انسانها بدون کسب مهارت ، قادر به انجام فعالیت های گوناگون نیستند. برای کسب توانایی های لازم جهت انجام برخی از مشاغل باید تحصیلات مربوط به آن را پشت سر گذاشت و یا به طور شکسته و بسته در دوره یا دوره های آموزشی مختلف ، کسب مهارت نمود.
افراد چگونه شاغل می شوند یا مهارت کسب می کنند؟
برخی از افراد شغل امروز خود را با شاگردی در پیش پدر یا پدربزرگ خود فرا گرفته و بدون نیاز به تحصیلات رسمی ، با گذشت زمان ماهر گردیده اند. این روش هنوز در شهرهای کوچک و مناطق روستایی وجود دارد.
برخی از افراد از کودکی با خواهش و تمنای پدر، پیش صنعتگر محله با شاگردی آغاز به کار و به استادکاری رسیده اند.
برخی از افراد استعداد و توانایی تحصیل جهت انتخاب شغل و کسب مهارت را نداشته اند یا با برچسب های معلمین و سایرین ، در زُمره دانش آموزان ضعیف مجبور به ترک تحصیل گردیده اند اما در صنعتی خاص ، فعالیت مفید نظام اقتصادی دارند همانند صنایع دستی یا مسگری و آهنگری و..... یا در زمرۀ مشاغل کاذب چون سیگار فروشی در چهار راهها و دستفروشی و .....
برخی با فوت پدر ، مجبور به اشتغال زود هنگام در سنین غیر قانونی فعالیت اقتصادی یعنی زیر 15 سال گردیده و هیچ گاه از حق و حقوق لازم از جمله بیمه یا دستمزد مناسب برخوردار نبوده اند.
برخی بنا به عوامل اجتماعی چون اعتیاد یا خشنونت و طلاق والدین ، مجبور به ترک تحصیل و اشتغال زودهنگام و قربانی استثمار جهل و فقر آنان قرار گرفته اند.
برخی هم در صحت و سلامتی و در کنار خانواده ایثارگر خود با تأمین کمترین یا بیشترین امکانات آموزشی و رفاهی ، روند تحصیلی مناسب جهت کسب مهارت و دانش لازم برای شغل مورد نظر را داشته اند.
شاید از خود بپرسیم کسب علم بهتر است یا کسب مهارت ؟
دیدگاه افراد مختلف قطع به یقین و به طور طبیعی ، متفاوت خواهد بود. به نظر شما فردی که تا سطوح بالا دانش نظری کسب کرده است اما توانایی و مهارت انجام هیچ فعلی را ندارد برتر است یا فردی که از کودکی بدون تحصیلات رسمی و دانشگاهی مشغول به انجام حرفه ای با کسب مهارت لازم بوده است ، برتر است؟
نظام آموزشی کشور ما برای کودکان و نوجوانان کشور به جز در سطح محدود مدارس فنی و حرفه ای و کار و دانش ، هیچ نوع مهارت انجام کاری را آموزش نمی دهد و حتی زمینه های اولیه آن را نیز فراهم نمی کند.
در واقع شالودۀ نظام آموزش و پرورش و حتی دانشگاه در کشور ما بر دو اصل نهاده شده است :
اول ) کسب دانش یا طی مراحل تحصیلات عمومی و دانشگاهی.
دوم ) کسب مهارت حین فعالیت اقتصادی بعد از سالها اشتغال.
روندی درست در تقابل جهت انتخابی کشورهای پیشرفته ، که نتیجه پُر واضح می باشد.آنان روز به روز با تربیت نیروهای فنی و ماهر بیشتر، از ما پیشی می جویند و ما با مستمسک قرار دادن روش آزمون و خطا ، سالیان متمادی است که جهت کسب مهارت یا تجربه سه عنصر حیاتی علم اقتصاد را از دست می دهیم یعنی : زمان ، انرژی و سرمایه .
نکته دیگر که ما در کشور خود شاهد آن هستیم بیکاری پنهان نیروهای فعال جامعه می باشد. یعنی یک فرد دارای شغل و درآمد هست اما چون در حیطه دانش یا تخصص فراگرفتۀ خود عمل نمی نماید به او بیکار پنهان می گوییم یعنی عدم تطابق بین تخصص و شغل افراد. چنین افرادی نیز در یک نظام اقتصادی ، بهره وری لازم را ندارند.
