوضاع آموزشی کشور می آید با خود شما نشست و برخاست می کند و خدا می داند در گوش های آنها چه زمزمه می کنید که با بیان کشور در امن و امان است ( داروغه گونه ) می گذارند و می روند و انگار نه انگار که من معلم در اینجا بدون هر نوع تأمین ، عمر سپری می سازم.
سئوالم این است خارج از ایران از اوضاع ما معلمان مرجعی مطلع هست یا خیر؟!
وقتی به گذشته یعنی اولین اعتراضات معلمان تا به امروز نگاه می کنیم ، یک چیز در همه آنها مشهود است و آن بی اعتنایی و عدم پاسخگوئی مسئولین به خواسته های معلمان است. خوب که فکر می کنم به این نتیجه می رسم که سکوت مسئولین بر اساس یک سیاست درون مایه اندیشه شده است. اما چرا ؟!
اگر قرار باشد به اعتراضات معلمان پاسخ داده شود و مشکلات آنان خصوصا معیشت آنان حل و فصل گردد ، آنگاه معلم شروع می کند به اندیشیدن. ترویج آگاهی و روشنگری . و این به نفع جامعه یا برخی نیست. آتش اعتراضات معلمان امروزه از چه زمانی شدت گرفته است؟ از زمانی که حقوق و پاداش پایان خدمت مدیران کلان کشور توسط چند نماینده افشا و یا مجبور به کنترل گردیده است. پس برای دانستن و ترویج آن باید هزینۀ گزافی پرداخت گردد که یکی از آن هزینه ها ، از دست دادن امتیازات افلاکی یا موقعیت ممتاز این مدیران است.
از یک سو طی 40 سال برای این مدیران ، فاصله نجومی درآمد ماهیانه و سایر امتیازات حقی محرز و بدیهی جلوه داده شده و از سوی دیگر آنان برای این برخورداری ، نیازمند بی نصیبی قشر اعظمی از جامعه از جمله کارگران و معلمان و..... هستند.
چرا برای دانش آموزان مجلس دانش آموزی گذاشته اند اما برای معلمان تشکل مدنی فعالی نیست؟ اولی برای تربیت نقش های سیاسی است که جایگزین خودشان خواهد بود با روش تربیت و آموزش خودشان . دومی اگر قرار است چنین تشکلی داشته باشد بایستی مسئولین پاسخگوی خواسته های آنان به نمایندگی از کل معلمان باشند و چون نمی خواهند چنین شود لذا دستمان خالی است. اگر چنین تشکلی بود دیگر تجمیع بازنشستگان 70 - 90 ساله جلوی مجلس لازم نبود. آنان موظف هستند به تشکل رسمی پاسخگو باشند اما به افراد یعنی حسن و حسین و ..... خیر. برای همین هیچگاه احدی ولو رئیس یا سخنگوی کمیسیون آموزشی مجلس یا فردی از اعضای مجلس یا خود رئیس قوه مقننه برای عرض سلام و شنیدن درد دل های آنان حاضر نشده اند.
آری ،
شما ما معلمان را با هر چوبی که در دسترس داشتید زدید و زدید ، جراحت ظاهری نبود چون تماس فیزیکی صورت نگرفته اما امان از تخریب و جراحت روح و روان و شعور و ادراکمان.
همه ما گه گاهی یاد اولین دریافتی حقوق خود می افتیم زمانی که کرایه تاکسی 5 ریال بود و بلیط اتوبوس شهری 2 ریال و گوشت قرمز کیلویی 250 ریال و..... حقوق مان کم بود اما زندگی مان بد نبود. حداقل آرامش حاکم بود و دغدغه قرض های میلیونی بانک ها نبود. چشم هم چشمی نبود و برای خود ِخویشتن می زیستیم و پای مان را به اندازه گلیم مان دراز می کردیم. خانه هایمان اگر رونق نداشت اما صفا داشت. شهر خلوت بود و محدود انسانهایی اتومبیل داشتند و.... به قول آن همکار نمی گویم برگردیم به 50 - 60 سال پیش ، اما می گویم که با ما هر چه کردید شما کردید. وقتی یک نظام اجتماعی بدون هر نوع برنامه ریزی سیستماتیک یک شبه مدرنیته می گردد اوضاع قمر در عقرب می شود. خرده نظام های کشور با نظام اجتماعی منقلب شده ، متناقض می گردد و پاسخگویی به خواسته ها ناممکن می شود.