مثلا فردی در رشته مهندسی اصلاح نباتات و زراعت تحصیل نموده است و امروز او در دفتر هواپیمایی کار می کند. یا فوق لیسانس ادبیات هست و بوتیک دارد و....
بیکاری پنهان یا عدم تطابق تخصص و مهارت یا تحصیلات فرد با شغل فعلی او ، در آموزش و پرورش نیز ، به فراوانی وجود دارد. لیسانس یا فوق لیسانس ادبیات فارسی یا انگلیسی است و اجتماعی و تاریخ و جغرافیا تدریس می کند. یا تاریخ خوانده است و عربی تدریس می کند. جسارت تدریس غیر رشته ای ، برخی از دبیران و معلمان را به آچار فرانسه یا حلّال مشکلات یا گیر آموزشی مدارس تبدیل نموده است که این امر هم اهانت آشکار به ساحت برخی از رشته هاست و هم به دانش آموزان که بدین طریق نسبت به آنها حق کُشی صورت می گیرد. خود معلم بیشتر از مدیر مدرسه یا اداره مقصر است چون نهایتا قبول کننده این جسارت خود معلم است بی هیچ پافشاری و استقامت در عدم پذیرش.
هدر رفت سرمایه ملی در کشور ما در این حیطه ، رقمی بسیار بالا و غیر قابل تصور است. اگر هر متخصص در جایگاه واقعی خود قرار گیرد و به دلیل بیکاری به مشاغل کاذب روی نیاورد یا دنبال شغل ناچاری نرود ، کلی رونق اقتصادی و افزایش بازده بهره وری را شاهد خواهیم بود.
لذا یکی از معضلات شاید پنهان ناکارآمدی اقتصاد کشور ما که تا حدودی خیلی از جمعیت شاغل را شامل می گردد عدم وجود ارتباط منطقی بین تخصص افراد با شغل آنان است. به نظر می رسد در جامعه ما کسب مهارت شاگردان پیش استادکاران با فرا گرفتن مهارت انجام کاری ، موفق تر از مابقی افراد می باشند.
ما بهترین شرایط زمان و ظرفیت و پتانسیل یادگیری مهارت انجام کار را از کودکان و نوجوانان و جوانان خود ، حدود 25 سال به تأخیر می اندازیم و این اگر زیان اقتصادی نیست پس چیست؟
نتنها حق هر فرد که حق هر نظام اقتصادی است که افراد در آن بر اساس صلاحیت ها و قابلیت های احراز شده در شغل متناسب با تحصیلات ، تخصص و مهارت خود مشغول به کار باشند. این صلاحیت ها و قابلیت ها در سایه توانایی و علاقه و استعداد ذاتی یا پرورش یافته افراد به وجود می آید. قرار گرفتن هر فرد در جایگاه منحصر به فرد خود یعنی عدالت اشتغال ، عدالت اجتماعی و پویایی و باروری فزایندۀ اقتصاد.
پس ما به بررسی دو اصل مهم پرداختیم که در جامعه ما خیلی کم رنگ تعقیب می گردد :
اول ، کسب مهارت توأم با تحصیل
دوم ، تطابق تخصص با شغل فرد
و نتیجه گرفتیم که :
نظام آموزشی ما در مدارس و دانشگاه ها ،
نظام اجتماعی ما با چینش شاغلین درجایگاه های مقرر،
نظام اقتصادی ما با به کار گیری نیروی انسانی تربیت شده در چنان ساختاری،
به هدر رفت سرمایه های طبیعی و غیرطبیعی جامعه یاری می رساند. یا به عبارتی دیگر ما توزیع عادلانه اشتغال در جامعه را نداریم هر چند حق شهروندی و طبیعی هر فرد است که در بطن جامعۀ قرار گرفته شده امکان انجام فعالیت مناسب برای کسب درآمد و چرخش حیات فعالیت اقتصادی را داشته باشد. پس بین تخصص برخی از افراد با مشاغلی که در آن مشغول به فعالیت هستند تفاوت معنی داری وجود دارد.
پایگاه اکتسابی یا محقق (Achived status): پایگاهی که نتیجه تلاش فردی است. در برخی از نظامها مواضع بر حسب آنچه که شخص میتواند انجام بدهد، تعیین میشود.** منتهی مراتب در کشور ما به دلیل عدم جایگزینی صحیح تخصص ها ، انتخاب شغل افراد زیاد بر اساس نیاز جامعه یا در خور استعداد و توانایی و لیاقت و تلاش فرد نیست و اصولا تحمیلی از شرایط جامعه است.
راستی شما در جایگاه عادلانه ای نسبت به سطح تحصیلات و دانش و مهارت و تلاش و تخصص شغلی خود قرار گرفته اید ؟ !! یا شغل امروز شما با هر یک از این موارد ،همخوانی ندارد؟
مقصر خود شمائید یا جامعه یا نظام آموزشی یا نظام اقتصادی ؟!
** سایت پژوهه – پژوهشکده باقرالعلوم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
با سلام
موضوع خوبی را مثل همیشه انتخاب نمودید.
سپاس
شاید جزو معدود خوانندگانی هستید که مطالعه موضوعات
را بر اساس دسته بندی مادی ، انجام نمی دهید .
من هم ممنونم. پایدار باشید.
سپاسگزار می شوم اگر منظورتان را در مورد دسته بندی موضوعات "بر اساس مادی" تبیین فرمایید.
مدتی است تقریبا تمامی مقالات شما و بعضی همکاران را مطالعه می کنم. شما در انتخاب موضوعات به مخاطب اهمییت می دهید. برای خواننده می نویسید نه الزاما برای خود یا حزبتان. این یک فضیلت است.
ممنونم
اولا بنده حزبی ندارم برای همین راحت می نویسم
بر اساس باور و اصول اعتقادی خودم می نویسم.
ثانیا متاسفانه نوشته هایی که خبر از میزان افزایش
حقوق یا مزایا سخن می گوید خوانندگان بسیاری
دارد. در حالی که این فقط یک بعد از اهداف صدای
معلم یا زندگی ماست. مهم هست اما نباید از ارزش های
دیگر یا جنبه های دیگر زندگی غافل ماند. تشکر
کل من علیها فان.... هر انچه که بر ان است فانی است.
ماده مهم است اما از انجایی که هر انچه مادی است فانی است پس اهمیتش را در زندگیم به اندازه بقایش حس می کنم.
سپاسگزارم
با سلام
در یکی از مقالات که شما در باره کم شدن حقوق سیاستمداران لهستان نوشتید من در مدح شما کامنتی گذاشتم. ظاهرا شما منظور من را نفهمیدید و به من تاختید. حتی من را به تناقض گویی متهم کردید. لذا خواستم این توضیح را بخوانید.
منظور من از جمله"پیشتر می خواستم به شما بگویم کمتر بنویسید تا کمتر اشتباه کنید" این بود که در ابتدای آشنایی با قلم شما بعنوان کسی که از خواندن مطالبتان بهره میبردم می خواستم به شما پبشنهاد دهم که کمتر بنویسید تا امکان لغزش کمتر شود.
اما بعد از مدتی متوجه شدم که در خامه شما استواری, در موضوعاتتان تنوع, و در انگیزه نوشتن شما خلوص دیدم.
پس بنویسید تا بخوانیم.
بهر حال بابت سوئ تفاهم ایجاد شده عذر خواهی می کنم. شاید من باید دیگر کامنتی برای شما ننویسم تا شما را نیازارم
ممنونم
جوابیه شما را مشاهده کردم و برای جلوگیری از اطاله کلام
دیگر پاسخ ندادم و گر نه پاسخگویی به همکاران از با ارزش
ترین بخش ارتباط بنده با همکارانم است و بر خودم واجب
می دانم.
سو تفاهمی در کار نیست اما بجای مدح یا ذم از همکاران
بزرگوارم انتظار نقد سالم ، همفکری و افزایش دانسته های
خود را دارم. موفق و موید باشید.
بهر حال موفق باشید.