شما فقط توقع زندگی را مدرنیته کردید نه محتوا و رفاه زندگی را. ما ماندیم و کار کرده و حق نگرفته و محرومیت از دو دو تای زندگی مدرن. مرفهان با لذت وصف ناپذیر و اعتماد به نفس سر به فلک کشیده از ثانیه های زندگی با تصاحب جلوه های زیبای آن در ویترین مغازه ها و ظاهر و باطن شیک ویلاها و برج های ساخته شده بهره وافر ببردند و ما معلمان انگشت به دهان ایستادیم و تعداد طبقات برج های آنان را شمردیم و یا با نگاه خیره گشته خود اتومبیل براق زیبای آخرین مدل 600 – 800 میلیونی آنان را تا افق تعقیب کردیم. عده ای به ناحق شدند دارندگان همه چیز و عده ای ظالمانه از برخورداری سهم واقعی خود بازماندند. یعنی شد داستان خوردن آهو و گفتن یا هو.
ما معلمان در ظاهر بدون هر ولی نعمتی در میان تمامی مشاغل موجود در کشور سِیلون و وِیلون هستیم.
ما معلمان برای بقا و دوام حیات خود و خانواده خود مجبور به فعالیتی هستیم که ارج گذاری ندارد.
ما معلمان هستیم اما دیده نمی شویم.
ما معلمان فعالیت اقتصادی داریم اما برخوردار نیستیم.
ما معلمان شمع فروزان محفل هر دانش آموزیم اما دل افروزی نداریم.
ما معلمان تنها شغل به حال خود رها شده ایم که دلسوز چاره ساز نداریم.
ما معلمان محرومیم. هستند مشاغلی که برخوردار نیستند اما محرومیت ما معلمان در خور شأن مان نیست.
ما معلمان به جز مهربانی و صبوری و گذشت هیچ معامله ای با فرزندان شما نداشته ایم اما در مقابل این فداکاری ها ، تمامی نامهربانی ها از سوی شما بر ما مستولی گردیده است.
ما معلمان دیوار کوتاه متهم سازی تمامی کوتاهی های سیاستمداران و کارگزاران نظام های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی کشوریم.
و امروز وزیر آموزش و پرورش ،
شما همانند وزرای سابق ، ما را در بی نصیبی از حقوق و امتیازات خودمان تنها گذاشتید.
من معلم در این جامعه فقط پشت صندوق آرانشین یا رأی دهنده نیستم. چرا ما معلمان را سیاهی لشکر مطامع سیاسی خود فرض می کنید ؟ شما با سودجویی از جاذبه تحریک افکار عمومی یا وعده های تو خالی غیر عملی ، در هر بار ما را از خود بیخود می کنید اما باز مغبون مائیم. و چرا برخی از ما معلمان هر بار خطا می کنیم؟ آزموده را آزمودن خطاست اما هر بار ما ضرر می کنیم .
تبدیل واقعیت پرداخت دیون به مطالبات از جمله دهن کجی های نابخشودنی آن وزارتخانه در خصوص معلمان این دیار است. در دیناری که رسول اکرم "ص" پیدا کرده بود و تا صبح نگران نیافتن صاحب آن بود که مبادا بمیرند و مال آن فرد عودت نکنند. اما شما مطمئنید چون می گوئید اگر من نه دیگری ، می آید و می پردازد اما در این بین عمر و نیاز معلم هست که می میرد و بی بهره می ماند. یعنی من طلبکار عمرم تمام می شود اما شما همچنان دهه ها بدهکار می مانید. کدامین اساسنامه یا قرارداد اشتغال ، چنین معامله ای را جایز شمرده و مجوز آن را داده است؟!!
یا پرداخت 96 درصد کل بودجه وزارت آموزش و پرورش برای حقوق کارکنان . 96 در صدی که اوضاعش این است وای به حال 4 در صد مابقی. یعنی انتظار معجزه از کارکرد یک معلم یا یک مدرسه برای پیشبرد امر آموزش حقیقتا انتظاری به دور از عقل است !
ما معلمان هم کم مقصر نیستیم . بگذارید فردا احکام جدید زده شود چنان معجزه آسا به افزایش 150 - 200 هزار تومان حقوق خود خرسند و شادمان خواهیم بود که تا آستانه سال جدید و یا هفته معلم دیگر ، سکوت و آرامش همه جا مستولی خواهد شد.
مشکل امروز ما معلمان فقط اوضاع معیشتی نیست ، نظام آموزشی ما ایام استحاله سختی را سپری می سازد و معلوم نیست که یک دهه دیگر از بدنه بیمار آن چه بر جای خواهد ماند. اما اساسی ترین دردمان عدم تأمین یا قرار گرفتن در زیر خط فقر است . دقت کنید زیر خط فقر !!!!
شما با واداشتن ما به افزایش حق و حقوق خودمان ، هیبت و اهمیت شغلی مان را قربانی بی تفاوتی خود ساخته اید. مردم ما معلمان را پرتوقع و سیری ناپذیر قلمداد می کنند. شما همه مردم را در مقابل معلم برای مذمت و نکوهش او افراشته ساخته اید و حیثیت و آبروی ما را زیر پای آنان بی اعتبار ساخته اید.
ما معلمان خواستار توجه همه جانبه تمامی مسئولین کشور به امر خطیر آموزش و پرورش هستیم. موعظه یا روخوانی مشکلات و معضلات آموزش و پرورش که امروزه خصوصا در هفته معلم برای تزریق آرام بخشی به روح و جسم نحیف و بیمار معلمان صورت می گیرد فقط یک همسویی سیاسی برخی زیرکان کار کُشته است که متأسفانه مرهم دردهای ما نیست. امروز زمان اَزبر کردن دانسته ها یا ذکر بدیهیات نیست
امروز معلم این سرزمین آگاه است و فقط آب بابا تدریس نمی کند. امروز معلم این سرزمین تبدیل به دیگ بخاری گردیده است که هر آن ، احتمال انفجار آن وجود دارد.
ما معلمان از بس برای برخورداری منطقی و همسطح با تمامی مشاغل کشور فریاد برآورده ایم و نالیده ایم امروز فوق العاده خسته و نومیدیم.
و متأسف هستیم که به جای تولید دانش و پرورش دانشمند، درگیر تلاش برای پر کردن خلأهای زندگی خود هستیم. دقت کنید دیگر از دانشمندانی که حاصل تعلیم و تربیت دو دهه اول انقلاب بودند امروز خبری نیست چون در این دو دهه خصوصا دهه اخیر ، با درگیری روح و اندیشه معلمان جهت مبارزه با موقعیت قرار گرفته شده آنان را بدون انگیزه ساخته اید. عزت و اعتلای یک جامعه در سایه تلاش معلمان آن ممکن می گردد. حال بر لب جوی بنشینید و بر اعتلا یا ذلت آن بیفزائید.
وظیفه اصلی من معلم افزایش حجم علمی معلومات فعلی بشر است. گفت و گو ، نقد و بررسی ، بحث ، سخنرانی ، نوشتن ، تحقیق و تفحص ،همفکری با هم رشته ای خود و.... و تربیت دانش آموزان فهیم و خردمند از اهمّ آنهاست . این رسالت اصلی من معلم را قربانی زندگی مشقت بارم ننمائید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بلی کلید تغییر و تحول در دستان مبارک خود
معلم است. با خرد جمعی می توان مسیر
حقیقی روشنایی را یافت. مهم آن است که
سررشته را بیابیم.
ممنونم.
ببینید در انتخابات آتی چگونه از هم سبقت میگیریم...
علی برکت ا...
گاه برخی همکاران در نظرات خود می نویسند ما
خود مقـصریم ، شخصــا ناراحـــت می شوم، اما
واقعیت آن که برخی از همــکاران از آئینه عبــرت،
درس های لازم را نمی گیریم و تکرار خطاها بهای
سنگینی را بر ما تحمیل می کند و مهمتر از همه
عمرو سرمایه های باارزشی از خودو دانش آموزان
را فدا می سازیم.
از لطف شما سپاسگزارم.
به امید آن که عالی عمل کنیم.
در این سایت که درد دلها منعکس می شود.
شما هم اگر مورد خاصی دارید بسم ا.......
کمک هزینه ازدواج خود همکاران برخی هنوز
پرداخت نشده است چه رسد به فرزندان همکار.
و برای هزاران چرا ، یاد بگیریم که هنگام آغاز اولین
حرکت اشتباهی و غلط ، هم نفس و هوشیار باشیم
نه بعد نهادی شدن خطا.
بیان شما گویای مفهوم از ماست که بر ماست
ناصر خسرو
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
و ندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه عرش زمین زیر پر ماست
بر اوج چو پرواز کنم از نظر تیز
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد
جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست
بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگه زکمین گاه یکی سخت کمانی
تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست
بر بال عقاب آمد آن تیر جگر سوز
و ز عرش مر اورا به سوی خاک فرو کاست
برخاک بیافتاد و بغلتید چو ماهی
آنگاه پر خویش؛ گشود از چپ و از راست
گفتا عجب است این که زچوبی و زآهن
این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست
بر تیر نظر کرد و پر خویش بر آن دید
گفتا ز که نالیم که «از ماست که بر ماست»
نباشند. حداقل عمــدی در محـرومیت آنان از یک
حق حیاتی یعنی آموزش نباشد. چون ناکارآمدی
نظام آموزشی به اندازه کافی این امر را تحـمیل
می سازد.
گذاشتم گاه یک پیام خیلی ساده را تصور می کنیم نیک
می دانیم اما دریغ از درایت.
اگر بازنشسته هستید یا اواخر خدمت تان هست
از شما فقط اوضاع نامســاعد آمــوزشی گذشته
است و گر نه تا آخر عمرمان از این وزارتخانه امرار
معاش می کنیم لذا هر ناراستـی بر ما آزار است.
امیدوارم به طور عملی و ذهنی ، بتوانند ما
معلمان را از پیچش اندرخم اوضاع نامسـاعد
معیشتی بیرون رهــند و از بایکـوت گذاشتن
حل و فصل معضلات آمــوزش و پــرورش به
تجمیع عزم مــلی خصوصا معلمان بزرگــوار
روی آورند و ما را به دنــیای آسایــش و تفکر
انتقادی و غنای آموزشی هدایت سازند.
اندیشه و تأمل از ابزارهای حیاتی یک نظام
سیستماتیک هست که فعلا ما از هر دو به
دوریم.
هیچ چیز به اندازه نالیدن برای حدودمعیشت
زندگی،یک فردشاغل رااز درون تهی نمی سازد.
امروز حداقل حقوق 12 میلیون ریال اعلام شده است
و من بازنشسته 16 میلیون ریال دریافت می کنم یعنی
بهای خدمت یک بازنشسته فقط 4 میلیون ریال است ؟!!
وای به حال معلمانی که تنها نان آور خانواده اند ، خود
قضاوت کنید چگونه زندگی کنند ؟
اساتید اقتصاد هم قادر نیستند تا جدول هزینه زندگی تهیه نمایند
ما معلمان عمری در چنین شرایطی مدیریت مالی کردیم ولی
امروز دیگر جواب نمی دهد چون امروز واحد پول مان تومان
است نه ریال.
تا دیروز در خط فقر قرار داشتیم اما امروز زیر خط فقریم!!!!
شخصا برای معاش سخن گفتن را نمی پسندم،
احساس می کنم عظمت و قداست شغلم به
مخاطره می افتد و کم ارزش می شوم.
اما بی عدالتی رایج و عدم توانایی در پاسخگویی
به نیازهای متعارف، مجبور به گفتن و نوشتن و فریاد
برآوردن می سازد.
و چون تمامی فرهنگیان مورد خطاب این اوضاع
نابسامان است مجبور به بیان مسأله هستیم.
همین بالای نظر شما قید کرده ام.
مشکل من نیستم مشکل یک قشر
شغلی بیش از یک میلیون نفره است.
تقاضا می کنم .
با 25 سال سابقه تدریس صِرف.
علت بازنشستگی زودتر از موعد، بیماری پدرم بود.
به اعتقاد من دنبال مقصر گشتن ، زیاد منطقی
نیست، اصل مهم درک شرایط فعلی و دنبال راه
حل مؤثر بودن است.
خود ما معلمان باید با هوشیاری هر چه تمام به
هنگام آغاز ناراستی ، حرکت ناموزون را شناسایی
و در حد خود ، اطلاع رسانی کنیم. ساده یا صاف
بودن اصطلاحات ناخوشایندی برای فریب ما معلمان
است. به موضوع مالباختگان اشاره دارم. قدری تأمل
و همفکری با دیگران، ما را متنبه می سازد.
همین حالا علیرغم وضعیت ناآشکار صندوق ذخیره
فرهنگیان، باز در پی عضویت و کسب سودیم، چرا؟
چون خود می خواهیم اما جمع معلمان چه چیز به
صلاح شان است؟
هر روشنگری هر چند خیلی جزئی و فقط یک جمله
دنیا دنیا ارزش دارد و یقین در محتوای عمر و زندگی
مان نیز مؤثر خواهد افتاد.
ما به این آگاهی در سایه تحمل آرای یکدیگر در این
سایت که حقیقتا نعمت بزرگی است دست می یابیم.
یادش بخیر ، استادی داشتیم که می گفت:
تفاوت شما با دیگر همسن و همجنس تان این است
که به جای هدر دادن زمان ارزشمند جوانی در کوچه
و بازار یا خونه خالی و.... اینجا در کلاس رایگان کاملا
بر اساس میل خود شرکت می کنید.( اشاره به تک
ترم دروس اولیه دانشگاه آزاد در سال 63 دارم.)
خونه خاله و....... صحیح است.
متأسفانه به دلیل بازنشستگی از جو حاکم در
مدارس در شرایط فعلی بی اطلاع هستم که
امیدوارم همراهان صدای معلم ترجمان این مهم
باشند تا توانایی ما هم برای نگاشتن بیشترگردد.
وظیفه همه ماست که بذر آگاهی را برای یکدیگر
و دانش آموزان خود هر دائم بپاشیم تا با رشد و
نمو خود، شرایط مساعد و مطلوب تری به یکدیگر
هدیه بخشیم.
تقاضا می کنم شما لطف دارید. بنده نوازی می کنید.
من هم شخصا از مدیریت سایت ممنونم که هم مرا
تحمل می نمایند و هم برای انتقال این پیام فرصت
زیادی قایل شدند.
سپاسگزارم.
معلمان باید خیلی عاشق تر از این حرف ها باشند که صاف بشینند سر جایشان و زیاد از حد ادعای روشنفکری نکنند.
شان و منزلت خود را پایین نیاورید.اعتراض کردن برای کسانی است که حقشان پایمال شده است. معلمان حقشان را خیلی سال است کف دستشان گذاشته اند که امروز دانش آموز و اولیای او با قمه به کلاسش می روند و او را از روی میز به زیر میز می کشند.
حضور افرادی که علم و ادب دارند برای حکومتی که قرار است همه چیز را تحت تسلط بگیرد و مردم را مور و ملخ می دانند و در فکرشان باید آنان را تار و مار کنند مسلما غیر قابل تحمل است.
اگر ایرانی نباشی معنی آب و خاک را نمی دانی.چپاولش می کنی.زمین خوار و کوه خوار می شوی.
لقمه از دهان ماهی می گیری که نکند خدای ناکرده مروارید صدف را خورده باشد.
داد نزنید. فریاد نکنید. تازه از سفر آمده اند.دو ماه و اندی است پلک نبسته اند که نکند از چشم اندازهای اروپا و آمریکا موردی از قلم بیفتد!
معلمان چون در مسجد شدند. نه می توانند بکنند و بسوزانند و نه می توانند برای عوام فریبی در حدی که زبان خیس شود حرمتی ننهند و در را دور بیندازند.
البته همه ی کسانی که پا به عرصه معلمی گذاشته اند خوب می دانند که حواس پرتی ها آنقدر زیاد است که اگر چندین بار تجدید وضو کنند وقت نماز را از دست می دهند.پس بهتر است بهانه کنند و قضا به جا آورند.
دست آخر هم چون حق الله است نه حق الناس نیاز نیست من باب آن سخن باز شود .معامله ای ست میان خود و خدا.
البته ترک عادت برای برخی افراد مرض است.
اویی که خود شیفته دختران دبیرستانی شده است و حجابشان را بر نجابتشان مغتنم شمرده صد البته که نمی توانند به چنین افکاری برسند.جناب مولانا رنج روزگار و رمق تن و عمر گران بار گذراند تا نوای دل را به گوش جانشان برساند ولی نرسید.پرده گوششان به سن کهولت پاره گشته و دیگر نوا که هیچ فغان را هم نمی شنوند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم را نگفتند و جسته گریخته بسم الله الرحمن الرحیم را برای هر عملی با ادای تشدید الله چنان بیان کردند که گوش فلک را کر کرد.
ادبیات را در غسال خانه بر تن نیز بکشند باز کیفور نمی شوند.
در این سنگ های سخت ، نمی شود انتظار نرم شدن داشت.
خاک بر سر بریزید.
صورت را به چنگ شخم بزنید .
لباس عزا بپوشید.
پرچم سیاه بزنید .
بر در این وزارت خانه
بنویسید ...
ایران فنا شد.
چون صاحب ندارد.
آموزش و پرورش را فروختند تا نگویند راه صد شبه را یک شبه رفتند بلکه جار بزنند که استعداد شگرفی در نابودی دارند.
آمار بی سوادها را طلب نکنید.خیلی زیاد است.سرور گنجایش ذخیره داده ها را ندارد.
آمار دهان لق ها را هم نگیرید. مکان در محدودیت است.
آمار انسان فروش ها هم چون از حد گذشته است در طلب مصاحبه با نمایندگانشان درآیید.
در این دنیا نه خوشبختی هست و نه بدبختی. فقط قیاس یک حالت با حالتی دیگر است. تنها، کسی که حد اعلای بدبختی را شناخته باشد میتواند حد اعلای خوشبختی را نیز درک کند. میبایست انسان خواسته باشد بمیرد تا بداند زنده بودن چقدر خوب است.
بیهوده نیست که بهشت را روی منبر توصیف می کنند. چرا که در جهنم بودن انسان را برای رفتن به بهشت به وجد می آورد.
وقتی دست و پای علم را در مدرسه بسته اند اغراق نیست که بگویند نهنگ آبی قاتل نوجوانان است.
دست مریزاد عالی بود. متن شما نوشته بنده را کم اثر
ساخت. حیف نیست با این قابلیت ما را محروم می گذارید؟
رشته تحصیلی تان چیست نمی دانم اما بر من دانشجوی
جامعه شناسی چسبید. سربلند و موفق باشید. سپاس.
لطف شما به بنده هست که اینگونه تشویق می کنید.
تنها سلاحی که داریم قلم است وگرنه زورمان که به بر دزدان شرف و آبرو نرسیده است.
کشور را از انسانیت خالی کردند.کاش شاه دزدی اگر هست خسیس بر اموال دزدی باشد و فعلا دست به فر ش نداشته باشد که شاید فرجی شود و پاشنه در عوض شود تا این در پوسیده چند صباحی بر آن بچرخد.
به نظر می رسد بیشتر از ضعف مدیریت ، گسست
منطقی و عقلانی بین اجزای نظام آموزشی است
که احتمال هر نوع تفکر یا حرکت سازنده را بازمی دارد.
یک شکاف عمیقی بین نظام آموزشی 40 سال پیش
تا به امروز بر اثر زلزله های سلیقه ای مدیریتی بوجود
آمده که به حال خود رها شده است. مسئولین باید به
دنبال ترمیم این شکاف برآیند تا امکان اصلاح فراهم شود.
تشکر.